eitaa logo
حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان
873 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
425 ویدیو
20 فایل
اخبار و فعالیت‌های فرهنگی هنری حوزه هنری زنجان زنجان- خیابان امام(ره)-میدان پانزده خرداد- جنب دبیرستان ولیعصر(عج) ٠٢۴- ٣٣۵۶٣١۵٩ 📌ارتباط با ما در بله، ایتا، تلگرام و اینستاگرام: https://zil.ink/artzanjan.ir سایت: zanjan.hozehonari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
(٣١) 🇮🇷 «از شهری که بسیار دوسش می‌دارم» این اولین بار نیست که می‌روم تشییع شهدا، اما هربار همان حسی را دارم که وقتی بچه بودم، مامان دستم را گرفت و گفت: پاشو بریم تا دیر نشده. درست همین جاها بود، کنار مسجد جامع، نزدیک بازار که بوی خوش سبزی‌های تازه از عطاری‌ها می‌پیچید توی هوا. آن وقت‌ها درست نمی‌فهمیدم چه اتفاقی افتاده، فقط پشت سر زن‌هایی که بیشترشان چادر به سر داشتند و شعار می‌دادند، حرکت می‌کردم و خوراکی که مامان برایم آماده کرده بود می‌خوردم‌ به عکس شهدا نگاه می‌کردم و با خودم می‌گفتم: یعنی دیگه بر نمی‌گردن خونه‌هاشون؟ مامان دستم را سفت می‌چسبید و می‌گفت: بلند بگو الله‌اکبر... الله‌اکبر و من هم با تمام توان فریاد می‌زدم: الله‌اکبر... از آن همه صدای دسته جمعی خوشم می‌آمد. قد کشیدم و بارها تشییع شهدا رفتم نه تنها که با مامان، انگاری این رسم نانوشته‌ای شد میان من و مامان. اما امروز این تشییع برایم فرق می‌کند برای مامان هم فرق می‌کند، این را از چشم‌های سبزش می‌خوانم. چرا که این بار خودم راوی خاطرات بودم، تک‌تک خانه‌ی شهدا را رفته بودم و نشسته بودم پای صحبت‌هایشان. انگاری دیگر جزوی از خانواده شهید بودم. با تک‌تک خاطرات گریه کرده بودم، لبخند زده بودم و انگاری سال‌ها بود که می‌شناختم‌شان. آفتاب خودش را کشیده وسط آسمان. پرچم‌های ایران توی دست جمعیت تاب می‌خورد، هر لحظه بیشتر می‌شویم و سیل جمعیت سرازیر می‌شود رو به جلو. من به همسر شهید فکر می‌کنم، به وقتی که روبرویش نشسته بودم و زل زده بودم به حلقه‌ی توی انگشتش که این صحنه خودش غم عجیبی برایم داشت. به همسر شهید فکر می‌کنم، به بچه‌اش که چیزی به متولد شدنش نمانده اما مطمئنم او هم مثل من اولین خاطرهاش از تشییع را فراموش نخواهد کرد. خودم را می‌رسانم نزدیک پیکر شهدا، با خواندن سرود ملی چشم‌هایم‌تر می‌شود، زیر چشمی مامان را نگاه می‌کنم و می‌بینم مثل ابر بهار اشک می‌ریزد. می‌دانم که این اشک‌هایمان از روی ناراحتی نیست، فقط اشک‌هایی است از روی غبطه و حسرت. پیکر شهدا روی دوش غیور مردان شهرم، شهری که بسیار دوسش می‌دارم جا می‌گیرد، زن‌ها این سکان‌داران خانه و خانواده که لحظه‌ای نمی‌هراسند، با بچه‌های توی بغل و کالسکه پرچم‌داری می‌کنند و برای چند دقیقهای صدای مرگ بر اسرائیل می‌پیچد توی مغازه‌ها، کوچه‌ها، خیابان‌ها. 🇮🇷 یقین دارم چیزی تا نابودی اسرائیل نمانده است، روزی که توی همین خیابانها جشن خواهیم گرفت و آن وقت است که بازهم مردممان کاری خواهند کرد کارستان. هوایمان را داشته باش شهید طوماری عزیز.🇮🇷 آن روزی که اسرائیل نابود شود، دوشادوش همسر و فرزندانت جشن خواهیم گرفت جشنی که میزبانش شما و بقیه شهدا خواهید بود.✌️🇮🇷 ✍️ روایت از پریناز رحیمی؛ از لحظات باشکوه آیین تشییع پنج شهید والامقام سپاه انصارالمهدی در پی تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(٣٢) سلام آقاجان، سلام حسین‌جان، سلام سیدالشهدا سلام می‌دهم بر تو که پدر علی‌اکبر بودی و چشم های مبارکت شاهد شرحه‌شرحه شدن بدن جگر گوشه‌ات بود. حسین جان تاریخ تکرار شده و علی اکبرهایی زاده شده‌اند که در میانه یک جنگ تمام عیار به نبرد با باطل‌ترین قوم تاریخ رفته‌اند. و حالا ما تمام قد ایستاده‌ایم در کربلایی که جبهه حق آن به نام وعده صادق مزین شده و از دل آن جوانانی شهید شده‌اند که سربازان تو و امام زمانند. سربازانی غیور مانند شهید اکبر عزیزی که نامش مبارک به نام فرزند توست. جوان‌هایی بلندقامت و استوار به استواری ۷۲ سرباز کربلا. امروز در حالی پیکر پاک شهیدمان را به خاک سپردیم که جمعیتی عظیم برایش سیاه پوشیده و اشک می‌ریختند. شاید لباس‌هایمان مشکی و قلب‌هایمان داغ‌دار و جگرهایمان سوخته باشد، اما دلمان روشن است به نظر و نگاه شما حسین‌جان. چراغ امید دلمان، روشن‌تر از قبل به سوی حق و حقیقت هدایتمان می‌کند. آقاجان ما از کودکی پای روضه‌های شما بزرگ شده‌ایم. سال‌ها برایمان از علی‌اکبر و دلاوری‌اش گفته‌اند، از آنگاه که دلاورانه به دشمن تاخت و ناجوانمردانه زیر سم اسبان لگدمال شد. ما از کودکی اشک ریختیم برای آن لحظه‌ای که صورت مبارکت را به صورت پاره‌پاره جگرگوشه‌ات گذاشتی و برایش مرثیه خواندی. و اینک امروز از نزدیک شاهد پدری بودیم که با باز شدن تابوت، روی پیکر پسرش خم شد و صورت به صورت فرزندش، برایش فاتحه خواند. ما را از چه می‌ترسانند؟! ما ملت شهادتیم. تربیت ما از بدو تولد همین بوده که مرگمان برای خدا باشد و خونمان در راه خدا ریخته شود. کربلا همین جاست؛ در میانه جنگ ایران و اسرائیل. اما این بار پیروزی را ما رقم خواهیم زد و این صدای به هلاکت رسیدن دشمنان خدا خواهد بود که مایه شادمانی و پایکوبی مان خواهد شد. حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست🇮🇷 ✍️ روایت از سید الهه موسوی؛ از لحظات باشکوه آیین تشییع پنج شهید والامقام سپاه انصارالمهدی در پی تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(٣٣) در را می‌بندم و از خانه می‌‍‌‌‌‌‌‎‌زنم بیرون. صدای ملایم نوحه، از دور می‌پیچد توی لاله‌ی گوش‌هایم. قدم‌هایم را تندتر می‌کنم و به سمت مراسم تشییع پیکر شهدا می‌روم. به امیرکبیر که می‌رسم؛ جمعیتی که به سمت سبزه‌میدان حرکت می‌کنند، چند برابر می‌شود. از کودک چند ماهه گرفته تا افراد مسن. صدای طبل و شیپور، از توی بلندگوهای خیابان به گوش می‌رسد؛ آهنگ سرود ملی نواخته می‌شود. آرام با آهنگ همراهی می‌کنم. «سر زد از افق، مهر خاوران...» جلوتر که می‌روم، جمعیت حاضر در مابین امیرکبیر و سبزه‌میدان، شروع به دویدن می‌کنند. دلشوره می‌گیرم و آسمان را وارسی می‌کنم. همه چیز عادی بود. به خیابان و مردم که دقت می‌کنم؛ کمی بالاتر صفی را می‌بینم. مردم مثل لاله‌های دشت، یکجا ایستاده‌اند. صدای مداح را از توی بلندگوها می‌شنوم که می‌گوید، بعد از اقامه نماز به سمت مزار حرکت می‌کنیم. بدون اینکه مکث کنم، می‌روم لابه‌لای صف می‌ایستم. مداح سوره فتح را می‌خواند و مردم، یکصدا ولی بی‌صدا همراهی‌اش می‌کنند. ✍️ روایت از امید شجاعی؛ از لحظات باشکوه آیین تشییع پنج شهید والامقام سپاه انصارالمهدی در پی تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(٣۴) جلوتر از جمعیت ایستاده‌ام. چشم دوانده‌ام به مردمی که به سمتم می‌آیند. صف اول پیرمردهای مسنی را می‌بینم که روی ویلچر نشسته‌اند. گویا که از رزمندگان دفاع مقدس بودند و حالا، به عنوان جانباز توی این مراسم حضور دارند. فکرهایم که تمام می‌شود، صف نزدیک‌تر از قبل شده و به سمتم می‌آید. بنرهایی که روی داربست‌ها نصب شده، تابلوهای بزرگی که توی دست‌های مردم قرار گرفته و کودکانی که عکس شهدا را در دست گرفته‌اند و هم پای بزرگترها، لابه‌لای جمعیت ایستادهاند؛ همگی مثل نور می‌درخشند. مداحی که روی جایگاه ایستاده، شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا را با شهامت سر می‌دهد. مردم حاضر هم، فرقی نمی‌کند که زن باشند یا مرد، پیر باشند یا جوان، دست‌هایشان را رو به آسمان گرفته‌اند و شعار را با سرافرازی تکرار می‌کنند. دست‌هایشان مانند هزاران موشکی ست که شلیک می‌شود به آسمان دشمن. از این همدلی و یکپارچگی به وجد می‌آیم‌. به اطرافم که نگاه می‌کنم، مادرانی را می‌بینم که بی صدا اشک می‌ریزند. به سمت صف می‌روم. خیره می‌شوم به کامیون حامل پیکرهای پاک شهدا. به عکس‌هایشان خوب که نگاه می‌کنم، ضربان قلبم شدت می‌گیرد. چشمان شهدا از توی قاب، به روشنیِ روز می‌درخشید. گویی خنده از روی لب‌هایشان خشک نمی‌شد. صدای خنده‌هایشان توی آسمان روشن شهر پر شده بود. ✍️ روایت از امید شجاعی؛ از لحظات باشکوه آیین تشییع پنج شهید والامقام سپاه انصارالمهدی در پی تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(٣۵) به ورودی پشتی مزار که می‌رسم، می‌ایستم. با دیدن پوستر شهدا، قلبم مثل تسبیحی که پاره شده باشد، پاره می‌شود. بغض سنگینی را که گلویم را می‌سوزاند، به زور قورت می‌دهم. می‌روم و بالای سکوی مزار آن طرفی می‌ایستم. چند دقیقه‌ای که می‌گذرد، پیکر شهید رضا نجفی را، انبوهی از مردم به داخل مزار می‌آورند. خودم را راضی می‌کنم تا همین جا بمانم و جلوتر نروم. از دور به تماشا می‌ایستم اما دلم طاقت نمی‌آورد. از روی سکو پایین می‌آییم و به سمت مزار شهید می‌روم. جمعیت آنقدر زیاد است که نمی‌توانم بیشتر از چند متری به جلو بروم. مردی می‌آید و گلاب افشانی می‌کند؛ عطر گلاب سر تا سر مزار را پر می‌کند. به سربندهای زرد و سبزی که دور تا دور خانه ی شهید نجفی وصل کرده اند، نگاه می‌کنم. نوشته ‌ی یکی از آنها را زمزمه می‌کنم. صدای جمعیتی توجه چشمانم را جلب می کند. پیکر شهید حمید طوماری را عده‌ای از مردم، به پایین مزار می‌برند؛ همان‌ جایی که بادی ملایم، سربندها را تکان می‌داد. پشت‌سرشان راه می‌افتم. به ستونی تکیه می‌دهم و گوش می‌سپارم به صدای نوحه‌ای که پخش می‌شد. کمی آن طرف‌تر، پسرک هفت هشت ساله‌ای را می‌بینم که کنار یکی از سنگ قبرها نشسته است. به سمتش می‌روم. می‌نشینم تا هم قدش شوم. می‌پرسم: تو هم توی مراسم شرکت کرده بودی؟ سرش را به معنای تایید تکان می دهد؛ می‌پرسم: پسر گل برای چی شرکت کردی؟ پسرک چند ثانیه‌ای به عکس شهید طوماری نگاه می‌کند و می‌گوید: اومدم به شهدا بگم نگران نباشن، منم مثل خودشون از کشورم دفاع می‌کنم. می‌گویم: آفرین بهت. از توی کیفم پیکسلی را که رویش نوشته بود: «ما ایستاده‌ایم» برمیدارم و لای دست‌هایش می‌گذارم. لبخندی می‌زنم و بلند می‌شوم. چند قدم که دورتر می‌شوم، برمیگردم. پسرک برایم دست تکان می‌دهد؛ برایش دست تکان می‌دهم و سمت جمعیت می‌روم. زیر لب می‌گویم: خونه ابدی‌تون مبارک باشه قهرمانا. ✍️ روایت از امید شجاعی؛ از لحظات باشکوه آیین تشییع پنج شهید والامقام سپاه انصارالمهدی در پی تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(٣) ❇️ گردهمایی هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی حوزه هنری استان و حضور دکتر آل امین؛ مدیرکل صدا و سیمای استان در جمع هنرمندان 💠 در پی حملات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی به خاک جمهوری اسلامی ایران، جمعی از هنرمندان متعهد و فعال حوزه هنری استان در عرصه هنرهای تجسمی بر آن شدند تا با برگزاری یک گردهمایی هنری و تولید آثار با مضمون «محکومیت جنگ و دفاع از تمامیت ارضی ایران»، صدای اعتراض هنرمندان این سرزمین را به زبان هنر به گوش جهانیان برسانند. 🔺 این گردهمایی یک روزه از ساعت ٩ صبح امروز؛ ٢٩ خردادماه ١۴٠۴ با حضور اعضای مجمع هنرمندان قطره در حوزه هنری استان برگزار شد. 🔹 هنرمندان حاضر در این گردهمایی در راستای خلق آثار هنری در حمایت از ملت ایران، برای هم‌دلی، هم‌صدایی و آگاهی‌بخشی سیاسی و اجتماعی به تولید طرح‌هایی از اقلام مصرفی از جمله؛ پرچم، بنر، شابلون، سربند و... پرداختند. 🔺 ٢٩ خردادماه ١۴٠۴ ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄