eitaa logo
حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان
874 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
425 ویدیو
20 فایل
اخبار و فعالیت‌های فرهنگی هنری حوزه هنری زنجان زنجان- خیابان امام(ره)-میدان پانزده خرداد- جنب دبیرستان ولیعصر(عج) ٠٢۴- ٣٣۵۶٣١۵٩ 📌ارتباط با ما در بله، ایتا، تلگرام و اینستاگرام: https://zil.ink/artzanjan.ir سایت: zanjan.hozehonari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ نفرات برگزیده قهرمان شاهنامه معرفی شدند. نوا مصطفوی از اعضای چهارشنبه‌های شعر حوزه هنری زنجان به عنوان یکی از برگزیدگان این مسابقه ملی شناخته شد. 🔹 حوزه هنری زنجان این موفقیت را تبریک عرض می کند. ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
🇮🇷✌️کودکان مظلوم غزه «نابودی صهیونیسم دور نیست» 🔻خالق اثر: استاد رضا نجفلو ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(۴١) عکس جوانی که روی صورتش نوشته سنی ندارد. اما برای سربازی امام زمان انتخاب شده است. جلو در خانمی ایستاده است که می‌گوید: مهمان‌های برادرم خوش آمدید. خواهر دست به کمر می‌گیرد. می‌گوید: از دست دادن برادری شبیه حمید کمر هر خواهری را می‌شکند. به الهام همسرش گفتم هر چه بشود پشتت هستم هر چه بشود. اما حالا کمرم شکسته است. اگر یک کدام از برادرهایم سرکار بودند یا من کار داشتم. قبول نمی‌کرد سر یک سفره جمع شویم. برادرم می‌گفت: صبر کنیم تا همه دور یک سفره جمع بشویم. دستش را روی پایش می‌کشد می‌گوید: برادرم می‌گفت وقتی همه باشیم سفره با برکت و غذا خوشمزه‌تر می‌شود. می‌خواست به ما بفهماند همه باید پشت هم باشیم. وقتی می‌خواست به مامان و بابا سر بزند به من زنگ می‌زد که با هم بیایم. وقتی می‌گفتم کار دارم می‌گفت: پس بعداً می‌رویم. وقتی من زنگ می‌زدم می‌گفت: منم خواهر می‌آیم. حالا من دو روز است. من خانه مامان و بابا آمده‌ام از برادرم خبری نیست. ✍️ یادداشت از زهرا اله‌مرادی؛ از لحظات حضور و هم‌صحبتی با خانواده معظم شهید در پی تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(۴٢) اول: دو روز از تجاوز رژیم صهیونیستی گذشته و کارت عروسی برای دو روز دیگر به دست مادر همسرم رسیده! به‌نام خالق عاشقان و... آدرس تالار پایین تر از همه نظرم را جلب میکند. دم پادگان ارتش! نگاه می‌کنم توی چشم‌هایش و می‌گویم: مطمئنید میخواید برید مامان؟ لاقید پلو را می‌ریزد توی بشقاب: چرا نَرم؟ با تعجب می‌گویم: خطرناک نیست؟ با اطمینان بیشتری می‌گوید: پدافندمون فعاله، نگران چی هستی؟ چهارشنبه شب ساعت ١١ به همسرم اصرار می‌کنم تا تماس بگیرد و حال مادر را بپرسد، سر بوق دوم صدای سرحالش می‌پیچد توی تلفن: چقدر خوش گذشت! داریم میریم عروس گردونی! دوم: عصر گرمی‌ست و خورشید تمام زورش را زده تا نور را بپاشد توی شهر. توی جابه‌جایی بین فضای مجازی، اتفاقی انگشتم آیکون «دیوار» را لمس میکند و صفحه باز می‌شود. آگهی فروش دو قلاده سگ پست شده با تصویر نتانیوها و ترامپ. پایین‌تر از یک آگهی دیگر با عنوانی مشابه‌. بعد از به حراج گذاشتن اف سی پنجی که مورد اصابت پدافندِ دلیر قرار گرفته در دیوار، حالا نوبت خودِ بی‌بی و تری شده! با خنده‌ای که روی لبم نقش بسته، آگهی‌ها را می‌بندم. سوم: اکسپلور اینستاگرامم، پیج یک کافه لبنانی را بالا آورده، می‌روم و توی صفحه‌اش می‌چرخم، تصویری از منوی رستوران پست شده! روی هر غذا، سرویسی با عنوان، تماشای منظره موشک باران گذاشته شده و پول بیشتری برایش گرفته می‌شود! دلم میخواهد زیر پست کامنت بگذارم: «پورسانت دلاور مردهای هوا فضا، فراموش نشه!😄» ✍️ روایت از معصومه دین‌محمدی شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(۴٣) بعد از زایمان پسر دومش حال و روزش این‌طور شد. داروها به بدنش نساخت در یک نیمه شب زمستانی حس کرد نفس‌هایش سخت بالا می آید. سینه‌اش می‌سوزد نیمه راستش گز گز می‌کند. سحر که زد نتوانست دست و پایش را تکان دهد. وقتی به بیمارستان رسانند دکتر گفت: سکته کرده و دست و پای راستش لمس شده است. معصومه خانم که می‌دانست شغل مادرانگی استراحت ندارد با همان اوضاع به کارهایش رسید. فقط یاد گرفت دست راستش دیگر از آرنج باز نمی‌شود و کج مانده است و راه رفتنی پایش بلند نمی‌شود باید روی زمین بکشد. صبح گوشی مامان زنگ خورد. بعد از سلام و احوال پرسی، مامان گفت: می‌خواهی بعد از نماز جمعه راهپیمایی هم بروی؟ دو دل قبول کرد. بعد از قطع کردن تماس رو به من گفت: معصومه خانم است می‌گوید برویم نماز جمعه، ما هم جهاد خودمان را انجام بدهیم. کاری جز این از دست ما بر نمی آید. چرا از همین هم دریغ کنیم؟ می‌گوید: هنوز یک دستم برای اینکه مشتم را به دهان اسرائیل بکوبم سالم است. ✍️ روایت از ليلا دوستی فرد؛ از لحظات حضور پرشور مردم غیور زنجان در نماز جمعه و راهپیمایی جمعه خشم و نصر شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
🇮🇱 نابودی صهیونیسم دور نیست❌ 🔻خالق اثر: استاد رضا نجفلو ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
| ما زیر بیرق ابوالفضلیم. 🔻اثر هنرجو: محمدپارسا مرادی 📌تولید شده در کارگاه هنری صبر و نصر خرداد ۱۴۰۴ | استان زنجان ╭────── 📱@ghatre_media_znj ╰─────────────── ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
| ما زیر بیرق ابوالفضلیم. 🔻اثر هنرجو: محمدپارسا مرادی 📌تولید شده در کارگاه هنری صبر و نصر خرداد ۱۴۰۴ | استان زنجان 📌جهت استفاده دیواری و خودرویی ╭────── 📱@ghatre_media_znj ╰─────────────── ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄