4_5915818357860338802.mp3
8.52M
🎧 #مناجات | #امام_زمان (عج)
📝 دلم بیقراره کسی نیست که...
👤 #حاج_امیر_کرمانشاهی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🔴 رابطه بین #جمعه و امام زمان(عج)
🔹 رابطه بین جمعه و امام زمان علیه السلام قابل توجه است؛ ولادتش روزجمعه بود و اولین روز امامت او در روزجمعه آغازشد و یکی از نام هاي ایشان جمعه است.
🔹 برحسب روایات؛ امام زمان علیه السـلام در روزجمعه اي ظهورخواهنـدکرد و بر همین اساس بود که شیعیـان از دیربـاز، حتی در موقعیتی که حکومت در دست دشـمنان دین بوده، در روز جمعه، خود را براي پـذیرش امـام زمـان
علیه السـلام آماده می کردندکه به صورت سـّنت در آمد، وگاهی سوار بر اسب می شدندو مسـلح به بیرون شهر می رفتند ومعتقدبودندچون امام زمان علیه السلام در روزجمعه ظهور می کندبایدآماده باشیم.
🔹و همچنین امام جمعه، در روزجمعه که
درجایگاه خطابه قرار می گیرد، مسـتحب است که تکیه برسـلاح نموده و رو به روي نمازگزاران بایستدو نمازگزاران هم در
مقابل امام جمعه بنشینندو به سخنان وي درحالتی که تکیه برسلاح کرده است گوش فرا دهند.
🔹 شایـدهمه اینها بیانگر این پیام باشدکه امام جمعه و مأمومین که در روزجمعه در محل نمازجمعه حضور پیدا می کنند، در
حقیقت، به معنی اعلام آمـادگی براي حضـور در رکـاب امـام زمـان علیه السـلام باشـدو معنای انتظـار فرج را بـا این حضور
مسـلحانه و آماده باش عمومی اعلام می کنند.
#امام_زمان
انسان۴۷.mp3
12.34M
#انسان_شناسی ۴۷
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
#دکتر_عباسی
۱ـ گاهی وقتها میدونی چه کاری درست و حقّه، و #میخوای که بهش عمل کنی؛ امّـــا #نمیتونی ❗️
۲ـ گاهی وقتها میدونی چه کاری درست و حقّه؛ امّـــا #نمیخوای که بهش عمل کنی ❗️
دلیلِ این " نتونستنها "
و این " نخواستنها " چیه؟
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#آیتاللهبھجت'ره' :🌸
چهخوباستکهوقتیانسانفھمیدفریبخورده
وبیراههرفته،ازهمانجابرگرددوجبرانکند؛
نهاینکهبگوید:اینهمهراهآمدهایم،بقیهراهراهمبرویم
هرچهباداباد! اگرچهبرخلافشرعورضایخداباشد.
📚 درمحضربھجت،ج٣،ص٢٣۴
•••
✨عصرِروزِ پرفضیلتِ جمعه ی خودرارابا خواندن زیارت آل یاسین وصلوات ضراب اصفهانی ودعای سمات رونق ببخشید ونورانی کنید🙏
التماس دعای فرج🦋
او رود جنون بود که دریا می شد
با بیرق آفتاب بر پا می شد
پرواز اگر نبود، معلوم نبود
این مرد چگونه در زمین جا می شد.
🌷مجموعه داستان زندگانی سراسر شنیدنی جانبازشهیدسیدمنوچهرمدق به روایت همسر بزرگوارایشون تقدیم نگاه سبز شما عزیزان وهمراهان میشود🙏🌷.......
قسمت سی وسوم(آخر)👇👇
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت سی و دوم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) او هم قول داد صب
🔅🔅🔅
🌷 بسم رب الشهدا 🌷
🔸قسمت سی و سوم
🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید)
از در که وارد شد، منوچهر را دید. چشم هایش را بست. گفت: تو را همه جوره دیده م. همه را طاقت داشتم، چون عاشق روحت بودم، ولی دیگر نمی توانم این جسم را ببینم. صورت به صورتش گذاشت و گریه کرد. سر تا سر پایش را بوسید. با گوشه ی روسری صورت منوچهر را پاک کرد و آمد بیرون.
🌹🌹🌹
دلش بوی خاک می خواست. دراز کشید توی پیاده رو و صورتش را گذاشت لب باغچه ی کنار جوی آب. علی زیر بغلش را گرفت، بلندش کرد و رفتند خانه. تنها برمی گشت. چقدر راه طولانی بود. احساس می کرد منوچهر خانه منتظر است. اما نبود. هدی آمد بیرون. گفت: بابا رفت؟ و سه تایی هم را بغل گرفتند و گریه کردند.
🌹🌹🌹
دلم می خواست منوچهر زودتر به خاک برسد. فکر خستگی تنش را می کردم. دلم نمی خواست توی آن کشوهای سردخانه بماند. منوچهر از سرما بدش می آمد. روز تشییع چقدر چشم انتظاری کشیدم تا آمد. یک روز و نیم ندیده بودمش. اما همین که تابوتش را دیدم، نتوانستم بروم طرفش. او را هر طرف می بردند، می رفتم طرف دیگر؛ دورترین جایی که می شد. از غسال خانه گذاشتندش توی آمبولانس. دلم پر می زد. اگر این لحظه را از دست می دادم، دیگر نمی توانستم باهاش خلوت کنم.
🌹🌹🌹
با علی و هدی و دو، سه تا از دوستانش سوار آمبولانس شدیم. سال ها آرزو داشتم سرم را بگذارم روی سینه اش، روی قلبش که آرامش بگیرم. ولی ترکش ها مانع بود. آن روز هم نگذاشتند، چون کالبد شکافی شده بود. صورتش را باز کردم. روی چشم ها و دهانش مهر کربلا گذاشته بودند. گفتم: این که رسمش نشد. حالا بعد از این همه وقت با چشم بسته آمده ای؟ من دلم می خواهد چشم هات را ببینم. مهرها افتاد دو طرف صورتش و چشم هایش باز شد. هر چه دلم می خواست باهاش حرف زدم. علی و هدی هم حرف می زدند. گفتم: راحت شدی. حالا آرام بخواب. چشم هایش را بستم و بوسیدم. مهرها را گذاشتم و کفن را بستم.
🌹🌹🌹
دم قبر هم نمی توانستم نزدیک بروم. سفارش کردم توی قبر را ببینند، زیر تنش و زیر صورتش سنگی نباشد. بعد از مراسم، خلوت که شد رفتم جلو. گل ها را زدم کنار و خوابیدم روی قبرش. همان آرامشی را که منوچهر می داد، خاکش داشت. بعد از چند روز بی خوابی، دو ساعت همان جا خوابم برد. تا چهلم، هر روز می رفتم، سر خاک. سنگ قبر را که انداختند، دیگر فاصله را حس کردم.
🌹🌹🌹
رفت کنار پنجره. عکس منوچهر را روی حجله دید. تنها عکسی بود که با لباس فرم انداخته بود. زمان جنگ چقدر منتظر چنین روزی بود. اما حالا نه. گفت: یادت باشد تنها رفتی. ویزا آماده شده. امروز باید با هم می رفتیم ... گریه امانش نداد. دلش می خواست بدود جایی که انتها ندارد و منوچهر را صدا بزند. این چند روزه اسم منوچهر عقده شده بود توی گلوش. دوید بالای پشت بام. نشست کف زمین و از ته دل منوچهر را صدا زد. آن قدر که سبک شد.
🌹🌹🌹
تا چهلم نمی فهمیدم چه بر سرم آمده. انگار توی خلاء بودم. نه کسی را می دیدم، نه چیزی می شنیدم. روزهای سخت تر بعد از آن بود. نه بهشت زهرا و نه خواب ها تسلایم نمی دهد. یک شب بالای پشت بام نشستم و هر چه حرف روی دلم تلنبار شده بود زدم. دیدم کبوتر سفیدی آمد و کنارم نشست. عصبانی شدم. داد زدم: منوچهر خان، من با تو حرف می زنم، آن وقت این کبوتر را می فرستی؟ آمدم پایین. تا چند روز نمی توانستم بروم بالا. کبوتر گوشه ی قفس مانده بود و نمی رفت. علی آوردش پایین. هر کاری کردم، نتوانستم نوازشش کنم.
🌹🌹🌹
می آید پیش مان. گاهی مثل یک نسیم از کنار صورتم رد می شود. بوی تنش می پیچد توی خانه. بچه ها هم حس می کنند. سلام می کند و می شنویم. می دانم آن جا هم خوش نمی گذراند. او آن جا تنها است و من این جا. تا منوچهر بود، ته غم را ندیده بودم. حالا شادی را نمی فهمم. این همه چیز توی این دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دل تنگی نیست.
🔸پایان.
💐 شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات 💐
-------------------------------------
sticker_mazhabi(54).mp3
7.03M
چی بــــهتر از ایــن ســــفره
رو خــــاکا خــــوابت میبره
دلـــم هــمون خوابُ میخواد
آخ دلــ💔ــم اربــابُ میخواد
🎧 قـطعهصــوتی"فــــقط حــــسین"
🎙 کربلایی #محمد_اسداللهی
#نواهنگ
📌گوش کنید خیلی قشنگه 😔👌
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌹خاطرات زیبااز عبودیت سالکان.
آیت الله شیخ جواد کربلایی ره درمورد نماز شب وگریه های نیمه شب آیت الله #بهجت ره میگوید.
"جناب آیت الله بهجت ره در جدیت درنماز شب و گریه در نیمه های شب مخصوصا شب های جمعه کوشا بودند.
یکی از علما ومشاهیر به من فرمود که:
شب جمعه ای در مدرسه ای در نجف اشرف در نیمه ی شب شنیدم که ایشان باصدای حزین وناله و گریه در حالی که سر به سجده گذاشته بود،مکررابه حق تعالی عرضه میداشت:
"اللهی!من لی غیرک،اَساَله کشف ضرّی والنّظر فی امری."
معبودا! من جز تو کسی را ندارم که ازاو بخواهم رنجوری مرا برطرف کرده ونظری به امورم نماید.
دعای کمیل🌹
#حکایت_هاى_شب_زنده_داران
#نمازشب رابه نیت ظهورمیخوانیم
#اللهم عجل لولیک الفرج🤲