🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم🌷
۲۶اسفند سالروز شهادت سردار دلیرجبهه های جنگ شهیدیوسف سجودی و سالروز تولدوزمینی شدن سردارشهیدمحمدحسین یوسف الهی گرامی باد
✨✨شادی روح مطهراین دوسردار جبهه های حق صلوات✨✨
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
قسمتی ازوصيت نامه سردار رشيد اسلام شهيد يوسف سجودی
🌷🌷✨🌷🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک الفائزون (سوره توبه ۲۰)
آنانکه ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا بوسیله مال هایشان و جان هایشان جهاد کردند مقامشان در نزد خداوند بالاتر است. پروردگارا از تو می خواهم که ایمانم را کامل گردانی و به من توفیق آن دهی که هجرتم فقط برای تو باشد نه برای ریا و خودنمائی نه برای پست و مقام تنها برای تو باشد خدایا توفیق آن ده که بتوانم مسئولیتی که برگردن من نهاده شده است به خوبی انجام وظیفه کنم توفیق آن ده که در حال نبرد با دشمن کافر بر دلم لرزه نیفتد اوصیکم به تقوی ا… و نظم امرکم
🌷🌷✨🌷🌷
تلاوت سه آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم و سردارشهیدیوسف سجودی ❤❤
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بنام خداوندبخشنده بخشایشگر
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ ۖ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ ۖ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ﴿١٩٥﴾🕊🌹
پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم؛ پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانه هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، وارد می کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست. (۱۹۵)🕊🌹
لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ ﴿١٩٦﴾🕊🌿
رفت و آمد کافران در شهرها [با وسایل و ابزار فراوان و شوکت ظاهری] تو را به طمع نیندازد. (۱۹۶)🕊🌿
مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۚ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿١٩٧﴾🕊🌷
[این] برخورداری اندک [و ناچیزی از زندگی زود گذر دنیا] است؛ سپس جایگاهشان دوزخ است، و آن بد آرامگاهی است. (۱۹۷)🕊🌷
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋
*فرماندهے دلاورے ڪه پیڪرش را آب بُرد*🌙
*شهید مهدی باکری*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۱ / ۱۳۳۳
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: میاندوآب
محل شهادت: دجله
*🌹فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا🌙 او برادر شهیدان حمید باکری و علی باکری است🍃 که پیکر مهدی و حمید برنگشت🥀او حدود ۹ ماه شهردار ارومیه بود💫دوشنبهها و پنجشنبهها را روزه میگرفت🌙همرزم← یک روز در جبهه ناهار مرغ بود🍗آقا مهدی که با سر و وضعی خاکی و خسته🥀از خط برگشته بود، سر سفره آمد🍗تا چشمش به غذا افتاد، گفت آیا بسیجی ها هم الآن مرغ میخورند❓بچه ها سکوت کردند🥀مرغ را کنار گذاشت🍗و به خوردن برنج اکتفا کرد🍽️ خربزه را نمیخورد و میگفت بچهها توی خط از این چیزا ندارن🍂حتی نمیگذاشت همسرش در خانه از خودکار بیت المال استفاده کند.✍🏻در قسمتی از وصیت نامهاش نوشته بود: خدایا از تو میخواهم وقتی کشته میشوم🕊️جسدم پیدا نشود🍂تا من یک وجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم»🥀او در 25 اسفند 63 بر اثر اصابت گلوله مستقیم💥 ندای حق را لبیک گفت🕊️هنگامی که پیکرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند🌊قایق حامل پیکر او مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت💥 پیکرش افتاد توی دجله🥀و آب با خودش برد🥀🌊 و به آرزویش رسید*🕊️🕋
*جاویدالاثر*
*شهید مهدی باکری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✨خاطراتی از زندگی شهید یوسف سجودی✨
🌹دو تا خاطره زیبا از زندگیِ سردار شهید یوسف سجودی مینویسم ، یکیاش مخصوصِ خانومهاست و یکیاش مخصوصِ آقایون…🌹
خاطره ی شهید ویژه خانومها:😍👇👇
همسر شهید میگه: زندگیمون با کمکخرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی میگذشت. یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم. بهش گفتم که چیزی نداریم. اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده. حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم… وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره… داشت گوشههایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، میخورد… بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب….
خانوما_دقت_کنین:👌👌👇👇
از همسر این شهید یاد بگیرین و چیزی رو نخواین که میدونین همسرتون توانِ مهیا کردنش رو نداره ، لطفاً با پایین آوردنِ سطح توقعاتتون کاری کنین که مردتون شرمنده نشه ، تا زندگیتون آرامش داشته باشه…
.
خاطره ی شهید ویژه آقایون:😍👇👇
یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟😋
هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم…
مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره. یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آبپزش میکردم. کلی خجالت کشیدم. اما یوسف میخندید و میگفت: فدای سرت خانوم!
.
آقایون باید اینجا دقت کنید:👌👌👇👇
همسرتون با عشق براتون غذا می پزه و توی خونه زحمت میکشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید به روش بیارین. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج میکنه…
شهدایی_زندگی_کنیم_تا_طعم_خوشبختی_رو_بچشیم
#ذکرنام ویادشهدا باصلوات💐
فرمانده لشکر 25 کربلا بود و گردان حمزه (ع) و یوسف که فرماندهی گردان را به عهده داشت. متانت از سر و رویش می بارید و در هر کاری آنقدر خوب بود که فرمانده اش می گفت: یوسف دومی ندارد. اما مدتی بود که دلش هوای این را کرده بود که فقط یک بسیجی باشد و بس، بی نام و نشان.
مدتی از جابه جایی اش به لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)گذشت و حالا دیگر حاج مرتضی دلتنگش شده و تصمیم می گیرد که با رفتن به مقر لشکر 17، هم زین الدین را ببیند و هم به دلتنگی اش پاسخ مثبت دهد
اتاق فرماندهی لشکر به هر مکان دیگری شباهت داشت به غیر از اتاق فرماندهی، نه میزی نه دفتری، چفیه ای بود و قرآنی و مفاتیحی و عکسی از امام که بر دیوار اتاق نصب بود و چند پوشه و یک گوشی تلفن. وارد شد و با مهدی گرم یکدیگر را در آغوش گرفتند اما او متعجب بود از اینکه چه شده حاج مرتضی راه گم کرده است. حاجی سراغ یوسف را گرفت و مهدی از آن اعلام بی خبری کرد و گفت که اصلاً چنین کسی را نمی شناسد. حاجی شکی کرد که نکند یوسف به این لشکر نیامده است.
آقا مهدی از مسئول ثبت نامی ها خواست تا نام یوسف را در لیست جستجو کند که با پاسخ مثبت مواجه شد. نامش در لیست به عنوان یکی از آرپی جی زن های گردان قائم (عج) به ثبت رسیده بود.
آقا مهدی با بیسیم مرکزی علی را خواست که به دفتر فرماندهی بیاید، حالا سه نفر شده بودند، دو نفری که در این مدت یوسف را نمی شناختند و فرماندهی که به خاطر خوبی های بسیار نیروی خودش، برایش دلتنگ تر از همیشه بود. آقا مهدی از علی سراغ یوسف را گرفت و او هم از مهارت و بی نظیر بودن او در نشانه گیری های یوسف گفت. حاج مرتضی با تکان دادن سر به نشانه تأیید، گفت: همه کارهای یوسف همین طور است، او در هیچ کاری دومی ندارد. علی که نمی دانست آنجا چه خبر است و با تعجب و مات و مبهوت آنها را نگاه می کرد، از حاجی سؤال کرد که مگر شما او را می شناسید؟!
آقا مهدی که بسیار مشتاق دیدار یوسف شده بود، دستی به شانه علی زد و گفت: رو دست خوردی علی آقا. این آقا یوسف فرمانده گردان بوده و حالا آمده تا در گمنامی، تکلیفش را انجام دهد.
علی که تازه متوجه ماجرا شده بود، گفت: از اقتدار و متانتی که داشت باید حدس می زدم اما خب من مقصر نیستم؛ چون خودش را آرپی جی زن معرفی کرد و شما هم که هیچ به من نگفتید.
آقا مهدی هم که خود تا چند دقیقه قبل، از ماجرا بی خبر بود و بسیار مشتاق دیدار یوسف، از آنها خواست که زودتر به سراغش بروند.
یوسف از همه جا بی خبر، روی دو زانوهایش نشسته بود و قرآن تلاوت می کرد که صدای یا الله او را به خود آورد. پتو کنار رفت و سه فرمانده را مقابل خود دید. از دیدن حاج مرتضی به هیجان آمد. قرآنش را روی جعبه مهمات گذاشت و از جا بلند شد و آغوش گرم حاج مرتضی بود که پایان دلتنگی های هر دویشان بود.
حاجی به یوسف گفت که حالا دیگر از مسئولیت فرار می کنی که او به خود آمد و گفت: مگر فقط با مسئولیت می شود خدمت کرد؟! که آقا مهدی به صدا در آمد و گفت: نه یوسف جان قضیه این است که خودت بهتر می دانی که ما چقدر به تو و امثال تو و تجربه هایتان نیاز داریم پس باید خودت را معرفی می کردی.
و پاسخی زلال که از عمق سادگی یوسف بر می آمد و بر دل مهدی می نشست این بود که حاج مرتضی بهتر می داند که من قصدم انجام تکلیف است و می خواهم در لباس یک سرباز خدمت کنم و برایم فرقی نمی کند و اکنون هر چه شما بفرمایید اطاعت امر می کنم و اینچنین بود که او در لباس فرماندهی تیپ سوم لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) به درجه رفیع شهادت رسید.
شهید یوسف سجودی که به عنوان فرمانده گردان های حمزه سید الشهدا (ع) و صاحب الزمان (عج) لشکر 25 کربلا و نیز فرمانده تیپ سوم لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) انجام وظیفه کرد و سرانجام در عملیات بدر در منطقه هورالعظیم در 26 اسفند ماه سال 63 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
🌷یادش در جانهاونامش برلبها جاری بادباذکرصلوات برمحمدوآل محمد🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*۲۶اسفند،سالروز تولدوزمینی شدن بهترین دوست و یار مهربان سردار سلیمانی عزیز یعنی عارف بالله ، مخلص خدا ،سردار عشق، شهید محمد حسین یوسف اللهی گرامی باد به برکت صلوات* 🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال
ممنون ازلطف و ارادت این بزرگوار
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌙 شب رحمت ونوروبرکت🌙
✨🌹بچه کرمان بود. فرزند معلم کرمانی، سال ۱۳۴۰ به دنیا آمد و... اصلاً بگذارید ماجرای تولدش را که مثل دوران رزمندگیاش، با بقیه فرق دارد از زبان پدرش بشنویم: «بهار سال ۱۳۴۰ با ماه مبارک رمضان مقارن شده بود. شب احیا بود،✨ اما من به خاطر حاج خانم که باردار بود باید در خانه میماندم🦋آسمان بهشدت میبارید⛈نیمههای شب همسرم مرا صدا کرد که: حاج آقا تمام خانه روشن شده است بلند شو ببین کیه🌞 نگاهی به اطراف انداختم همه جا تاریک بودگفتم: چیزی نیست همه جا تاریک است گفت: نه همین چند لحظه پیش تمام خانه عین روز روشن شده بود🌟برای اطمینان بیشتر بلند شدم و نگاهی هم به داخل حیاط انداختم🤔کسی نبود. برگشتم و گفتم: خیال میکنی🤫بگیر بخواب چیزی نیست... ۱۰ دقیقهای نگذشته بود که دوباره صدایم کرد😳با عجله بالای سرش رفتم. گفت آثار حمل پیدا شده😍 برید دنبال ماما😍 ماما مشغول کارش شد... من هم نشستم و قرآن را باز کردم و شروع به خواندن سوره مریم کردم📖 قرآن که تمام شد صدای گریه بچه هم بلند شده بود♥️چهار پسر قبلیام محمد علی، محمدشریف،محمدمهدی و محمدرضا بودند... همان لحظه نام حسین در ذهنم برقی زد و گذشت👌اسم پسر پنجم را محمدحسین گذاشتم💞
#سردار❤️،شهیدِعارف،تولدت مبارک🌹
شادی روحش صلوات💙🌹
#جوان ساده وعارف✨🌹
حسین پسر غلامحسین، حتی وقتی به جانشینی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله هم رسید، هنوز همان جوان ساده و عارف سالهای پیش بود که خدا میداند با نماز شبهایش، با نهج البلاغهخوانیهایش یا جوری دیگر، راه ۵۰ یا ۶۰ ساله را بهسرعت طی کرده بود و در جوانی پرده از پیش چشمش کنار رفته بود. دیگران نمیتوانستند اما او میتوانست پیش از عملیاتی دشوار که با حساب و کتاب نظامی، پیروزی در آن ممکن به نظر نمیرسید به سردار سلیمانی بگوید: نگران نباش... بر عکس تصور شما ما در این عملیات پیروز میشویم! و روزی که همه با لبخند پیروزی سراغش میآمدند تا راز پیشگوییاش را کشف کنند، حسین لب میدوخت و فقط لبخند میزد
#شهدا گاهی نگاهی،🌷یادونامش باصلوات🌷
4_5855153035726032381.mp3
26.68M
🎧وَ تَواصَوا بالحسین و تَواصَوا بِالحرم
🎤 #محمدحسین_پویانفر
#شب جمعست هوایت نکنم میمیرم💔
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⛅️☀️
ازاِنتظاردیدھ
یَعقوبشدسِفید
هیچآفریدھ
چشمبہراهِڪسےمباد
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکَ ألْـفَـرَج🌤
علی فانی امام زمان عج بیا نگار آشنا .mp3
6.5M
🎧 علی فانی
🌼 بیا نگار آشنا شب غمم سحر نما
#امام_زمان مداحی
#نیمه شعبان ،عیدعاشقان مبارک
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌸🌸اعمال شب نیمه شعبان🌸🌸
ولادت منجی عالم بشریت بر شما عزیزان مبارک😍
#التماس دعا🤲
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
برمهدی منجی دنیا صلوات💐
بر چهره ان ماه دل ارا صلوات💐
در دامن نرجس،گلِ زهرا بشکُفد💐
بر این گل و بر نرگس زهرا صلوات💐
🕊اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊