🎧 |سبڪ↜ #نواهنگ بسیار زیبا و دلنشین❣] 🔗 |مناسبتے : #انتظار_فرج 🎼 بهانه تو..... 🎤مداح:[ #حاج_حسن_خلج ] 👌 #پیشنهاد_دانلود 👌 #جمعه_های_مهدوی ‌#شهیدانه🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093

روز جمعه متعلّق به حضرت ولی عصر عج الله تعالی و فرجه الشریف است در روایت آمده است : المصائب بین البریّه مقسومه بالسویّه تمامی غم ها به اندازه و یکسان بین آدم ها پخش شده است. لذا ممکن است یکی در ده سال اول عمر خود غم داشته باشد دیگری ممکن است دوران پیری غم داشته باشد و دیگری نیز ممکن است در جوانی غم داشته باشد یکی ممکن است نسبت به مال غم داشته باشد و یکی هم نسبت به فرزندو.... لذا عُرفا می گویند تا می توانید غم دوری حضرت ولی عصر را در دل خود جا بدهید تا برای ما بقی غم ها دلتان جایی نداشته باشد چون طبق روایت تمامی آدم ها به یک اندازه در دل خود غم دارند و اگر ما دلمان را از غم حضرت پر کنیم دیگر راهی برای ما بقی غم ها وجود ندارد. (اللهم عجل الولیک الفرج)

🌸✨عصرجمعه دعای شریف سمات و صلوات پرفضیلت ضراب اصفهانی فراموش نشود✨🌸 ملتمس دعای خیرتان هستیم😔🙏

به‌تربتِ‌امام‌'ح‌س‌ی‌ن‌'زیاد‌سجده‌کنید .. اخلاق‌‌را‌عوض‌میکند :)📿! - حاج‌اسماعیل‌دولابی🌿' #نمازاول وقت✨✨📿 #شهیدانه🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093

🌹داستان زندگی جانبازشهیدایوب بلندی🌹 قسمت (شصت هشتم ونهم) تقدیم نگاه سبز شما عزیزان👇👇

❤️قسمت شصت و هشت❤️ . کلاس که تمام شد ایوب را دم در دیدم، منتظر ایستاده بودم برایم دست تکان داد. اخم کردم: "باز هم آمده ای از وضع درسیم بپرسی؟ مگر من بچه دبستانی ام که هر روز می آیی در کلاسم و با استادم حرف می زنی؟؟" خندید:😁 "حالا بیا و خوبی کن، کدام مردی آنقدر به فکر عیالش است که من هستم؟ خب دوست دارم ببینم چطور درس میخوانی؟ استاد ایوب را دید و به هم سلام کردند. از خجالت سرخ شدم. خیلی از استادهایم استاد ایوب بودند، از حال و روزش خبر داشتند. می دانستند ایوب یک روز خوب است و چند روز خوب نیست. وقتی نامه می آمد برای استاد که: "به خانم بلندی بگویید همسرشان را بردند بیمارستان" می گذاشتند بی اجازه، کلاس را ترک کنم. 😔 #ادامہ_دارد . ❤️قسمت شصت و نه❤️ . وقتی رسیدم بیمارستان ایوب را برده بودند، #اتاق_مراقبت _های_ویژه از پنجره ی مات اتاق سرک می کشیدم چند نفری بالای سرش بودند و نمی دیدم چه کار می کنند. از دلشوره و اضطراب نمیتوانستم بنشینم. چند بار راهرو را رفتم و آمدم و هر بار از پنجره نگاه کردم. دکترها هنوز توی آی سی یو بودند. پرستار با یک لوله آزمایش بیرون آمد: "خانم این را ببرید آزمایشگاه" اشکم را پاک کردم. لوله را گرفتم و دویدم سمت آزمایشگاه خانم پشت میز گوشی را گذاشت. لوله را به طرفش دراز کردم: "گفتند این را آزمایش کنید." همانطور که روی برگه چیزهایی می نوشت گفت: """مریض شما فوت شد""" 😦😢 #ادامہ_دارد بامــــاهمـــراه باشــید🌹 #شهیدانه🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093