eitaa logo
گزیده خبرها
52 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
6.1هزار ویدیو
265 فایل
یک مؤمن برای در امان ماندن از آفات پیچیده آخرالزمان، در کنار دغدغه تدبیر معیشت، دغدغه ولایت پذیری را نیز دارد. این کانال، سعی دارد در جهت عمل به دستور رهبری، مبنی بر مهاجه با امیدزدایی دشمن و مخفی کردن نقاط امید، به نشر اخبار امید افرین و بصیرت زا بپردازد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴انتشار برای اولین‌بار: وقتی حاج در دانشگاه ازاد اسلامی کرمان، درس وصایای امام خمینی(ره) تدریس می‌کرد... *علی رجبی* _ ✍️بیداری ملت @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فرمانده چقدر اربا اربا شده‌ای فرمانده چقدر مثل مولا شده‌ای ای جسم مقطعه در آغوش حسین مانند علی اکبر لیلا شده ای مداحی زیبای سید رضا نریمانی برای شهید 💬 فامیل دور ✍️بیداری ملت @bidariymelat
4_5827734840681693406.mp3
2.91M
🎤 من هستم یک سرباز ایرانی فرمانده ام ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آرش فهیم در توییتر نوشت: کتاب هایی درباره زندگی منتشر شده است. اما زندگینامه خودنوشت حاج قاسم که قرار است در سالگرد شهادتش منتشر شود و به هفت زبان نیز درحال ترجمه است،کتاب کم نظیری است؛ حتما خواندن قلم قاسم سلیمانی و ناگفته‌های زندگی‌اش از زبان خودش، شگفت انگیز خواهد بود. ارسال شده از اپلیکیشن توییتنا Web: www.Tweetna.ir Telegram: @tweetna Instagram: @tweetna.ir خبرگزاری توییتنا (Tweet News Agency)
🎙 آیت الله حائری شیرازی 🌸چشم ها دریچه قلب است، چشم های سلیمانی عجیب الهی و آسمانی است..‌. @TarbiateManavi
مطهره: ☑️ وقتی در دوئل تاریخی فرعون و موسی، *فرعون به ساحرانش گفت:* سِحرتونو به نمایش بزارید! *ساحران فرعون ؛ که متخصصین امر جادوگری بودند، وقتی سحرشون و نشون دادند،* جماعت تماشاچی انگشت به دهان که شدند هیچ، همه منکوب شدند! *حسابی که قدرت نمایی کردند!* *فرعون باد به غَب غَب انداخت !* حالا خداوند به موسی گفت: *موسی عصا تو‌ بنداز !!* موسی چوپان بیابان‌گرد کُجا، ساحران دربار حکومت فرعون کجا?? *موسی عصارو انداخت، به اذن الله، عصا تبدیل به اژدها شد و سحر ساحران رو بلعید!!!* پشمای ساحرا که ریخت هیچ••• *😁، اولین نفرایی که ایمان آوردند کیا بودند؟ خودِ ساحران فرعون !!* چرا؟ چون خودشون این کاره بودند! *کار بلد بودند* *متخصص امر بودند، در واقع* *تکنوکرات بودند،* *فن سالار بودند،* اونا بهتر از عوام میدونستند که چی به چیه؟ *این دیگه سحر و جادو و ادا اصول نیست،* *این معجزه است!* اینجا دکترینه! *یعنی ساحران فرعون غلاف کردن، بقیه دیگه مهم نبود چی فکر میکنن !!* اما در زمان حاضر : وقتی پهپاد گلوبال هاوک سوپر مدرن نامرئی در لبه تکنولوژی جهان، توسط سامانه سوم خرداد نیروی هوا فضای سپاه ساقط شد، *اسپوتنیک روسیه به نقل از ژنرال های روس گفت: ایرانی ها یک سلاح خارق‌العاده دارند !!،* در واقع اون متخصصین امر که تشتک هاشون پرید، هستن که قضیه رو فهمیدن؛ دیگه مهم نیست یارو تو تاکسی چی قُدقُد می‌کنه!☺️ *آنگاه که ولادیمیر پوتین ؛ افسر ارشد KGB و رئیس جمهور اَبَر قدرت بلوک شرق، دست به سینه میشینه جلو رهبر انقلاب ما* ، دیگه مهم نیست افراد واداده حَرّافی چون *زیباکلام و تاج‌زاده و*... چی قِرقِره میکنن😉! و وقتی *ژنرال های چهارستاره سنتکام هنوز هم میگن: "ما هرجا میریم به سَد میخوریم#،"* دیگه اون بَبو گُلابی خِرفت تو دانشگاه واسه ما فَسانه است *✋😉! اون ژنرال ارتش آمریکا می‌دونه چکار کرد !!* فخری زاده رو موساد میدونست کیه! نه ما ، *وقتی پدر موشکی اسرائیل اعتراف می‌کنه: تکنولوژی موشکی ایران حیرت انگیز [و] عجیبه،* دیگه مهم نیست "حسن آقامیری" خلع لباس شده چی بلغور میکنه! *اینا متخصصان امر هستند، اینها ساحران فرعون اند؛ وقتی اینا زانو میزنن، یعنی اونی که باید بفهمه فهمیده!* بقیه اگه نفهمیدن چون *نفهمن !!* ☺️ *وقتی سید حسن در لبنان میگه* حزب الله *100 هزار رزمنده آموزش دیده مسلح داره که با اشاره*! نه دستور! کوه ها رو جابه جا میکنن! مهم نیست *اون باقالی* تو فُلان پِیج اینستا چی میگه! *یارو تو پنتاگون پشماش ریخته!* اون فهمیده سید چی گفته! *ساحران فرعون، اول از همه ایمان آوردن! چون اونا فهمیدن چی به چیه* بقیه ول معطل اند!
✳️ حرف از دهان آقا خارج نشده به‌دنبال انجامش بود 🔻 آقا و (ره) را خیلی قبول داشت. قسم جلاله می‌خورد که در هیچ جای جهان نمونه ندارد. اعتقاد داشت آقا به بالا وصل است. می‌گفت من این را درک کرده‌ام. مرید خاص آقا بود. در واقعا در خط (س) فدایی ولایت بود. حرف از دهان آقا خارج نشده، به‌دنبال انجامش بود و به محض این‌که آقا می‌گفت فلان کار بشود، تمام وجودش را برای تحقق همان حرف آقا می‌گذاشت. 👤 راوی: نصرالله جهانشاهی؛ راننده و یار همراه سردار رشید اسلام سپهبد شهید حاج 🌐 منبع: ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | «امشب؛ دوباره؛ چه دیداری...» 🔺گزارشی از آخرین دیدار سردار شهید حاج با آیت الله مصباح یزدی 🏴 @mesbahyazdi_ir ━━💠🍃🌺🍃💠━━ 📳 لینک عضویت در کانال طرح ولایت طلاب در ایتا و سروش: 🆔 @tarhe_velayat_tollab لینک ارتباط با ادمین: 🆔 @T_Velayat_T
✳️ یک انقلابی دو آتیشه! 🔻 ...حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احدی، بی‌محابا [علیه رژیم] حرف می‌زدم... با تعدادی از جوان‌های کرمان بر دیوارها شعارنویسی می‌کردیم... عمده‌ی شعارها مرگ بر شاه و درود بر خمینی بود. 🔸 اواخر سال ۵۶ بود. مدت‌ها امتحان برای گواهی‌نامه رانندگی می‌دادم. قبول شده‌بودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهی‌نامه خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذری‌نسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهی‌نامه‌ات رو خمینی امضا کرده؛ آماده‌است تحویل بگیری.» من از طعنه او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجه‌دار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریزی نبود. آن‌ها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان می‌گفتند: «تو شب‌ها می‌روی دیوارنویسی می‌کنی؟!» آن‌قدر مرا زدند که بی‌حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن‌ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن‌چنان ضربه‌ای به شکمم زد که احساس کردم همه احشای درونم نابود شد. به‌رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که می‌کردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم ... سه روز از شدت درد تکان نمی‌توانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس می‌کردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگدی کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شده‌بود. 📚 | زندگینامه‌ی خودنوشت سردار شهید حاج 📖 صص ۶۴ تا ۶۷ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ فتح اراده و تصمیم 🔻 سردار حاج می‌گوید: «در روزهای اول ورود به ، دشمن را قادر به هر کاری می‌دانستم اما در اولین حمله‌ای که انجام دادیم، موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جاده‌ی سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آن‌ها وارد کنیم که این امر باعث شد تصور غلطی که از دشمن داشتیم از بین برود.» او می‌گوید: «بالاترین فتح برای سپاه اسلام فتح زمین نبود، فتح و بود.» 📚 از کتاب ؛ جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی 📖 صفحه ۱۲۱ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
خاطره زیبا از دانش آموز شهید محمدمهدی صادقی: محمدمهدی صادقی 16 سال و نیم داشت و کلاس سوم دبیرستان مکتب المهدی بود که در مرحله دوم عملیات کربلای 5 شلمچه در لشکر41 ثارالله کرمان به فرماندهی حاج به شهادت رسید. خاطره 1: سال اول راهنمایی بود.مادربزرگ مهدی برای تهیه نان به نانوایی رفته بود. کرمانی‌ها به مادربزرگ مادری می‌گویند ننه جان. وقتی مادربزرگش به خانه برمی گردد مهدی به او می‌گوید: ننه جان شما نون بی‌نوبت گرفتی؟ مادربزرگ می‌گوید: من گفتم پسرم‌ می‌خواد بره مدرسه و من عجله دارم، برای همین زودتر به من نون دادند. مهدی هم می‌گوید: من این نون رو نمی‌خوام، مال خودتون. من نمی‌دونم که حق چه کسی رو گرفتی و آوردی. بدین ترتیب او آن روز را بدون خوردن صبحانه، به مدرسه می‌رود. خاطره 2: دوستان مهدی تعریف می‌کردند: در عملیات کربلای یک مهران، مهدی مرتب آیه «وجعلنا...» از سوره یس می‌خواند و به خاطر همان «وجعلنا»ها علیرغم اینکه دشمن همه اطراف ما را بمباران کرد؛ اما آنجا که ما بودیم هیچ بمبی اصابت نکرد. خاطره3: سر پل دژ را با کلی شهید و مجروح به زحمت گرفته بودیم و حالا حتی مهماتی برای حفظش هم نداشتیم.می‌خواستم سرم را روی زانو بگذارم که متوجه شدم گروهانی از عراقی ها آمدند.محمدمهدی و سه چهار نفر از رفقا به جان عراقی‌‌ها افتادند و حسابی آنها را تارومار کردند.صبح روز بعد در جریان غافلگیری دیشب که گروهان عراقی را به رگبار بست، وقتی به مهدی گفتم نترسیدی که من هم بین عراقی‌ها باشم گفت: با وجودی‌که حدس می‌زدم شاید تو هم اون سمت باشی، باز شلیک کردم؛ چون تکلیف من توی اون لحظه، بود . @avaymarefat
🌹تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (س)؛ آن قدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می‌خورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب در خطر باشد. خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه‌ها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه‌ها و حضرت زینب (س) ایستاد. 🌹شهید 📚 کتاب "سلیمانی عزیز" https://eitaa.com/nasr24