eitaa logo
حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان
874 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
425 ویدیو
20 فایل
اخبار و فعالیت‌های فرهنگی هنری حوزه هنری زنجان زنجان- خیابان امام(ره)-میدان پانزده خرداد- جنب دبیرستان ولیعصر(عج) ٠٢۴- ٣٣۵۶٣١۵٩ 📌ارتباط با ما در بله، ایتا، تلگرام و اینستاگرام: https://zil.ink/artzanjan.ir سایت: zanjan.hozehonari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
| اقلیم پارس 🔻اثر هنرمند: ثنا محمدپور 📌تولید شده در کارگاه هنری صبر و نصر خرداد ۱۴۰۴ | استان زنجان ╭────── 📱@ghatre_media_znj ╰─────────────── ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
| تهدید تاثیر نمی‌گذارد. 🔻اثر هنرجو: حسین جزمطلبی 📌تولید شده در کارگاه هنری صبر و نصر خرداد ۱۴۰۴ | استان زنجان ╭────── 📱@ghatre_media_znj ╰─────────────── ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
🇮🇷✌️انتقام سخت در راه هست 🔻خالق اثر: استاد رضا نجفلو ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
🇮🇷✌️اشتباه بزرگ صهیونیست‌ها در تاریخ ثبت خواهد شد 🔻خالق اثر: استاد رضا نجفلو ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(۴۴) 📌روز ششم جنگ – روستای رامین، زنجان آفتاب درست وسط آسمان ایستاده. گرما نشسته روی سنگ‌ریزه‌های کوچه، ولی نسیم خنکی از سمت باغ‌های توت و گردو می‌وزد. شاخه‌های درختان قد کشیده‌اند سمت آسمان، و باد، پرچم‌های سه‌رنگی را که از تیرهای برق تا سر در مسجد کشیده شده، به رقص آورده. از دور، صدای مداحی می‌آید. صدایی که میان کوچه‌ها می‌پیچد، میان آجرهای خام دیوارها می‌چرخد و بعد می‌رسد به ما. پشت سرم، زنی با صدای بلند فریاد می‌زند: «این گل پرپر ماست، هدیه به رهبر ماست!» زن دیگری دستش را گذاشته روی شانه‌اش و همراهی‌اش می‌کند. زن‌های روستا که همیشه صدایشان آرام است و واژه‌هاشان در نجوا خلاصه می‌شود، امروز بلند بلند شعار می‌دهند. چادرها را گره زده‌اند تا جا به جا نشود. چشم‌هایشان برق می‌زند. این‌جا دیگر مراسم عزا نیست، صحنه مقاومت است. کودکی خوابیده توی بغل مادرش؛ چهره‌اش سرخ شده از گرما، اما مادر پرچم کوچکی را آرام روی بدن بچه انداخته، سایه‌ای از پرچم ایران روی صورت نوزاد افتاده. پیکر شهید، روی دست می‌پیچید به سمت مزار. صدای صلوات مثل موج از میان جمعیت بلند می‌شود. جوان‌ها، مردهای میانسال، حتی چند نوجوان از پشت بام‌ها خم شده‌اند، دست بر سینه، بعضی‌ها هم اشک‌ریزان. میان جمعیت خودم را جلو میکشم و کنار یکی از ریش‌سفیدها می‌ایستم؛ چشم دوخته به تابوت پرچم پوش. سوال می‌کنم: می‌شناسید شهید رو حاجی؟ خودم از گفته‌ام پشیمانم. اما جواب مرد، میخم میکند به زمین. «پسرِ خودمه انگار... از نسل همون عمویی که پیکرش هم‌این‌جا دفنه. غیرت اینا از یه رگ میاد.» ✍️ روایت از فاطمه اکبری؛ از همشهریان دغدغه‌مند وطن/ روستای رامین، زنجان شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(۴۵) 📌روز ششم جنگ – روستای رامین، زنجان آفتاب درست وسط آسمان ایستاده. گرما نشسته روی سنگ‌ریزه‌های کوچه، ولی نسیم خنکی از سمت باغ‌های توت و گردو می‌وزد. شاخه‌های درختان قد کشیده‌اند سمت آسمان، و باد، پرچم‌های سه‌رنگی را که از تیرهای برق تا سر در مسجد کشیده شده، به رقص آورده. از دور، صدای مداحی می‌آید. صدایی که میان کوچه‌ها می‌پیچد، میان آجرهای خام دیوارها می‌چرخد و بعد می‌رسد به ما. پشت سرم، زنی با صدای بلند فریاد می‌زند: «این گل پرپر ماست، هدیه به رهبر ماست!» زن دیگری دستش را گذاشته روی شانه‌اش و همراهی‌اش می‌کند. زن‌های روستا که همیشه صدایشان آرام است و واژه‌هاشان در نجوا خلاصه می‌شود، امروز بلند بلند شعار می‌دهند. چادرها را گره زده‌اند تا جا به جا نشود. چشم‌هایشان برق می‌زند. این‌جا دیگر مراسم عزا نیست، صحنه مقاومت است. کودکی خوابیده توی بغل مادرش؛ چهره‌اش سرخ شده از گرما، اما مادر پرچم کوچکی را آرام روی بدن بچه انداخته، سایه‌ای از پرچم ایران روی صورت نوزاد افتاده. پیکر شهید، روی دست می‌پیچید به سمت مزار. صدای صلوات مثل موج از میان جمعیت بلند می‌شود. جوان‌ها، مردهای میانسال، حتی چند نوجوان از پشت بام‌ها خم شده‌اند، دست بر سینه، بعضی‌ها هم اشک‌ریزان. میان جمعیت خودم را جلو میکشم و کنار یکی از ریش‌سفیدها می‌ایستم؛ چشم دوخته به تابوت پرچم پوش. سوال می‌کنم: می‌شناسید شهید رو حاجی؟ خودم از گفته‌ام پشیمانم. اما جواب مرد، میخم میکند به زمین. «پسرِ خودمه انگار... از نسل همون عمویی که پیکرش هم‌این‌جا دفنه. غیرت اینا از یه رگ میاد.» ✍️ روایت از فاطمه اکبری؛ از همشهریان دغدغه‌مند وطن/ روستای رامین، زنجان شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(۴۶) 📌کمی اشتباه محاسباتی داشته‌اید. منزل دانشمندان و بزرگان نظامی را پیدا کرده‌اید اما از ریشه‌های آنها بی‌خبر بودید. کاش می‌پرسیدید مادرهای این‌ها چه کسانی هستند؟ می‌پرسیدید مادرهایشان در خانه چه ذکری می‌خوانند؟ مادرهای که سر پسرشان را به سمت میدان رزم پرتاب می کنند. رجز می‌خوانند می‌گویند: چیزی که در راه خدا داده‌ایم را پس نمی‌گیریم. انتظار ترسیدن داشتند؟ مادرهایشان هر کدام فرانک های هستند که ریشه در ایران کهن دارند. درس رزم را در گهواره برای لالایی می‌خوانند. هر کدام برای خود دانشگاه ایثار و مقاومت هستند. در روضه خانگی حضرت زینب(س) از خدا خواسته‌اند صبر زینبیه داشته باشند. زیر چادر مشکی به کودک‌هایشان شیر داده‌اند. شیری که با اشک چشم در آمیخته است. ما زن هایمان پشت علی بودن را از مادرشان حضرت فاطمه(س) به ارث برده اند. 📌یادتان رفته همه چیز را حساب کنید. ✍️ روایت از زهرا اله مرادی؛ از همشهریان دغدغه‌مند وطن شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
(۴٧) در هوای گرم و آفتابی روستا، نسیمی خنک در میان درختان بلند و سبز می‌پیچد و صدای گنجشک‌ها از شاخه‌های باغ‌ها به گوش می‌رسد؛ انگار طبیعت هم دل به این روز بزرگ سپرده است. پرچم سه‌رنگ ایران بر سر در مزار شهدا می‌درخشد و پرچم‌های کوچک در دستان مردم، با ضرباهنگ قدم‌ها و تپش دل‌ها، به آرامی می‌رقصند. مردم، همه سیاه‌پوش، آرام و موقر، از کوچه‌های خاکی روستا به سوی گلزار شهدا روانه‌اند. پیکر مطهر شهید، بر دوش مردان روستا، آرام و باوقار پیش می‌آید؛ گویی خود زمین هم زیر پایشان بغض کرده است. در انتهای مزار، جایی کنار قبری قدیمی، میزبانِ ویژه‌ای ایستاده است: عموی شهید. همان رزمنده غیور سال‌های دفاع مقدس، که سال‌ها پیش پیکرش به آغوش خاک مادری بازگشت و حالا، با سکوت سنگ‌های مزارش، برادرزاده‌اش را به هم‌جواری می‌خواند. مادر شهید، استوار و بغض‌درگلو، کنار مردم ایستاده است. در چشمانش اشک می‌درخشد، اما لبخندی محو گوشه لب دارد؛ لبخندی آمیخته به افتخار، چرا که فرزندش راه مردانگی را تا به انتها پیموده است. صدای مداحی در فضا می‌پیچد، اما میان همهمه‌ها، زمزمه‌هایی شنیده می‌شود از دلاوری‌ها، از خاطرات عمو، از شجاعت برادرزاده‌ای که راه همان خون را ادامه داده است. پیکر شهید، حالا به مزار رسیده است. دل من، لبریز از غرور و اشتیاق، در سینه می‌تپد. به خاک نگاه می‌کنم و در دلم می‌گویم: «می‌بینمت... ان‌شاءالله آن روز که وقت ظهور برسد، بازمی‌گردی؛ دست در دست عمویت، قامت استوار، و پنجه در پنجه‌ی کفر.» ✍️ روایت از فاطمه اکبری؛ از همشهریان دغدغه‌مند وطن / روستای رامین، زنجان شما هم راوی باشید👇 🇮🇷@revayat_zanjan لینک کانال👇 🇮🇷 https://eitaa.com/revayat_zanjan ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
ایران🇮🇷 کشور که نیست منظومه‌ای‌ست با بی‌شمار اختر سرخ و سپید و سبز چرخنده در مدار درخشان نور و شور فرزانگی‌ست؛ مرکز این نظم لایزال ایران اشاره‌ای به جهان‌های ماوراست ایران یگانه است ایران یگانگی‌ست از خاک پاک حافظ و عطار و مولوی فردوسی و سنایی و خیام و گنجوی فواره می‌زند نغمات روندگی ایران نمردنی‌ست ققنوس دیگری‌ست پیغام آسمانی آن پیک واپسین در این دیار آهنگ و رنگ هوشربایی گرفته است ایران سیاوش است از خان آتشین خواهد گذشت از هفت خان رزم تا هفت شهر عشق ایران کشور که نیست منظومه است... ✍️ شعر از دکتر قربان ولیئی؛ شاعر و ادیب و استاد دانشگاه زنجان ❇️ حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان 🔻ما رو در صفحات اجتماعی ببینید؛ ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ https://zil.ink/artzanjan.ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄