تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی ❤❤
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بنام خداوندبخشنده بخشایشگر
لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ ﴿١٢٧﴾🌿🌹🌿
تا برخی از کافران را [از ریشه و بن] نابود کند، یا آنان را خوار و ذلیل سازد، تا نومید بازگردند. (۱۲۷)🌿🌹🌿
🌷عاشق مادر (س) 🌷
هر زمان نام حضرت زهراس برده میشد میگفت: حتما بلافاصله بگویید سلام الله علیها.
✳️در روزهای آخر جنگ در شلمچه بودیم. اعلام شد که جنگ به پایان رسیده و باید برگردیم تهران.
✅سید صادق آقا اعلایی گفت: نمیشه! مگه ممکنه مادر ما حضرت زهرا سلام الله علیها اشتباه بگه.
💐خود مادر به من فرمودند که از شلمچه به دیدار ما خواهی آمد‼️
روز بعد عراق پاتک شدیدی انجام داد و نیروهای ما یک شهید دادند. آن یک نفر هم فقط سید صادق بود.
🌸سیدصادق فرزند شهید بود. پدرش در ایام انقلاب به شهادت رسیده بود و خودش در روزهای پایانی جنگ.
📚برگرفته از کتاب مهر مادر اثر گروه شهید هادی.
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5811922862746901074.mp3
2.63M
🎤•|کربلایۍعلۍپورکاوه|•
🔊زمینه_یااِمامرِضاسَلامآقااَزتوُمَن
توُرومیخوامآقا..؛💔🍂•~
↓
#وایغریبآقام
#چهارشنبه های امام رضایی❤️
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✍ گونی های نان خشڪ را چیده بودیم ڪنار انبار. حاجی وقتی فهمید، خیلی عصبانی شد.
پرید بہ ما ڪہ ‹‹... دیگہ چی ؟ نون خشک معنی نداره.››
از همان موقع دستور داد تا این گونی ها خالی نشده ، ڪسی حق ندارد نان بپزد و بدهد بہ بچہ ها.
تا مدت ها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می ڪردیم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا می ڪردیم و می خوردیم.
📚 یادگاران ،ج ۲ ، ص ۶۸
#شهید_محمد_ابراهیـم_همتـ 🕊
🍂🌼🌿🌸🍃🌾🌿🌺🍃
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌸🍁🌸🍁🌸🍁
⚠️#تلنـگــرانهـ ✨
رفقــایـهدقیقــهحـرفخـودمـونـی
تا کِیبگیـم،تاانقـلابمهـدی!!؟؟💔
یکنماینـدهسـاده،یکتیـمتبلیغـاتـیداره
آیـاامـامزمـانِمـنوشمـاکـه
نمـاینـدهخـدارویزمیـنه،💫
نبـایـدتیـمتبلیغـاتـیداشتـهباشـه؟؟
پیـامهـایـیکـهیـادامـامزمـانروتـودلهـا❤️
زنـدهمیکنـهنشـربـدیـم.📚
روزے یه پیامـ با اخلاصـم کافیـہ ها!
🌸🍁🌸🍁🌸🍁
4_5843585911408822273.mp3
38.37M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه نود و سوم
* نصرت خدا شامل چه کسانی است؟
* حقالناسهای انتخاباتی
* ظهور امام زمان عج چه موقع است؟
* امام زمان عج از من چه توقعی دارند؟
* ظهور امام زمان عج در من و جامعه
* امام زمان عج را برای چه میخواهیم؟
* اهلبیت علیهمالسلام شاهدان اعمال
* عدالت هدف است یا وسیله؟
* دوری از دستورات الهی و تباهی در زندگی
* اعمال ما چگونه تبدیل به بهشت میشود؟
* آیا باور داریم که دائماً در محضر امام معصوم هستیم!؟
* چگونه رحمت خدا را در زندگی جاری کنیم؟
🎧 جلسه نود و سوم
🎙#استاد #امینی_خواه
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌹🌱
امامصادقعلیہالسلاممیفرمایند . .🙂!
در آسمان دو فرشتہ بر بندگان گماشتہ شدھ اند پس هرڪس براے خدا تواضع ڪند او را بالا برند و هرڪس تڪبر ورزد او را پَست گردانند . .☝️🏾!
إِنَّ فِى السَّماءِ مَلَكَينِ مُوَكَّلَينِ بِالعِبادِ فَمَن تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَمَن تَكَبَّرَ وَضَعاهُ . .👀!
منبـ؏ :‼️ . .
ڪافے(ط-الاسلامیہ)، ج2، ص122 . .📖!
༻🦋🦋༺
دائم الوضو بود!
موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند
ولی حسن اذان و اقامه می گفت و نمازش شروع می کرد .
می گفت :« زمین جای جمع کردن ثوابه...
حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش بره؟
🌷 شهید حسن طهرانی مقدم
#نمازاول وقت وشهدا✨✨
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❤️قسمت بیست و هفت❤️
.
دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: "تو که می خواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟"
هر چه می گفتم ایوب هم #جانباز است، باورشان نمی شد. مثل خودم، روز اول خواستگاری.
بدن ایوب پر از تیر #ترکش بود و هر کدام هم برای یک عملیات.
با ترکش های توی سینه اش مشهور شده بود.
آنها را از #عملیات_فتح_المبین با خودش داشت.
از وقتی ترکش به قلبش خورده بود تا اتاق عمل، چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود.
روزنامه ها هم خبرش را نوشتند، ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند.
همان عملیات فتح المبین تعدادی از #رزمنده ها زیر آتش خودی و دشمن گیر می افتند،
طوری که اگر به توپخانه یک گرای اشتباه داده می شد، رزمنده های خودمان را می زد.
ایوب طاقت نمی آورد، از فرمانده اجازه می گیرد که با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد.
چند نفری را می رساند و بر می گردد.
به مجروحی کمک می کند تا از روی زمین بلند شود، #خمپاره کنارشان منفجر می شود.
ترکش ها سرِ آن مجروح را می برد و بازوی ایوب را.
موج انفجار چنان ایوب را روی زمین می کوبد که اشهدش را می گوید.
سرش گیج می رود و نمی تواند بلند شود.
کسی را می بیند که نزدیکش می شود.
می گوید بلند شو.
و دستش را می گیرد و بلندش می کند.
ایوب بازویش را که به یک پوست آویزان شده بود، بین کش شلوار کردیش می گذارد و تا خاکریز می رود
می گفت:
_ من از بازمانده های #هویزه هستم.
این را هر بار می گفت، صدایش می گرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد. 😢
❤️قسمت بیست و هشت❤️
.
دکترها می گفتند سردرد های ایوب برای آن سه تا ترکشی است که توی سرش جا خوش کرده اند.
از شدت درد کبود می شد و خون چشمانش را می پوشاند.
برای آنکه آرام شود سیگار می کشید.
روز خواستگاری گفتم که از سیگار بدم می آید، قول داد وقتی عمل کند و دردش خوب شود، سیگار را هم بگذارد کنار.
دکترها موقع عمل به جای سه تا، پنج تا ترکش دیدند که به قسمت حساسی از مغز نزدیک بودند.
عمل سخت بود و یک اشتباه کوچک میتوانست #بینایی ایوب را بگیرد.
وقتی عمل تمام شد، دکتر با ذوق دور ایوب تازه به هوش آمده می چرخید.
عددهایی را با دست نشانش می داد و ایوب که درست می گفت، دکتر بیشتر خوشحال می شد
.
❤️قسمت بیست و نه❤️
.
خانه ی پدری ایوب بودیم که برای اولین بار از حال رفتنش را دیدم.
ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود.
نگاهش می کردم، منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود.
تکان نمی خورد.
ترسیدم.
صورتم را جلوی دهانش گرفتم.
گرمایی احساس نکردم.
کیفم را تکان دادم، آیینه کوچکی بیرون افتاد.
جلوی دهانش گرفتم، آیینه بخار نکرد.
برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا همه زندگیم شده است،
مرد من،
تکیه گاهم.،
از دستش داده ام.😢
بعدها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض #موج_گرفتگی است.
دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد.
حس می کردم حتی در و دیوار هم مرا تشویق می کنند و می گویند:
"عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، خیر است" 🌹
#ادامه دارد
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093