eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی رفتم که بدرقه اش کنم برای رفتن به سوریه دیدم محاسنشو کوتاه و رنگ کرده. ازش پرسیدم : چرا این کارو کردی ؟ گفت : میخوام وقتی رفتم ازم ایراد نگیرن که سنت زیاده ، برگرد و توان جنگ نداری. وقتی خبر شهادتشو شنیدم یاد حرفش افتادم که میشود هر کاری کرد تا فدایی زینب (س) بشی . وقتی شهید شد لقب حبیب بن مظاهر رو بهش دادن ... به روایت فرزند بسیجی شهید مدافع حرم حاج رضا مولایی 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
خاطره ای از مادر شهیدان بارفروش🌷 هر گاه به محمد رضا نگاه می کردم ، شجاعت و سخاوت محسنم را، ایمان، تقوا و زیبایی جوادم را ، متانت ، سادگی و صفای اصغرم را در او می دیدم... هرگاه دلتنگ شهدا می شدم، به او نگاه می کردم.. . گویی هر سه نفر آنها را یکجا می دیدم... شهادت او برایم از همه سنگین تر بود ... زیرا کودک چهارساله اش را به من سپرد و رفت... دهم بهمن ماه ۱۳۷۶ سردار شهید حاج محمدرضا مظفر(بارفروش) وهمسرمکرمه اش درسن ۳۰سالگی در حالیکه یک پسر ۴ساله داشتند و جانباز ۷۰ درصد بودند در عملیات بیت المقدس سال ۱۳۶۱ درحالیکه ۱۵ سال داشتند جانباز شدند ،متولد ۱۳۴۶ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
࿐❈🌹❈࿐ 🍂حجــت الاسلام پناهــیان: شـــهدا اصرار داشتند هرچه زودتر در بهترین حالت خداوند را ملاقات ڪنند برای ذره‌ای ارزش قائل نبودند. ما تازه می خواهـــیم سعی ڪنیم نکنیم ࿐࿐❤️࿐࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5893075217537828545.mp3
1.64M
🎤•|استاد‌بندانی‌نیشابورۍ|• 🔊سخنرانی_ایام‌‌شهآدت‌حضرت‌ محسن‌ابن‌علی‌ﷺ‌واقامه‌عزای‌آن چیزجدیدی‌نیست؛علما‌٩٠سآل‌قبل هم‌محسنیه‌داشتند؛🖤🥀•~ ↓ 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ کد پستی به کد پستی 👤 روایت حاج حسین یکتا از شرایط امروز جامعه و وظیفه ما 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
!! 🌷...سه روزی می‌شد که در منطقه مستقر شده بودیم. نبود آب و غذا و از همه مهم‌تر یخ، باعث شده بود که اوضاع بچه‌ها خیلی بحرانی شود. سازمان نیرو‌های ما تقریباً از هم پاشیده شده بود و کسی هم نبود تا به این وضع رسیدگی کند. تصمیم گرفتم به اتفاق یکی از بچه‌ها به بنه تیپ بروم و مقداری آذوقه و یخ برای نیرو‌ها بیاورم. تنها وسیله‌ای که می‌شد با آن عقب رفت، جیپ بود. مجبور بودیم به آهستگی حرکت کنیم تا فشار زیادی روی ماشین نیاید. به بنه تیپ که رسیدیم، سربازی با اشاره دست به ما علامت داد که بایستیم. 🌷هیچ‌کس جز وی آن‌جا نبود. گفتم: «تنهایی این‌جا چه‌کار می‌کنی؟»! - «جناب سروان! فرمانده‌ام گفته اینجا باشم.» - «فرمانده‌ات کجاست؟» - «نمی‌دانم کجا رفته!» - «این دور و اطراف جایی هست که بشود بنزین و غذا گیر آورد؟» برای‌مان بنزین آورد و آشپزخانه‌ی بنه‌شان را نشان‌مان داد. به آشپزخانه که رفتیم دیگ بزرگی را دیدیم که پر از مرغ پخته بود. با وجود این‌که ۲۴ ساعت قبل پخته شده بود و گرمای هوا هم بی‌داد می‌کرد، خوشبختانه مرغ‌ها فاسد نشده بودند؛ انگار تازه آن را درست کرده بودند. 🌷دیگ را روی کاپوت جلوی جیپ گذاشتیم و با طناب آن را بستیم تا نیفتد. دو حلب پنیر و روغن و دو کیسه برنج را هم برداشتیم تا اگر اوضاع بحرانی‌تر شد، نیروهای‌مان گرسنه نمانند. جلوتر از بنه تیپ ۴۰ سراب، بیمارستان شهید «مخبری» بود که توسط دشمن بمباران و کاملاً تخلیه شده بود. به یکی از پزشک‌یار‌هایی که همراه ما آمده بود، گفتم: «نیازمندی‌های دارویی را بردار تا با خودمان ببریم.» او هم هر چه لازم بود، برداشت. دیگ غذا را به بچه‌ها رساندم و خودم به پل «کرخه» برگشتم. 🌷کنار پُل کرخه، پادگان «ولیعصر (عج)» قرار داشت که متعلق به سپاه بود. به آن‌جا رفتم تا مقداری یخ تهیه کنم. یکی از بچه‌ها آن‌جا تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و با تندی گفت: «یخ برای چه می‌خواهی؟ شما که منطقه را ترک کرده‌اید!» من هم عصبانی شدم و گفتم: «نیرو‌های من هنوز توی خط هستند. ما سه روز است که بدون آب و غذا در مقابل عراقی‌ها ایستاده‌ایم و اجازه نداده‌ایم که آن‌ها جلو بیایند!» 🌷....در همین بین، یکی از فرماندهانشان از آن‌جا رد شد. رفتم جلو و وضعیت نیروهایم را برایش توضیح دادم. ایشان هم دستور داد که ماشین جیپ را پُر از یخ کنند. حتی گفت: «هر وقت خواستی باز هم بیا و ببر.» مقر ما ۳۰-۴۰ کیلومتر از پادگان ولیعصر (عج) دور بود، اما هر طوری بود یخ‌ها را به بچه‌ها رساندم. تقریباً خیال‌مان راحت شده بود که اگر مدت زیادی در منطقه بمانیم دیگر مشکل آب و غذا و یخ نداریم. راوی: امیر «منوچهر کاظمی» از فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه منبع: سایت نوید شاهد ❌ شیشلیک 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷اولين‌ دوره‌ی نمايندگی مجلس‌ داشت‌ شروع‌ می‌شد. بهش‌ گفتم: ‌«خودت‌ رو آماده‌ كن‌، مردم‌ می‌خواهندت‌.» قبلاً هم‌ بهش‌ گفته‌ بودم‌. جوابی نمی‌داد. آن‌ روز گفت:‌ «نمی‌تونم‌.خداحافظی شب‌ عمليات‌ِ بچه‌ها رو با هيچی نمی‌تونم‌ عوض‌ كنم‌.» 🌹خاطره ای به یاد سردار خیبر، فرمانده شهید حاج محمدابراهیم همت 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20211005-WA0162.mp3
5.21M
🥀قسمت دوم سفر اجباری 🍃گروه فرهنگی شهیدسیدکاظم سجادیان تقدیم میکند🍃🕊 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|😔🥀|• ••| 💔°•. 『یعنی‌درمدینه‌کسی‌غیرت‌نداشت!؟🖤』 『بوی‌سوختـنِ‌تـنور وزهـرا‌یکیست!؟😭』 •| ✍🏻