Mojtaba Ramezani - Man Gharghe Donyamam (128).mp3
4.22M
~♡~
پیش تو آوردم دستای خالیمو
مرحم بذار آقا😔🥀
من بد کردم میدونم😭😭😭💔💔
#مداحیدلی🖤
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⚡️آقا نگاهتان به گِلم روح داده است
تاثیر چشم های شما فوق العاده است⚡️
✨اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای ✨
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
بعد از نماز، تسبيحِ تربت را از
جانمازش برداشت. خيسيِ دانهها
ابراهيم را لو داده بود. صداي مادر
بلند شد«مگه نگفتم ديگه تسبيح
نجو؟ تموم شد بچه!»☺️☺️
آقا جون خندهاش ميگرفت.😊😊
ابراهيم خيلي ازش حساب ميبرد،
ولي نزديك نصفي از تسبيح تربت
آقا جون را هم خورده بود.😊😊
ابراهيم سرش با مداد و كاغذهاش
گرم بود. اينكار را از بازي كردن
توي كوچه با بچههاي محل بيشتر
دوست داشت. 😊😊
با صداي مادر لبهاش را جمع كرد
و گفت «خب، دوست دارم
ديگه.»😄😄
🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🔸 " در محضـــر شهیـــــد "...
موقــع انتخـابـات ،
مسـئول صـندوق بـودم .
آقا مهـدی را توی صـف دیـدم ،
تازه فرمـانده لشـکـر شده بود .
به احترامش بلند شـدم،
گفتـم بیاید جلوی صف .
نیــامــد!
ایســتاد تا نوبتـش شـد ...
موقع رفتن ، تا دم در دنبالش رفتـم.
پـرسـیدم :
" وسـیله دارین ؟ "
گفت :
" آره .. ! "
هرچه نـگاه کردم ،
ماشـینی آن دور و بر نـدیـدم!
رفت طرف یک مـوتـور گازی!
موقع سـوار شدن ، با لبخـند گفـت :
" مـال خودم نیـس ،
از ـبرادرم قرض گرفتــم .. ! "
«شهید مهدی زین الدین
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🇮🇷💛
[شھادت،
یعنۍ وارد شدن در حریم خلوت الہۍ و میھمان شدن
بر سر سفرهۍ ضیافت الہۍ؛
این خیلۍ باعظمت است.]
+رهبردلہا ۱۳۷۰/۱۰/۱۱ 🗞🖇
࿐༅💚༅࿐
✨ ماجرای رزمندگانی که با توسل به حضرت زهرا(س) از دست کوسه نجات پیدا کردند
🔻 اگه کوچکترین صدایی درمیاومد با تیر عراقیها سوراخ سوراخ میشدیم و اگه کاری نمیکردیم با دندونهای کوسه تیکه تیکه میشدیم👇
🔗http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2795
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⚫️ خاطره آزاده سرافراز احمد اسدی غفور با موضوع محرم در اسارت ⚫️
در ماه محرم هر شب نوحه سرایی و عزاداری می کردیم . این وضع ادامه داشت تا شب تاسوعا که حدود بیست سرباز عراقی مسلح به همراه سرهنگ فضیل فرمانده اردوگاه وارد آسایشگاه ۵ شدند .
سرهنگ عراقی گفت : شما نظم اردوگاه را بر هم زده اید ، چرا سینه زنی می کنید؟
پرسیدم چرا ممنوع است ؟ حتی در عراق هم شیعیان در سوگ امام حسین (ع) همین کار را می کنند .
سرهنگ برآشفت و خیلی جدی گفت : به شرفم سوگند اگر دوباره این کار را بکنید شما را اعدام می کنم! بین شما کسی هست که بخواهد اعدام شود ؟
ناگهان برادر حسین پیر حسینلو دلیرانه بلند شد سرهنگ که جا خورده بود با تعجب گفت : تو می خواهی اعدام شوی ؟
برادر پیر حسینلو گفت : بله چون ما به خاطر همین عزاداری ها انقلاب کردیم و در ادامه راه امام حسین (ع) است که اینجا هستیم و با شما می جنگیم .
سرهنگ بیچاره نه می توانست اعدام کند و نه می توانست این اقدام جسورانه و متهورانه را ببخشد . بنابراین با مشت به سینه برادر حسین کوبید و گفت : بنشین و از آنجا رفت .
فردای آن روز اسامی هجده تن از برادران را خواندند که نام برادر پیر حسینلو هم بین آنها بود . سپس آن عزیزان را از اردوگاه موصل منتقل کردند و دیگر خبری از آنها به دستمان نرسید.
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
از بسیجیانِ فعال مشهد بود؛
مدت طولانی برای اعزام به سوریه
به هر دری زد و به هر مقام نظامی
که میشناخت متوسل شده و حتی
التماس کرد اما به جایی نرسید؛
در نهایت با اصرار و پافشاری عجیب
توانست خودش را از طریق فاطمیون
به سوریه برساند ، نکتهی تکان دهنده
این است که محمد فقط سه روز در
میدان نبرد سوریه بود و این بسیجیِ
از دنیا دل کنده ؛
با آتش مزدوران سعودی تکفیری داعش
بال در بال ملائک گشود.
🌷شهید محمد سخندان🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🍃«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»🍃
🌸دوست واقعى فقط خداست🌸
"خدا" تنها دوستيه كه
هيچوقت پشتت رو خالى نميكنه
❤️••<>
4_6007863900765161137.mp3
33.17M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و هشتم
* بخش هفتم؛ شهید و شهادت
* آیا میشود کسی عاشق شهادت باشد ولی عاشق خدا نه؟
* چه کنیم تا خدا ما را دوست داشته باشد؟
* اگر خدا متکبر است، چگونه دیگران را دوست دارد؟
* معنای غیرت و عزت خدا
* شهید کیست؟
* محبوبیت شهید برای خدا
* رسیدن شهید به مقام شهود
* معنای عبارت " شهید زنده است "
* معنای روایی و فقهی شهید
* شهید حکمی، شهید حقیقی
* عفیف را کمتر از شهید ندانیم
* شهید خوف و حزن ندارد
* شهادت نصیب چه کسی میشود؟
* چرا خدا به دست گرفتن سلاح شهید افتخار میکند؟
* نکاتی پیرامون حورالعین
* فضیلت مجاهدین در راه خدا
🎧 جلسه پنجاه و هشت
🎙#استاد #امینی_خواه
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌺🌺🌺✨🌹🌹🌹✨🌺🌺🌺
🌿حساب و کتاب🌿
یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد. به هر کدام از مربیها یک ورقه داد که بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا».
کمی پایینتر اسم چند گناه را نوشته بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود.
بعد رو کرد به مربیها و گفت: «بیایید هر شب چند لحظه کارهامون رو بررسی کنیم و توی این برگه بنویسیم.
ببینیم خدای نکرده چند بار دروغ گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم، تهمت و بدبینی داشتیم یا نه، کارهای خوبمون چقدر بوده... .
آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه، حساب کار دستمون میاد؛
میفهمیم چطور بندهای بودیم».
شهید_اللهیار_جابری
🌺🌺🌺✨🌹🌹🌹✨🌺🌺🌺
4_5992201666865137758.mp3
7.71M
🎙#دعاےسمات🕊🌿
•°روبهغروبمیرود جمعهِانتظارمن
ڪی؟بهسماتمیرسد ندبهیِانتظارمن
#التماسدعایفرج🤲🏻
::#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
عصرجمعه، صلوات ضراب اصفهانی فراموش نشود(مفاتیح قسمت اعمال روزجمعه)
#ملتمس دعای خیرتان هستیم🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 غروب جمعه دلت گرفته؟
💥از این فرصت فوقالعاده استفاده کن!
#تصویری 👌👆
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✍از عشق مینویسہ❤️
✆↶شهیـد تهرانے مُقدم دائم الوضو بود❗️
🔹موقعِ اَذان خیلیها میرفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه را میگٌفت و نمازش را شروع میڪرد.
میگٌفت:
زمین جایِ جمع کردن ثوابه... حیف زمین خدا نیسٺ، که آدم بدونِ وضو روش راه بره؟!
#نمازاول وقت بیادشهدا✨🌷✨
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم | ماجرای یک در سبز!
🔹روایتی از عشق به امام علیهالسلام در قارهای دور❤️
🔺اکنون این مکان در پیوند با نام امام رضا علیهالسلام است و آرزوی من این است که همواره مورد مِهر امام قرار بگیرم.
السلام علیک یا شمس الشموس❤️20:00
#۶روزتاشهادت امام رضا(ع)🖤
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#رمان #دمشق_شهر_عشق( قسمت سی ودوم)تقدیم نگاه سبزشما👇👇
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سی_و_دوم
💠 باور نمیکردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان #سُنی سوری سپرده باشد و او نمیخواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند که به زحمت زمزمه کرد :«خودشون میدونن...»
و همین چند کلمه، زخمهای قفسه سینه و گردنش را آتش زد که چشمانش را از درد در هم کشید، لحظهای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید :«شما راضی هستید؟»
💠 نمیدانست عطر شببوهای حیاط و #آرامش آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش میتپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم :«زحمتتون نمیشه؟»
برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید و او هم میخواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق #محبت شد :«رحمته خواهرم!»
💠 در قلبمان غوغایی شده و دیگر میترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساسمان شنیده شود که تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم.
ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم :«چرا میخوای من برگردم اونجا؟» دلشورهاش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد :«اونجا فعلاً برات امنتره!»
💠 و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد :«چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم.
تا رسیدن به #داریا سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی #دمشق را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقهای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبالمان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم.
💠 حال مادرش از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید تا به کمک خوشزبانیهای ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت میکرد، آرامَش کنیم.
صورت مصطفی به سفیدی ماه میزد، از شدت ضعف و درد، پیشانیاش خیس عرق شده بود و نمیتوانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش را بست.
💠 کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده و هنوز کاری مانده بود و نمیخواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد :«من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد.
همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمیآمد دیگر رهایم کند. با نگاه #نگرانش صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بیقراری تمنا کرد :«زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر میزنم!»
💠 دلم میخواست دلیل اینهمه دلهره را برایم بگوید و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بیپرده حساب دلم را تسویه کرد :«خیلی اینجا نمیمونی، انشاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم میبرمت #تهران!» و ظاهراً همین توصیه را با لحنی جدیتر به مصطفی هم کرده بود که روی #نجابتش پردهای از سردی کشید و دیگر نگاهم نکرد.
کمتر از اتاقش خارج میشد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچهای نیاورد تا تمام روزنههای #احساسش را به روی دلم ببندد.
💠 اگر گاهی با هم روبرو میشدیم، از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ میشد، به سختی سلام میکرد و آشکارا از معرکه #عشقش میگریخت.
ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر میزد و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتم به تهران، تار و پود دلم را میلرزاند و چشمان مصطفی را در هم میشکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زودیها تمام نمیشود که گره #فتنه سوریه هر روز کورتر میشد.
💠 کشتار مردم #حمص و قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، عادت روزانه #ارتش_آزاد شده بود تا ۶ ماه بعد که شبکه #سعودی العربیه اعلام کرد عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد بهزودی آغاز خواهد شد.
در فاصله ۱۰ کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله #تروریستهای ارتش آزاد میلرزید، چند روزی میشد از ابوالفضل بیخبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم و همین بیقراریام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود که دور اتاق میچرخید و با هر کسی تماس میگرفت بلکه خبری از #دمشق بگیرد تا ساعتی بعد که خبر انفجار ساختمان امنیت ملی #سوریه کار دلم را تمام کرد.
💠 وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی خبر دادند نیروهای ارتش آزاد به #زینبیه رسیده و میدانستم برادرم از #مدافعان_حرم است که دیگر پیراهن صبوریام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم...
#ادامه_دارد
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093