⭕️ #تله های فریبنده برای ازدواج کدامند؟ (قسمت۵)
👌تله پنجم: عجله
شما آخرین فرزند خانه هستید که مجرد مانده، چشم مادربزرگ و پدربزرگتان به شماست که نوهشان را ببینند. شما خواهر بزرگتر هستید وازدواج خواهر کوچکترتان در گرو ازدواج شماست.
یا اصلاً سن شما بالا رفته و احساس میکنید برای ازدواجتان دیر شده است. هیچ کدام از این موارد نباید باعث شود که شما عجولانه و نسنجیده تن به ازدواج بدهید.
در هر انتخابی، وقتی ما در شرایط اضطرار و عجله قرار میگیریم، امکان اشتباه کردنمان چندین برابر میشود پس اجازه ندهید آینده زندگیتان قربانی عجله شود.
🔸ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 #کلیپ 🎥
💠 اگر جوانی به خاطر خدا از #شهوت بگذره حتما خدا تلافی می کنه
این کلیپ خیلی زیباست👌✌️
🆔 @asanezdevag
🌸✨پیامبراڪرم ص ؛
۴عامل موجب افزایش طول عمر
میشود ↯
√1⃣⇦ازدواج با دوشیزگان ❣
√2⃣⇦غسل با آب گرم
√3⃣⇦خوابیدن روے شانہ چپ
√4⃣⇦خوردن سیب در سحر
📚مواعظ العددیه ص ۲۱۱
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 دو قانون مهم خداوند در #ازدواج👌
🆔 @asanezdevag
⭕️ #تله های فریبنده برای ازدواج کدامند؟ (قسمت۶)
👌تله ششم: شناخت ناقص
با کسی قرار #ازدواج گذاشتهاید و به قصد شناخت برای ازدواج با هم در ارتباط هستید، اما ارتباط شما محدود به کافیشاپ رفتن آخر هفته همراه دوستان یا ارتباط تلفنی است.
بگذارید خیالتان را راحت کنیم: اگر ۲۰ سال هم آخر هفتهها با این فرد بیرون بروید و هر روز ساعتها با او تلفنی صحبت کنید، باز هم شناخت شما نسبت به او کاملا ناقص است!
وقتی با یک نفر ازدواج میکنیم، در واقع با کل وجود او و با همه ابعاد زندگیاش، خانوادهاش، گذشتهاش، آیندهاش، افکار و اخلاقش و همچنین با جسم او ازدواج کردهایم؛ در مثال بالا شما فقط بُعد «کافی شاپی» یا به عبارتی بُعد «تفریحی» فرد را شناختهاید، یا با شخصیت مجازی او (که معمولا بسیار متفاوت از شخصیت حقیقی است) آشنا شدهاید و این هرگز شناخت کافی برای یک ازدواج خوب به حساب نمیآید.
ما زمانی میتوانیم به شناخت کاملتر برسیم که با همه ابعاد وجودی فرد و در شرایط و موقعیتهای مختلف رو به رو شده باشیم.
✅ ادامه دارد ...
🆔 @asanezdevag
💨 خانم معلمی در یکی از مدارس که از زیبایی و اخلاق عالی بهره ای کافی داشت،..اما تاکنون مجرد مانده بود.
دانش آموزانش کنجکاو شده و از او پرسیدند: چرا با این که دارای چنین جمال واخلاقی زیبایی هستی هنوز ازدواج نکرده ای؟
گفت: یک زنی بود که دارای پنج دختر بوده، شوهرش آن زن را تهدید کرده بود اگر یکبار دیگر دختر بزایی من آن را سر راه خواهم گذاشت یا به هر نحوی آن را بیرون می اندازم.. وخواست خداوند بود که بار دیگر آن زن دختری زایید..
پدرش آن دختر را گرفت و هر شب جلو در مسجد رها میکرد..صبح که می آمد می دید که کسی بچه را نگرفته است...
تاهفت روز این کار ادامه داشت.
و مادرش هر شب بر آن طفل قرآن می خواند و او را به خداوند حواله می کرد.. خلاصه آن مرد خسته شد و کودکش را به خانه بازگرداند .
مادرش خیلی خوشحال شد. تا این که بار دیگر باردار شد و این بار خیلی نگران این بود که مبادا باز هم دختر بزاید..اما خواست خداوند این بار بر این بود که پسر بزاید...
ولی با تولد پسر دختر بزرگشان فوت کرد.
باردیگر حامله شد و پسری بدنیا آورد اما دختر دومشان فوت کرد . تا این که پنج بار پسر زایید اما پنج دخترشان همه فوت کردند.. سبحان الخالق الحکیم..!
اما فقط تنها دخترشان که پدر می خواست از شرش خلاص شود برایشان ماند..!
مادر فوت کرد و دختر و پسرها همه بزرگ شدند.
خانم معلم به دانش آموزانش گفت میدانید اون دختری که پدرش می خواست ازشرش خلاص شود که بوده؟
اون منم... ومن بدین خاطر تا حالا ازدواج نکردهام چون پدرم خیلی پیر هست و کسی نیست که او را تر و خشک و نگهداری کند..
من برایش یک خدمتکار و راننده آورده ام..
اون پنج پسر یعنی برادرانم فقط گاهگاهی بهش سرمی زنند..
یکیشان ماهی یکبار و یکی دو ماهی یکبار..
پدرم اما همیشه دارد گریه میکند وپشیمان ازکاری که در کوچکی بامن کرده ...
🆔 @asanezdevag
4_483955935660736539.mp3
5.61M
🎧 «چرا باید #ازدواج بکنیم؟»
📌دکتر #حورایی
↙️ قسمت 1⃣
✅ انگیزه های مثبت و منفی ازدواج چیه؟
✅ چه فایده و سودی ازدواج داره؟
🆔 @asanezdevag
💟 نمی گذاشت اخمم باقی بماند. کاری می کرد که بخندم و آن وقت همه مشکلاتم تمام می شد.
🔹همسر شهید #عباس_بابایی
#یاد_بگیریم
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ماجراى جالب ازدواج دو طلبه دوقلو با دو خواهر دوقلو...
نمیدونستن کى با کى باید بره😄
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ڪلیپ_بسیار_تأثیر_گذار
📽 داستان دخترے گناہ ڪار
ڪہ از پارتے شبانہ
مسیرش بہ غسالخانہ میرسد ...
و متحول می شود... 👌
🆔 @asanezdevag
⭕️ #تله های فریبنده برای ازدواج کدامند؟
👌تله هفتم: بحران روحی
در رابطهای شکست خوردهاید، هنوز زخمهایی که از ارتباط ناموفق قبلی خوردهاید خوب نشده و هنوز غم و غصه دارید و به حال و هوای عادی زندگیتان برنگشتهاید : حال شما و نیاز شما به یک همدم قابل درک است، اما این حالت اصلا فرصت مناسبی برای تصمیمگیری در مورد ازدواج نیست.
بحران روحی به هر علتی ممکن است ایجاد شود: ممکن است به تازگی عزیزی را از دست داده باشید، از کار اخراج شده باشید، بیمار باشید، پدر و مادرتان از هم جدا شده باشند یا هر مساله دیگری که باعث ناراحتی شما شده باشد.
در حالت بحران، ذهن ما فعالیت طبیعی ندارد و امکان اشتباه در این وضعیت بالاست. ممکن است کسی که الان به نظرمان همسر مناسبی میآید، بعد از عبور از بحران، دیگر چندان مناسب به نظر نرسد و خودمان هم ندانیم چه شد که حاضر شدیم با چنین فردی ازدواج کردیم.
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 وقتی برای گرفتن وام ازدواج میری بانک :))
🆔 @asanezdevag
🔸 یکی قلاده به گردن فرزندش انداخته و دیگری سگش را در کالسکه جابجا می کند...
#جاهلیت_مدرن
🆔 @asanezdevag
🍀امام علی(ع):
از بهترین شفاعتها، شفاعت بین دو نفر در امر #ازدواج است تا این که خداوند آنان را مجذوب یکدیگر گرداند.
🌓 "مکارم الاخلاق ص 196"
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرافکر میکنید همینکه یکدیگر رو دوست دارید
پس میتونید ازدواج کنید؟
↩️ ازدواج را تناسبهای شخصیتی نگه میدارد
نه فقط علاقه شدید
🆔 @asanezdevag
☘ زندگی بعد از #ازدواج همه اش عبادت می شود،
اگر
❣آیین زندگی را بدانیم ☘
🆔 @asanezdevag
4_181278225828151369.mp3
1.01M
🎧 واقعیت #ازدواج از زبان #استاد_پناهیان
🔸«ازدواج دوای هیچ دردی نیست ازدواج حکم غذا را دارد و نه دارو!!
🆔 @asanezdevag
🌾 امام صادق(ع):
♥️ هر کس #زن گرفت، «باید» او را گرامى و محترم بشمارد.
🆔 @asanezdevag
⛔عاقبت شوخی با نامحرم⛔
یکی از علمای مشهد می فرمود :
💠روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید .
گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم
و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت .💠
🍁بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد .🍁
بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم.
از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟💬
📛گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نـــامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود.📛
.
🍀حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) :
🔥یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که
برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند .
( کنزالعمال ، ج 16 ، ص 383 )
🆔 @asanezdevag
#کشتن_گربه_دم_حجله 👌😂
📣 #زنگ_تفریح
از پدربزرگ راز ۴۰ سال زندگی موفقاش را پرسید.
پدربزرگ لبخندی زد و از شب اول زندگیاش گفت:
شب اول بود پسرم، روی تخت با مادربزرگت نشسته بودم و برایش از خاطراتم میگفتم.
دهانم خشک شده بود،
اما اگر به مادربزرگت میگفتم یک لیوان آب بیاور، ممکن بود حوصله نکند و همان اولین درخواست من، زمین بخورد و رشتهی زندگی از دستم در برود.
درست در همان حال گربهای از لب پنجره رد میشد، زیر نور مهتاب، کش و قوسی به خودش داد و دراز کشید.
من هم خیلی آرام و جدی به گربه گفتم: یک لیوان آب برایم بیاور...
مادربزرگت تعجب کرد،
اما غرق شنیدن خاطرات بود.
من هم دوباره به تعریف خاطراتم ادامه دادم...
ده دقیقه بعد، دوباره به گربه گفتم یک لیوان آب از تو خواستم!
و باز به گفتن خاطرات ادامه دادم.
اما وقتی خاطره تمام شد،
مثل برق از جایم بلند شدم ، قمه را از زیر تخت برداشتم و تا گربه فرصت فرار پیدا کند گردن او را گرفتم و گفتم: دوبار به تو گفته بودم یک لیوان آب بیاور، اما گوش ندادی،
و با یک حرکت سریع سر گربه را جدا کردم.
بعد آرام به تخت برگشتم،
به مادربزرگت لبخندی زدم و گفتم: عزیزم، یک لیوان آب بیاور.
و حالا ۴۰ سال است که حرفی را دوبار نزدهام.
چند سال گذشت و پسر ازدواج کرد، شب عروسی نزدیک بود تصمیم گرفت او هم گربهای را در شب اول بکشد
از این رو به دروازه غار رفت و یک قمهی دسته زنجان اصل خرید.
یک گربهی پیر آرام هم از خیابان مولوی خرید.
شب اول ازدواجش گربه را نشاند پای پنجره، و قمه را هم گذاشت زیر تخت، و شروع کرد به تعریف کردن خاطرات دوران سربازی که چطور سر شرط بندی با زرنگی تمام سیصد فشنگ از انبار مهمات دزدیده بود، و آب از آب تکان نخورده بود.
دختر حسابی از خاطرات کلافه شده بود، و دائم می گفت:
خب، حالا برو سر اصل مطلب!
او هم میگفت: حالا صبر کن، جاهای خوبش مانده.
و دوباره داستان را ادامه میداد.
و هر از چند گاه هم به گربه میگفت: یک لیوان آب لطفا.
خلاصه در نهایت جستی زد و گربه را سر برید بعد هم از دختر تقاضای آب کرد.
دختر خیلی آرام به سمت آشپزخانه رفت.
اما کمی دیر کرد.
فریاد زد: کجایی عزیزم
دختر گفت: دارم شربت درست میکنم گلم.
بادی به غبغب انداخت و با خودش فکر کرد:
چقدر عالی، من از پدربزرگ هم موفق تر بودم در کشتن گربهی دم حجله.
فردا صبح با غرور تمام سرکار حاضر شد تا تجربهی موفق خودش را برای همکارانش تعریف کند.
اما هر کدام از همکاران که وارد شدند، از او رو میگرداندند، حتی جواب سلام او را نمیدادند،
خانوم های همکار هم چشم میچرخاندند و به او اعتنا نمیکردند.
ساعت ۹ صبح هم به اتاق رئیس احضار شد!
رئیس با سنگینی جواب سلام او را داد، و سریع رفت سر اصل مطلب:
همکار عزیز، اینجا، در این اداره، به عنوان یک نهاد حمایت از محیط زیست، خود ما باید اولین مدافع حقوق حیوانات باشیم.
اما شما ظاهرا مشکلاتی دارید که ادامهی همکاری را، غیر ممکن میکند.
تا آمد بپرسد مگر چه شده قربان،رئیس موبایلش را باز کرد و کلیپ "سربریدن گربهی ملوس توسط یک بیمار روانی" را برای او به نمایش گذاشت.
کلیپ در یک کانال سیصدهزار نفری به اشتراک گذاشته شده بود.
و در کمتر از ۸ ساعت، دویست هزار بازدید گرفته بود!
چند ساعت بعد،
وقتی داشت از حسابداری
برگهی تسویه حساب را دریافت میکرد،
متوجه شد او را در کانالی به نام
"این دیوانه را شناسایی کنیم"
عضو کرده اند.
لینک پیج "کمپین انتقام از مرد بی رحم، با همکاری انجمن حمایت از حقوق حیوانات" در فیس بوک نیز از طرف دوستان برای او ارسال شد.
وقتی به خانه برگشت، همین که در را باز کرد با یک فضای خالی مواجه شد.
کاغذی با مضمون زیر روی دیوار نصب شده بود:
عزیزم، من تو را قضاوت نمیکنم.
تو فقط نیاز به معالجه داری همین.
آن شب زودتر از همیشه به خواب رفت
و صبح زود با صدای زنگ موبایل از خواب بیدار شد:
- آقای ... ؟
- بله، خودم هستم.
- شما سریعا باید خودتان را به دادگاه نظامی معرفی کنید.
- بابت چه موضوعی؟
- تشریف بیاورید مشخص میشود، در مورد جزییات گم شدن سیصد فشنگ در دورهی خدمت شما.
شما تبرئه شده بودید. اما با گزارشی جدید ، پرونده دوباره به جریان افتاده است.
تمام شب را روی زمین خوابیده بود و بدنش حسابی کوفته بود.
وسایلش را برداشت تا به مسافرخانهای برود.
اما جلوی در با انبوه همسایگان و یک ون ویژهی آسایشگاه روانی مواجه شد:
قربان، همسایهها از وجود شما در این آپارتمان نگران هستند، باید با ما بیایید.
وارد بخش که شد،
سر در بخش تابلو زده بودند:
بخش بیماران اسکیزوفرنی.
در اولین مصاحبهی بالینی درمانگر از او پرسید:
پسرم، غیر از گربهها، تا به حال پیش آمده بود که به حیوانات دیگر نیز دستوراتی بدهی؟
🆔 @asanezdevag
4_5825882971042742478.mp3
1.03M
🎧 صوتِ #شهید_حججی خطاب به همسرش:
🌹«سرنوشت من با #ازدواج با تو خیلی تغییر کرد؛ شغل خوبی پیدا کردم، راه و روش خوبی پیدا کردم؛ همه را یک جورایی مدیون تو هستم؛ ممنونم...»
🆔 @asanezdevag
⭕️ #تله های فریبنده برای ازدواج کدامند؟
👌تله هشتم: سرخوشی و هیجان
در عروسی دخترخالهتان که خیلی به شما خوش گذشته با کسی آشنا شدهاید که انگار دقیقا همان کسی است که همیشه در رویاهایتان به دنبالش بودید.
احساس بسیار خوبی نسبت به او دارید و وقتی به او فکر میکنید شادی وصفناپذیری را در خود احساس میکنید. احساس خوبی است! اما اگر هنوز رابطهتان جدی نشده، دست نگه دارید. چون دقیقا در لبه پرتگاه انتخاب غلط قرار گرفتهاید!
هیجانات مثبت، درست مثل هیجانات منفی، ما را در معرض انتخاب غلط قرار میدهد. اسم این حالت «جوزدگی» است. در بعضی شرایط ما کاملا «جو زده» میشویم و کارهایی میکنیم که شاید در حالت عادی به آن فکر هم نکنیم.
وقتی در میهمانی به ما خوش میگذرد، عملکرد مغز ما متفاوت از حالت عادی است و در واقع فیلترهایی که ما برای انتخاب شخص مناسب برای خود داریم تا حد زیادی از کار میافتد. اشتباه بزرگی است که به انتخاب ذهنمان در چنین حالتی اعتماد کنیم.
در این وضعیت بهتر است مدتی صبر کنیم تا مغز به حالت عادی برگردد و مجددا درمورد این شخص فکر کنیم. در اکثر موارد انتخابهای هیجانی بعد از مدتی از چشممان میافتند.
🆔 @asanezdevag