eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
[🌿🕊] ‏اگر می‌خواهید نذری کنید، فقط گناه نکنید! مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم هدیه به آقا صاحب الزمان(عج) یکی از مجرب‌ترین کارها برای آقاست! 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرمانده گردانمون شهید حاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد : برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه ! سکوت ،سکوت،سکوت🤐🤐🤐 کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه. باید سکوت رو تمرین کنیم گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:😱 در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟🙄 بخندند؟🤕 بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند و بعضی ها هم آرام اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت😡😡😡 و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که، این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:😱😱 لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست . وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...😳😳 حاج علی باقری دو باره عصبانی تر ...😡😡😡 هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد: سلامتی فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر ...😱😱😱 خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه😂😂😂 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
‍ ⭕️وقتی که همسر شهید حججی روز پاسدار را به شوهرش تبریک گفت... 🔸برشی از کتاب "آرام جان" که شهید حججی را به روایت همسرش به تصویر کشیده است: 🔹روز پاسدار برایش کیک پختم. با کرم و رنگ عینهو لباس پاسداری تزئین کردم؛ با جیب و سردوش و درجه. برگه‌ای هم بهش چسباندم «محسنم، قربونت بشم، روز پاسدار رو بهت تبریک میگم. امیدوارم سال دیگه پیش امام حسین و حضرت زینب روز پاسدار رو جشن بگیری» از ته قلبم برایش دعا کردم. 🔹قبل از اینکه از سر کار برسد همه را بردم خانه پدرم. پیام دادم «ناهار بیا خونه مامانم اینا» تا وارد شد مامانم بغلش کرد و روز پاسدار را بهش تبریک گفت. الکی جلویش نقش بازی کردم. «عه؟ مگه امروز روز پاسداره؟» شروع کردم به عذرخواهی که ببخشید یادم نبود. 🔹 «با خودت فکر نکنی چه زن بی‌ذوق و بی‌معرفتی! قول میدم جبران کنم!» محسن گفت «اینا چه حرفیه! همین اندازه تبریکت برام بسه!» برای مامانم چشم و ابرو آمدم که محسن را سرگرم کند. تا ببیند چه خبر است کیک را گذاشتم صندوق عقب ماشین. آماده شدیم که برویم خانه مادربزرگم. 🔹مادربزرگم داشت از سماور چای می ریخت که گفتم «عه! گوشیمو تو ماشین جا گذاشتم» به این بهانه رفتم و کیک را آوردم. یکدفعه جلویش سبز شدم «همسرم روزت مبارک!» محسن را می گویی؛ نزدیک بود سنگ‌کوب کند. ذوق زده گفت «من می دونستم تو آخرش یه کاری میکنی!» باورش نمی‌شد خودم پخته باشم. هی می پرسید «بگو از کجا خریدی؟»
4_5888715026868478456.mp3
8.84M
🎤•|حاج‌علۍنجفۍ|• 🔊زمینه_یا‌مُقَلب‌القُلُوب‌آقا‌مَن‌میخوام‌ یه‌حال‌خُوب..؛😔♥️• ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷.....🌷 اردویِ جهادی بودیم، ساعت ۹صبح بود که به روستای تلمادره رسیدیم. بخاطر باریدن برف، هوا به‌ شدت سرد بود..! متوجه‌شدم که محمد‌ بلباسی درحال بازکردن بندِ پوتینش است با تعجب پرسیدم: چکار می‌کنی..؟! گفت: می‌خواهم وضو بگیرم گفتم: الان ۹صبح، چه‌وقتِ وضو گرفتنه، اونم تو این سرما..! محمد وضو گرفت و همین‌طور که جورابش را می‌پوشید گفت: علامه‌ حسن‌زاده میگه: تمومِ محیط‌زیست و تموم موجوداتِ عالم، مثل گیاهان و دریاها، همه پاک و مطهر هستند؛ پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده روی این کره‌خاکی راه میریم باید پاک و مطهر باشیم و به زمین صدمه نزنیم..:) 🌷....🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🌷🍃 🌷 🌻🌻 نوروز در اسارت 🌻🌻 كم‌كم زمستان به پایان می رسید و بهار نزدیک بود. ارشد آسایشگاه از عراقی ها اجازه گرفت که برای برگزاری جشن نوروز به تزئین آسایشگاه بپردازیم. با امکانات کم از قبیل کاغذ، زرورق سیگار و مقداری رنگ، آسایشگاه را قدری سرو سامان دادیم و در اسارت به انتظار بهار نشستیم. در برگزاری مراسم سنتی نوروز که از دیرباز با فرهنگ غنی و پر محتوی اسلام عجین شده است عبارت جالبی نیز نوشتیم و به دیوارها نصب نمودیم که از میان این عبارات دعای « امن یجبین» بسیار چشمگیر بود. قبل از تحویل سال یکی از مسئولین عراقی وارد آسایشگاه شد و چشمش به این نوشته قرآن برخورد کرد و بسیار برافروخته شود، شروع به داد و بیداد کرد و گفت مگر ما به شما ظلم کرده ایم که شما این آیه را نوشته اید؟ ما به شما پتو، لباس، کفش دادیم حالا ظالم هستیم. در اینحال یکی بچه ها به خود جرات داد و گفت سیدی این آیه قرآن که بد نیست. عراقی بیشتر برافروخته شد و گفت: " اگر شما می خواهید قرآن بنویسید که در آن خیر باشد نه آیه ای که مایه شر و بدی است" بعد دستور داد به هر طریقی که می شود نوشته را پاک کنیم و تعدادی از بچه ها را که در این خصوص فعالیت داشتند تنبیه شوند. 🌸 راوی : علی اکبر علی اکبری ـ تکریت 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسۍدلتنگیــم ▫️باز دیشب دل هوای یار كرد ▫️آرزوی حجله سومار كرد ▫️خواب دیدم سجده را بر مهردشت ▫️فتح فاو و ساقی والفجر هشت ▫️باز محورهای بوكان زنده شد ▫️برف و سرمای مریوان زنده شد ▫️از دوكوهه تا بلندای سهیل ▫️برنمی‌خیزد مناجات كمیل ▫️یاد كرخه رفت و رنج ماند ▫️قلب من در كربلای پنج ماند ▫️كاش تا اوج سحر پر می زدم ▫️بار دیگر سر به سنگر می زدم 🌴یاد شهیدان با ذکر “صلوات “ شهدا شرمندہ ایم 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5811915067381255094.mp3
42.19M
🔈 4⃣5⃣جلسه پنجاه و چهار * خطبه 192 نهج‌البلاغه * مدعیان دروغین * شیطان چه زمانی نسبت به دین ناامید شد؟! * روایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام درمورد فرد منافق * تور صید شیطان چیست؟! * تنها فرشته‌ای که لیاقت هم‌نشینی با اهل بیت را داشت؟ * جمله کلیدی ارتباط زن و شوهر * لحظه استجابت دعا ⏰مدت زمان: ۷۸:۱۵ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
<🔔🍋> • • انتـظاریعنے؛🌿•. اینکه‌ببینـےدࢪجایگاهےکه‌هستے، باتوانایےهایےکھ‌داری .. چھ‌ڪآرۍازدستت‌برمےآیدتابراۍ امام‌زمانت‌انجام بدهـے ! انتظار توقف نیست؛ حرکتی رو به جلوست..(:
یک روز بین دایی و یک بنده خدایی بحث اعتقادی پیش آمد، گمان کردم الآن است که او را به باد کُتَـک بگیرد، دایی ابوالفضل از قدرت بدنی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود، اما اصلاً این اتفاق نیفتاد، بلکه با آرامش، تواضع، ادب و مهربانی با آن بنده خدا صحبت کرد و بالاخره ایشان را قانع کرد، گفتم: دایی من ترسیدم دعـواتون بشه، گفت: دعوا چرا دایی‌جان؟ یادت باشـه تا زمانی که از قدرت جادویی ادب و اخلاق استفاده کنی، هیچوقت مغلوب نمی‌شوی، همان روز از دایی‌ام یاد گرفتم هر آدمی مخالفان فکری، مذهبی، دینی و اعتقـادی خودش را می‌تواند با آرامش و ادب متقاعد کند. 🌷شهید ابوالفضل راه‌چمنی🌷 📚بریده‌ای از کتاب صندوقچه‌ گل‌رُز ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093