eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 كليپ بسيار زيباي مجاهدین بی ادعا لشکر #فاطمیون استاد #رائفی_پور 🌹@shahid_aref_64🌹
باران تکراری نمی شود؛ هر وقت ببارد ... دوست داشتـ❤️ـنی است ؛ و تـ❤️ـو ... برای من ؛ بارانی❗️... 💫سلام مهدی فاطمه🙏🏼 🌹@shahid_aref_64🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت افطار یکی از لحظه‌های استجابت دعاست یادمون باشه 🌸 دعا برای ظهور 🌸 دعاهاتون مستجاب ان شاءالله 💫💫💫💫💫💫💫💫 🌹@shahid_aref_64🌹 💫💫💫💫💫💫💫💫
‎شکر خدا که تحت لوای خدیجه ایم ‎بعد از هزار سال گدای خدیجه ایم ‎#ام_المومنین_فقط_از_آن_شماست 🌹@shahid_aref_64🌹
🏴ام_المومنین_فقط_تویی اشڪ غمت بہ ساحل پلڪ تــرم نشست سنگ فراق شیشه ے قلب مرا شکست امڹ یجیب خواندڹ من بی نتیجـــه ماند زهرا یتیم گشت و پدر بے خدیجـه ماند 🏴شهادت حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد.🏴🏴🏴
سلام و عرض ارادت خدمت.بزرگواران طاعات وعباداتتون مقبول درگاه حق انشاالله امشب،شب حزن و ماتم پیامبر خاتم حصرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم و نور دیدشون خانم فاطمه زهرا سلام الله علیهاست😥 انشاالله باعزاداری و توسل به خانوم حضرت خدیجه سلام الله علیها...حاجات معنوی خود به اجابت برسانید....🤲🏻 التماس دعا 🌹@shahid _aref_64🌹
‍ چند ساعتی می‌شد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و ؛ ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود. زانُوانِ کوچکش را در بغل می‌فشرد و چشم هایش مدام پر و خالی می‌شد. مادر گاهی چشمانش را باز می‌کرد و با بی حالی را صدا می‌زد و اسما سراسیمه کنار بانو می‌نشست تا هرآنچه می‌خواهند، مهیا کند. بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک می‌انداخت و در گوش اسما صحبت می‌کرد. آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت. بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که می‌گرفت کنار نشست. خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار و دیوار ندارد؛ چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟ و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد. فاطمه اما احساس عجیبی داشت. غمی بزرگ کوچکش را می‌فشرد. سرش بی‌حرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمی‌خورد.! از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه می‌کرد پرسید: اسما؛ مادرم دیگر بیدار نمی‌شود؟ و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن می‌خواند، قدم برداشت. درآغوش پدر پنهان شد... 🍃حضورفاطمه، در آغوش پدر، بند از دلِ پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ شتافته. را در عبای خود پیچید... عبایی که شبهای بسیار، عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود. جانش را که میانِ خاک میگذاشت، تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه (س) را مرور می‌کرد؛ "بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای و در راهِ خدا هدیه کرده بود. بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به (ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد." و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود می‌کَند... به خانه که باز می‌گشت با خود اندیشید؛ زین پس دنیا بدونِ خدیجه(ص) همچون گور؛ سرد و تاریک خواهد بود. و پیامبر از دلبرش، تنها را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از و و را به آغوش خاک سپرده بود جانسوز ؛حضرت (س) تسلیت🖤 . ✍نویسنده: 🌹@shahid_aref_64🌹
#یا_من_لا_حول_ولا_قوة_الا_به ✍ رو به نور که می‌ایستی ؛ هم مسیرت روشن می‌شود و می‌توانی بدون ترسِ از تاریکی، بسمت مقصد حرکت کنی ! هم چاله‌ها و بیراهه‌ها رُخ می‌نمایند و.... تو از خطا درامان می‌مانی! و امان از آن وقت، که پشت به نور می‌ایستی.... 🌹@shahid_aref_64🌹