-🌥🌻-
انتظار فرج یعنی کمر بسته بودن،
آماده بودن؛
خود را از همه جهت برای آن هدفی که امام زمان(عج) برای آن قیام خواهد کرد ،
آماده کردن !
⊱ #تلنگرانه
⊱ #حدیث
⚘️شهیدعارف یوسف الهی
🆔@shahid_aref_64
درهرجنگییکسنگرمقدم
وجودداردڪهاگردشمنآنرابگیرد،
عملاموفقوپیروزشدهاست.
سنگراولاسلاموبانویاسلامۍ،
حجابِاوست..(:
-شھیدمطھری🌱
⚘️شهیدعارف یوسف الهی
🆔@shahid_aref_64
◝
بسم رب الشهید
در شهریور ماه ۱۳۶۰ از طرف واحد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میمه و با بدرقه پدر و مادر و اهالی محل شهید ابراهیمی عزیز به صورت داوطلب در میان اشک همگان عازم جبهه های نبردگردید و...
#شهید_احمدرضا_ابراهیمی
#شمیم_عشق
#عکس_نوشته_۵
@shamimeshgh1399
@alizynolabedinpor
@shahid_aref_64
🍃خداوند نماز را برای دوری از کبر واجب نمود.
خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها 🖤
#نماز
#نماز_اول_وقت
20.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°
پارتی گردن کلفت چیست؟
اون کسیه که
وقتی حالمون خوب نیست و خراب کردیم همه چیو ،
وساطتمون و پیش خدا می کنه
و برامون دعا می کنه
تا مشکلمون حل بشه..:)
و بعد هم تنهامون نمیذاره تا دوباره کار دست خودمون ندیم.
#رفیقشهیدداشتهباش
#شهید_احمدرضا_ابراهیمی
..............🥀..............
@shamimeshgh1399
@shahid_aref_64
@alizynolabedinpor
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
☘🕊☘ 🕊☘ ☘ 🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻 👤 فصل اول به روایت مادر 🌷 : دوران دبیرستان دوران راهنمایی به پ
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول به روایت مادر
🌷 دوران دبیرستان
خواندن قرآن، نهجالبلاغه و کتاب های ارزنده دیگر بر حالات روحی و رفتارش تاثیر فراوانی گذاشته بود بسیار خوش ذوق ، با سلیقه و خوش پوش بود .
اقوام و آشنایان دوستش داشتند خودش برای همه احترام قائل می شو و دیگران هم برای او احترام می گذاشتند.
رساله امام یکی دیگر از کتابهایی بود که مطالعه می کرد غلامحسین مطالعه ی رساله را به فرزندان بزرگتر و به محمد حسین سفارش می کرد آنها با واجبات ، محرمات ، مستحبات ، احکام نماز و روزه و .... آشنا شدند و شخصیت امام را بیشتر درک کردند .
حضور مستمر محمد حسین به همراه پدر و برادران بزرگ تر در مساجد، سبب آشنایی بیشتر او با انقلاب و امام شد .
او بیشتر وقتها دیر به خانه می آمد، وقتی میپرسیدم: کجا بودی؟ می گفت مسجد .
مسجد محل امنی بود و هيچ وقت مانع حضورش نمی شدم نگرانی من فقط به خاطر این بود که اتفاقی برایش نیفتد .
من هم مثل مادرهای دیگر دوست داشتم درخت تازه به ثمر رسیده ام ، میوه و بر بدهد . طبیعی بود که نگرانش باشم .
چند روزی بود که حالم اصلا خوش نبود و احوال پریشانی داشتم وقتی غلامحسین علت دلواپسی ام را جویا شد . چیزی غیر از آنچه خودش هم به آن فکر میکرد، نبود .
یعنی دغدغه حضور محمد حسین در جمع انقلابیون و بروز خطرات احتمالی برای او ..
📚 منبع کتاب حسین پسر غلامحسین
☘
🕊☘
☘🕊☘
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول به روایت مادر
🌷 دوران دبیرستان
غلامحسین گفت : دیشب که برای اقامه نماز به مسجد رفته بودم با چشمان خودم دیدم که او اعلامیه ها و نوارهای امام را در پیراهنش پنهان میکند ، همسرم ! همه چیز را به خدا بسپار
فالله خیر حافظا و هو ارحم الرّاحمين..
کم کم فعالیت انقلابیون از گوشه و کنار کشور به گوش می رسید و همه مردم در جریان فعالیت ها و تظاهرات قرار میگرفتند
بعضی از خانواده ها نوارهای سخنرانی و اعلامیه های اما را در خانه های خود تحلیل و بررسی میکردند و آنها را در بین مردم پخش میکردند و گاهی از سوی نیروهای رژیم مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند .
در خانه ما هم غلامحسین به همراه بچه ها به تجزیه و تحلیل اعلامیه ها و سخنرانی های امام می پرداخت .
یادم می آید آن روز داخل باغچه ، مشغول چیدن سبزی بودم رادیو را روشن کردم و خودم را در باغچه ها سرگرم کردم ناگهان خبری توجه ام را جلب کرد .
رادیو از سرکوبی تظاهرات جمعی از مردم بی گناه تهران در میدان ژاله خبر داد و همه ی کسانی را که از ظلم شاه به تنگ آمده بودند، خلافکار و ضد رژیم تلقی می کرد ،
مرتب هشدار می داد از تجمع بپرهیزید و به پدران و مادران اخطار میکرد که مراقب رفتار فرزندان خو باشند ، چون دولت هیچ گونه مسئولیتی در برابر عواقب ناشی از خرابکاری آنها نمی پذیرد .
ان روز تنها چیزی که در ذهنم مسجم شد رفت و آمدهای مشکوک محمد حسین و محمد هادی بود ،
مطمئن بودم آنها در جمع انقلابیون فعالیت هایی دارند ،
زیرا آنها تحت تعلیم پدر و برادران بزرگتر با انقلاب آشنا شده بودند ، توان از دست و پاهایم گرفته شد ، دلشوره عجيبي در دلم افتاد .
دلم به حال مردمی که عزیزانشان را در این واقعه از دست دادند ، بسیار میسوخت از جو حاکم و ظلم ظالمان متنفر شده بودم، فقط برای سلامتی همه ی انقلابیون دعا می کردم .
📚 منبع کتاب حسین پسر غلامحسین
☘
🕊☘
☘🕊☘