رحیم عزیزم،
اولین حرف و خواستهات در اولین روز آشنایی ما به هنگام خواستگاری، یادت هست که گفته بودی من آروزی شهادت دارم باید به آرزویم برسم ،
اما من این حرفها را به حساب آرزوهای یک بچه مسلمان متدین گذاشتم و هیچگاه فکر نمیکردم این آرزویت به این زودی رنگ واقعیت بگیرد و هدف نهایی زندگیت باشد.
عزیز بهتر از جانم، رحیم مهربانم ؛
آیا میدانستی که ارباب بیکفن دشت کربلا تو را به ضیافت احسانش دعوت کرده و لیاقت پاسداری از حرم خواهرش زینب کبری(س) را به توعطا کرده؟
و تو چه خوب قدرشناس لطف و احسان حضرت سید الشهدا بودی ،
و چه سرباز دلاوری برای حرم بیبی جان زینب(س)...
❤️فرازی از دلنوشته همسر شهید مدافع حرم رحیم فیروزآبادی خطاب به همسر شهیدش🌹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
هر چند وقت یه بار تماس میگرفت ،
چهل و پنج روز از رفتنش گذشته بود ،
بهش گفتم : مادر نمیای؟؟
گفت : مامان از تو انتظار نداشتم !
خیلی ازش عذر خواهی کردم ...
گفت : مامان من نمیتونم بیام . با چه رویی برگردم ؟چجوری سرمو بلند کنم و خانواده ی شهدا رو ببینم؟؟..
تو خواب دیدم شهید شد و افتاد ، من بغلش کردم . سریع همه رو بیدار کردم گفتم : صالح شهید شده
همه گفتن نه آروم باش ایشالله که چیزی نیس
روز بعد که خبر شهادتشو دادن دیدم همون ساعتی که من خوابشو دیدم شهید شد.
همه دعام این بود بدنش دسته دشمنا نیوفته آخه طاقت نداشتم ...
به روایت والده مکرمه شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بهنمیری
شهدا شرمنده ایم😭😭
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
°•🤍🕊•°
{•بعضیا.🚶🏻♀!
بند ِ | #روسریشونو بازکردن.!
رفتن جلو دوربین.🎥!
واسه لایک.👍🏻!•}
...اما...
[•بعضیاهم.✌️🏻!
بند پوتینشونو بستن.🌱!
| #رفتن رو مین.💣!
واسه خاک...🥀!•]
#شهید_همت:
شهیدهمت در پاسخ به جوسازیهای جریانی مرموز طی عملیات رمضان می گفت:👇👇
هر کسی که بیشتر برای خدا کار کند
بیشتر باید فحش بشنود و شما #پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و میشنوید.
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
~♡~
هروقت میدید
دوستانش در حال غیبت هستند،
بحث رو عوض میکرد
و یا مدام با صدایِ بلند میگفت صلوات بفرست..!
#شهید_ابراهیمهادی♥️
<❤️>🌷<❤️>
سالروز آغاز جنگ تحمیلی و هفته دفاع مقدس ویاد خاطره همه شهیدان بویژه همرزمان حاج قاسم عزیز باکری باقری همت و... گرامی باد.
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هفته دفاع مقدس گرامی باد
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#مهرمادری😭
شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است .
نیمهشب از خواب بیدار شدم.
حالت غریبی داشتم،
آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفت : خواهر نگران نباش محمدرضا پیش من است.
صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود.
به بچهها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا(س) من خانه را مرتب کنم.
احساس میکردم مهمان داریم.
عصر بود که همسرم، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از بهشت زهرا(س)آمدند.
صدای زنگ در بلند شد.
به همسرم گفتم حاجی قویباش خبر شهادت محمدرضا را آوردهاند.
وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت : فاطمه محمدرضا زخمی شده است.
من میدانستم محمدرضا به آرزویش رسیده است....
🌿🌷✨✨🌷🌿
❤️به روایت مادر جوان 20 ساله ، شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری❤️
🌿🌷✨❤️✨🌷🌿
🌷چایی معطر !🌷
يه روز مرخصی خورده بوديم من وسایل سید و جمع کردم تا فرودگاه برسونمش يه نفر ديگه هم تو ماشين همراه ما بود که همراه سید ميخواست به ایران بره...
سید رو به من گفت من تو يه جای نوشابه از خادم حرم عطر خالص هدیه گرفته بودم ولی الان هر چی میگردم پیدا نمیکنم تو ندیدیش؟
بهش گفتم نه چطوري بود؟
گفت به رنگ چایی بود تو يه جای نوشابه يه دفعه اون دوستی که همراهمون بود گفت سید يه چيز بگم ناراحت نميشی گفت نه بگو عزیزم گفت من فکر کردم که اون چاییه که سرد شده واسه همین انداختمش دور😔
سید دست کرد تو جیبش پنج هزار لیر سوری که معادل پنجاه هزار تومن ما ميشه بهش داد🌸
گفت: اینم به خاطر صداقتت👌
<>🌷✨🌷>>
#رزمندهای_که_با_خون_گرم_شد!!
🌷عملیات والفجر ۹ بود، اوایل فروردین ۱۳۶۵، ارتفاعات شمال غرب عراق. در حال مبارزه ای جانانه بودیم که خمپاره ای مهمانمان شد و ترکش های کوچک آهنی اش به یادگار بر بدنم نشست. از ناحیهی سر و پا زخم برداشتم. بچه ها مجبور به عقب نشینی شدند و من ماندم.
🌷سردی هوا آزارم میداد، آنهم در ارتفاعات سخت و پر سوز! حس کردم دستهایم از شدت سرما قادر به تکان خورن نیستند. از آنطرف، خونی که از پای زخمی ام بر زمین میریخت حسابی گرم بود، ترجیح دادم دست های سردم را با خون داغم گرم کنم. حرارت مطبوعی بر جانم دوید!!
🌷لحظات همچنان میگذشتند.... در حالت نیمه بیهوشی دیدم عده ای جلو میآیند و به من نزدیک میشوند. فکر کردم بچه های خودیاند، برایشان دست تکان دادم، نزدیکتر که شدند شنیدم که عربی حرف میزنند، و بدین ترتیب اسیر شدم....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#خوردنش_حلال_بردنش_حرام!
🌷مثل همهی بسيجيان دو تكه تركش خمپاره برداشته بودم كه به يادگار با خودم ببرم منزل. برگ مرخصیام را گرفتم و آمدم دژبانی. دل و جگر وسايلم را ريخت بيرون، تركش ها را طوری جاسازی كرده بودم كه به عقل جن هم نمیرسيد ولی پيدايش كرد!!😊
🌷....پرسيد: چند ماه سابقهی منطقه داری؟ گفتم: خيلی وقت نيست. گفت:
شما هنوز نمیدانی تركش، خوردنش حلال است بردنش حرام؟!
گفتم: نمیشود جيرهی خشك حساب كنی و سهم ما را كه حالا نخورده ايم بدهی ببريم...!😅
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
مطیعی.میاد خاطراتم جلوی چشام.mp3
5.75M
#پیشواز_اربعین
میاد خاطراتم جلوی چشام😭
من اون خستگی تو راهو میخوام 💗
می خواستم مثل اهل بیت حسین 😭
با اهل و عیالم پیاده بیام...💞
🎤 با نواے حاج #میثم_مطیعی
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⸙🌹⸙
آرزویعنے:↓..
اربعیـن
داشتنیهجفتپاۍخستهوتاوݪزدھ
وآخریـنستونتـا..ڪربلا♥️
🏴🖤🏴
࿐༅🌼༅࿐
#منتظرانه🌷
سرورم❣️
همه گمان می کنند «انتظار»؛ یعنی:👇
دیده به راه شما داشتن، که خواهید آمد؛
درست ، ولی نمیدانند که برتر از ان👇
«انتظار»یعنی دیده بر خود شما داشتن ،
که پیش ما هستید!😍
و اصل در شور بختی ما این است:
نظر بر شما نداشتن😔
و در منظر شما زندگی نکردن!💕
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
─┅─═इई🍂🍁🍂ईइ═─┅─
4_5807880375103391558.mp3
30.74M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
* ادامه ملکوت حیوانات
* شرط بهشتی بودن
* ماجرای همراه شدن ابوبصیر با امام صادق ع در حج
* تکذیبکنندگان تقدیر الهی با کدام صورت حیوانی برانگیخته میشوند؟
* تفاوت انسان و حیوان
* راه تحصیل علوم و فنون از نگاه جناب ملاصدرا
* راه اصلاح رذائل اخلاقی چیست؟
* صورت برزخی منافق
* مسخ باطنی
* ملکوت فکر زنا
* زنای اعضای بدن
* پیامد ترک لذائذ شیطانی
* از توبه نااُمید نشویم
* به خیال توبه، مراقبه را فراموش نکنیم
* امام معصوم، حواسش به ما هست
🎧 جلسه پنجاهم
🎙#استاد #امینی خواه
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『🇮🇷͜͡🌹』
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹 شهـــید حسین گشادهرو
هیچ بدبختی از این بالاتر نسیت که انسان از خدا جدا شود و به بیراهه بیفتد.
<<💔<>
『🇮🇷͜͡🌹』
گاهے آنقدر عاشقے
که تمام زندگے ات میشود ،
فكر كردن بــه کسی که دوستش دارے...
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5926779002730580528.mp3
10.94M
~♡~
-پناھِمنتوروزایبیڪسی
وغم..♥️(:
یاحسین حلالم کن😭
#محمدحسینپویانفر🎙
#چشم تراز فراق😭
#اربعین
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✾͜͡♥️•
#چهارشنبههایامامرضایی🌱
روزے بہ جرم عشق شما متهم شدم
روز دگر بہ احترام غمت محترم شدم
دیگر بس است بہ دلم رحم ڪن رضا
دیوانہ ے بے سرو پا حرم شدم
#یاغریبالغربا❤️
࿐༅🌺༅࿐
#رمان #دمشق_شهر_عشق( قسمت بیست وسوم )تقدیم نگاه سبزشما👇👇
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 صورت #خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازهاش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه میکردم.
از همان مقابل در اتاق، #اشکهایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!»
💠 میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود.
از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن #نامحرم خجالت میکشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟»
💠 لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه #بیرحمی سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانوادهاش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.»
سعد تنها یکبار به من گفته بود خانوادهاش اهل #حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانوادهاش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کس دیگهای بفهمه شما همسرش بودید!»
💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ #غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!» و دوباره صدایش پیشم شکست :«التماستون میکنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو #حرم بودید!»
قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید :«والله اینا وحشیتر از اونی هستن که فکر میکنید!»
💠 صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره #درعا خبر داد :«میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر #نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشتهها رو تیکه تیکه کردن!»
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهستهتر کرد :«بیشتر دشمنیشون با شما #شیعههاست! به بهانه آزادی و #دموکراسی و اعتراض به حکومت #بشار_اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو #حمص دارن شیعهها رو قتل عام میکنن! #سعودیهایی که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعهها رو سر میبرن و زن و دخترهای شیعه رو میدزدن!»
💠 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او میشنیدم در #انقلاب گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی میشنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش میکردم.
روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرفها روی سینهاش سنگینی میکرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعههای حمص رو فقط بهخاطر اینکه تو خونهشون تربت #کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیههای شیعه رو با هرچی #قرآن و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعهها رو آتیش میزنن تا از حمص آوارهشون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...»
💠 غبار #غیرت گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت #تکفیریها در حق #ناموس شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...»
باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دندهتون جوش بخوره، خواهش میکنم این مدت به این برادر #سُنیتون اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!»
💠 و خودم نمیدانستم در دلم چهخبر شده که بیاختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانیام نفس میکشید و داغ بیکسیام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید #ایران پیش خونوادهتون!»
نمیدید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام #سوریه را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه #آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو #غارت میکنن!»...
#ادامه_دارد
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5927199170791213188.mp3
9.62M
📝 یه ماهه سینه میزنم به عشق اربعین
👤 کربلایی سیدرضا #نریمانی
▪️ #اربعین
👌 #پیشنهاد_دانلود
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093