سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید، نبخشید امّا
دست ما را به مُحرّم برسانید فقط
#دلها_بسوی_حسین
#روزگارتون_حسینی
------🍃🌹🍃------
@shahid_aref_64
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...!!
#یاایهاالعزیز
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الْفَرَجْ 💚
----‐-🍃🌹🍃------
@shahid_aref_64
-----🍃🌹🍃-----
🌴 نماز آخرین روز ماه ذیالحجه، روز آخر سال قمری
🌴 برای آخرین روز ماه ذیالحجه که روز آخر سال قمرى نیز است، مرحوم «سیّدبن طاووس» نقل کرده است که در این روز، دو رکعت نماز مى خوانى و در هر رکعت، یک مرتبه سوره «حمد» و ده مرتبه سوره «قل هو اللّه» و ده مرتبه «آیة الکرسى» را مى خوانى و پس از نماز مى گویى:
🔹اَللّهُمَّ ما عَمِلْتُ فى هذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَل نَهَیْتَنى عَنْهُ وَلَمْ تَرْضَهُ،
🔸خدایا آنچه انجام دادم در این سال از اعمالى که مرا از آن نهى فرمودى و راضى بدان نبودى
🔹 وَنَسیتُهُ وَلَمْ تَنْسَهُ،
🔸 و من آن را فراموش کردم ولى تو فراموشش نکردى
🔹 وَدَعَوْتَنى اِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرائى عَلَیْکَ،
🔸 و مرا به بازگشت بسویت خواندى بعد از دلیرى کردنم بر تو،
🔹 اَللّهُمَّ فَاِنّى اَسْتَغْفِرُکَ مِنْهُ فَاغْفِرْ لى،
🔸 خدایا من از آن اعمال آمرزش مى طلبم پس بیامرز آنها را
🔹 وَما عَمِلْتُ مِنْ عَمَل یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ فَاقْبَلْهُ مِنّى،
🔸 و هر عملى که انجام دادم از اعمالى که مرا به تو نزدیک گرداند پس آن را از من قبول کن
🔹 وَلا تَقْطَعْ رَجآئى مِنْکَ یاکَریمُ.
🔸 و قطع مکن امیدم را از خودت اى بزرگوار.
🌴 وقتى چنین کردى شیطان مى گوید: واى بر من!هرچه در مدّت این سال زحمت کشیدم (و او را وسوسه کردم)با این عمل، همه را از بین برد و سالش را به خیر پایان داد!
📚 اقبال الاعمال، ج٢، ص٥١٧
------🍃🌹🍃------
@shahid_aref_64
🕋 @ostadayoobi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 گرچه ما بد کرده ایم
🏴 از ما #محرم را نگیر 😔💔
------🍃🌹🍃------
@shahid_aref_64
🔺راز یک معامله ی شیرین بدون منت :"لباس شستن عوض تعمیر ماشین"
🔹 تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.
یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊
گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا🤨
باارامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.😊
منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته یم نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.😒
گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.😌
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم ارام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد.
گفت:اخوی ماشین ما درست شد؟😊
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن.😍😘
اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این اقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟🤔
گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟
حاجی گفت:چطور نشناختین؟
ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن🙂
راوی:اقای رضا رمضانی
📚منبع: کتاب خداحافظ سردار
------🍃🌹🍃------
@shahid_aref_64
سلام به پرچم و به ماه ماتم
به روضهه غریب عالمــ ...
------🍃🌹🍃------
@shahid_aref_64