خاطرات شهید محسن داودی
شبی محسن به خوابم آمده بود دیدم در جبهه هستم داخل سنگر شدم ناگهان محسن را دیدم که مشغول باز و بسته کردن تفنگ است.
به او گفتم محسن جان تو به عنوان راننده لودر آمدی ولی اکنون تفنگ در دست داری؟ بیا و برگردیم.
محسن نگاهی به من انداخت و گفت شما بروید.
هر چقدر اصرار کردم نیامد تا اینکه گفت من فرمانده دارم باید از او اجازه بگیرم. گفتم باشد مرا پیش فرمانده ات ببر.
گفت سرت را بالا بیاور و نگاه کن ناگهان دیدم یک پرچم سبز رنگی آن بالاست از خواب بیدار شدم....
قرارگاه فرهنگی بیست و چ یادواره شهدای روستای اروانه و دو لاله خوشنام-ستاد استقبال به پرچمداری شهید محمدرضا یاسی
16.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ویدئویی کوتاه از شهید محسن داودی
با تشکر از خواهر بسیجی سرکار خانم فاطمه زهرا حافظی
💠قرارگاه فرهنگی بیست و چهارمین یادواره شهدای روستای اروانه و دو لاله خوشنام - ستاد استقبال به پرچمداری شهید محمدرضا یاسی
استقبال از یادواره شهدای روستای اروانه
صد شاخه گل صلوات به همراه قرائت یک صفحه از کلام الله مجید هدیه به روح مطهر شهید
🌺 پرویز داودی🌺
امروزمان را با نام و یاد این شهید مزین میکنیم...
💠 قرارگاه فرهنگی بیست و چهارمین یادواره شهدای روستای اروانه و دو لاله خوشنام -, ستاد استقبال به پرچمداری شهید محمدرضا یاسی
🌹شهید پرویز داودی🌹
در یک خانواده متوسط در سال 1345 در شهر قرچک ورامین دیده به جهان گشود.
از همان اوان کودکی حیا و وقار خاصی در سیمایش موج می زد و نگاه هایش حاکی از نور ایمان و عشق به محرومین و مستضعفین بود.
در جریان راهپیمایی ها حضور فعال داشت و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، ضمن ثبت نام بسیج یکی از مساجد در محافل و هیات مذهبی حضور گرم و فعالی داشت و عضو هیئت محبان قائم آل محمد بود.
با شروع جنگ تحمیلی بسیار علاقه مند بود به نحوی دین خود را به جامعه اسلامی ادا کند. لذا در جمع آوری کمک های مردمی به جبهه بسیار پر تلاش ظاهر شد اما گویا این اعمال روح تشنه و حقیقت جوی او را سیراب نمی کرد.
به دفعات در جبهه های حق علیه باطل شرکت کرد و مدت 14 ماه در جبهه بود و سرانجام این پرستوی عاشق و مهاجر در منطقه عملیاتی کربلای 6 در حوالی کرخه آماج گلوله های دشمن مزدور شد و پیکرش به خون نشست و به رفعت آسمانها در رحمت نامتناهی پروردگار جا گرفت.
شادی روح مطهرش صلوات
💠قرارگاه فرهنگی بیست و چهارمین یادواره شهدای روستای اروانه و دو لاله خوشنام-ستاد استقبال به پرچمداری شهید محمدرضا یاسی
از خاطرات مادر شهید پرویز داودی :
همان شب شهادت پرویز تا صبح خوابم نمی برد. نگران بودم.
نزدیکی های صبح بود که خوابم گرفت.
در عالم خواب شخصی را مشاهده کردم که می گفت: پیراهنت را بده.
هر چه گشتم پیراهن را پیدا نکردم. فقط یک پیراهن سفید بود که آن شخص پیراهن سفید را از من گرفت.
از خواب بیدار شدم بسیار ناراحت و غمگین.
با منطقه تماس گرفتم. جواب دادند رفته ماموریت.(در واقع همان روز شهید شده بود)
💠 قرارگاه فرهنگی بیست و چهارمین یادواره شهدای روستای اروانه و دو لاله خوشنام-ستاد استقبال به پرچمداری شهید محمدرضا یاسی
از خاطرات برادر شهید پرویز داودی :
آخرین باری که آمد قرچک وقتی که عازم منطقه بود، آمد درب کارگاه به من گفت: بیا با هم یک دوری در محیط قرچک بزنیم.
در حال گشت در خیابان به من گفت: شاید آخرین بارم باشد که با تو قدم می زنم. شاید شهادت نصیبم شود...
بعد از من خواهش کرد و فرمود: برادر زودتر جشن دامادی را برگزار کن و نهایت مواظبت از پدر و مادر.
💠قرارگاه فرهنگی بیست و چهارمین یادواره شهدای روستای اروانه و دو لاله خوشنام-ستاد استقبال به پرچمداری شهید محمدرضا یاسی
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ویدئویی کوتاه از شهید پرویز داودی
با تشکر از خواهر بسیجی سرکار خانم حدیث حافظی
💠قرارگاه فرهنگی بیست و چهارمین یادواره شهدای روستای اروانه و دو لاله خوشنام - ستاد استقبال به پرچمداری شهید محمدرضا یاسی