eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خندوندن لباي يه زن مهارت نمي خواد😌 مهم خندوندن چشماي يه زنه لباشو هرکسي مي تونه بخندونه ولي چشماشو فقط کسي که دوسش داره .....!😍 🆔 @asanezdevag
. تازه از سربازی برگشته بود و... حدود ۲۰سالش بود… که اومدن خواستگاریم...💕 هنوز کاری هم پیدا نکرده بود... یادمه مراسم خواستگاری...💕 بابام ازش او پرسید... "درآمدت از کجاست…؟" گفت:"من روی پای خودم هستم و… از هر جا که باشه نونمو در میارم..." حالت مردونه‌ش خیلی به دلم نشست وقتی... میدیدم که چطور با خونوادم... در مورد ازدواج صحبت میکنه... با هم که صحبت میکردیم گفت: "حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره..." واسه عقد که رفتیم...💕 دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم... نوشته بود... . "دلم نمی‌خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند…❤" . منم امضاش کردم... مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت... این پسر خیلی سخت گیره... ولی من ناراحت نشدم... چون میدونستم که میخواد زندگی کنه...💕 واقعاً هم زندگی باهاش...💕 بهم مزه میداد... تا قبل شروع زندگی مشترک...💕 دانشگاه میرفتم... میخواستم ادامه تحصیل بدم ولی... وقتی که با مهدی ازدواج کردم...💕 بچه دار هم که شدیم... اونقده تو خونه خوش بودم... که دلم نمیخواست جایی برم... تا جایی که همه بهم میگفتن... "تو چی از خونه میخوای… که چسبیدی به کنجش…؟!" جو خونه‌مونو اونقد دوست داشتم... که دلم نمیخواست رهاش کنم... موندن تو اون چاردیواری واسم لذت بخش بود... تا حدی که حتی تصمیم گرفتم... جای ادامه تحصیل و بیرون رفتن از خونه... بیشتر بمونم تو خونه و... مادر باشم و یه همسر...💕 . 🔅همسر شهید،مهدی قاضی خانی 🆔 @asanezdevag
4_258184648964702530.mp3
45.94M
🎙 سهم عشق و عقل در انتخاب ❇️ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۹ #فرزندآوری من یه نوجوون هیجده ساله هستم و فرزند اول خانواده، یه داداش کوچیک تر از خود
۱۰ من و همسرم از همون زمان خواستگاری قرار گذاشتیم تا جایی که ممکنه ساده زندگی کنیم. مراسم عقد خونمون بود، عروسی رو تالار نگرفتیم، توی یک مسجد و حسینیه کنارش مراسم عروسی گرفتیم. خریدهای عروسی و جهیزیه رو هم تا جایی که میشد خلاصه کردیم و ساده خریدیم. لوازم غیرضروری مثل بوفه، بعضی لوازم برقی که خیلی کارایی ندارن، حتی آینه شمعدون، تخت، مبل، ظروف تزیینی و خیلی چیزای دیگه نگرفتیم. آتلیه نرفتیم و با دوربین خودمون چندتا عکس گرفتیم ماشین عروس هم ماشین یکی از اقوام نزدیک بود که خودمون تزیین کردیم الان هم الحمدلله بعد از ۶سال داریم زندگی میکنیم،، زندگی خوب و ساده و راحت. البته مشکلات هم هست که توکلمون به خداست😌 🆔 @asanezdevag
⚡️خانواده ای که بود... خانواده ای که نیست!!! 🆔 @asanezdevag
💠امام على عليه السلام: 🍃بحُسنِ الأخلاقِ يَطيبُ العَيش ُ 🍃با اخلاق خوش است كه زندگى خوش و خرّم مى شود 📚غررالحكم حدیث 4263 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 من حیف نشدم؟ | 🔻من به این خوبی؛ چرا اینجوریه؟! ➕پاسخ به یک دغدغه و دل‌نگرانی شایع در و 🆔 @asanezdevag
4_258184648964702543.mp3
41.64M
🎙سهم عشق و عقل درانتخاب ✅ دوره آشنایی و بهترین رفتار ✅ تله های دوره آشنایی رو بشناسیم ✅ زمان در دوره آشنايي 📼 🆔 @asanezdevag
👈 آقایان بدانند... 🍃زن ، بام نيست تا براى هوا خورى به سراغش بروى آسمان است پرواز را بياموز... 🆔 @asanezdevag
🛍 به دختران خود یاد بدهید قبل از به آرزوهایشان برسند، مردان غول چراغ جادویی علاء الدین نیستند..!! ✍ 🆔 @asanezdevag
☑️ به دیگران ربطی ندارد! 🆔 @asanezdevag
‍🌿 رسول خدا «ص» : پس از اسلام،هيچ نعمتى براى مرد بهتر از زن مسلمانى نيست که ، 🍃هرگاه به او بنگرد ، مسرورش کند 🌱و هرگاه به او فرمان دهد ، اطاعتش نمايد 🍃و در غياب او حافظ ناموس و مالش باشد. 📚﴿من لا يحضره الفقيه ج ۳ ص ۲۵۵﴾ 🆔 @asanezdevag
4_454890886946357429.MP3
1.72M
🎙از چی کنیم؟ 👌 ✅ استغفار از ریشه ها لازم است... 📻 🆔 @asanezdevag
✨ اگر یک آگاه شود فقط یک مرد آگاه شده است. ⚡️اما اگر یک آگاه شود، یک نسل آگاه خواهد شد . 🆔 @asanezdevag
🤔 1. وقتی زن و شوهر با هم قهر می‌کنند یعنی یکی از ۲ طرف یا هردو، مهارت حل مساله را بلد نیستند. به یاد داشته باشید ""آشتی کردن یک هنر است"" 2. ‏بعضی وقتا خیلی مهم نیست اشتباه از کدومتونه؛ مهم اینه که ضررش مال هردوتونه.. 3. فکرای منفی عین شکستگی رو عینک آدمه هر جا را نگاه کنی میبینیش 4. اگر تمام مردم دنیا بزرگ ترین غم زندگیشان را در دست بگیرند و در صفی بایستند تا یک قاضی حکم کند غم چه کسی از همه بزرگ تر است، هر کس با نیم نگاهی به بغل دستی خود، غمش را در جیب می گذارد و به خانه برمی گردد... 5. آرامش خود را به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نکن تا همیشه آن را داشته باشی! 🆔 @asanezdevag
❓چگونه توقعات مان را در مدیریت کنیم؟ 💚⁣اگر از کسی بپرسید که چرا می‌خواهد کند، لیستی از نیازها، خواسته و تمایلاتش را برای شما ردیف می‌کند. 🔸می‌خواهم کسی را داشته باشم که در کنارش احساس آرامش کنم🔸باید کسی را پیدا کنم که من را به خاطر خودم دوست داشته باشد🔸می‌خواهم باکسی زندگی کنم که تنهایی‌هایم را با او قسمت کنم🔸همسرم باید مرا به‌خوبی درک کند و به نیازهای من احترام بگذارد🔸 ❤️حال تصور کنید که دو نفر با کوله­ باری از نیازها، تمایلات و آرزوهای عموما خودمحورانه، تصمیم می‌گیرند که باهم ازدواج کنند. 🔻مهم🔻 از زمانی که دوران پرزرق‌ و برق اولیه‌ی ازدواج بگذرد و زندگی وارد روال اصلی و واقعی خود شود، مشکلات یکی‌یکی خودشان را نشان می‌دهند. شاید یکی از مهم‌ترین تکالیفی که در سال‌های اول ازدواج در مقابل زن و شوهرها وجود دارد، همین باشد که توقعات خود از همسر را به شکل واقع‌بینانه‌ای مدیریت کرده و نقطه ­ی تعادل این توقعات را پیدا کنند. 🔻راه‌های رسیدن به این نقطه­ ی تعادل🔻 1⃣توقعات خود را دسته‌بندی کنید ⁣2⃣کدام‌یک از نیازهای منطقی شما فقط به دست همسرتان تأمین می‌شود. 3⃣نیازهای معقول خود را باهمسرتان در میان بگذارید. ⁣4⃣به او فرصت دهید تا با نقش جدید همسری کنار بیاید. ⁣5⃣توقعات همسرتان را از زندگی مشترک جویا شوید. ⁣6⃣مهارت‌های لازم برای تأمین نیازهای همسرتان را در خود ایجاد کنید. 🆔 @asanezdevag
4_1035083377419485486.mp3
25.91M
🎙 مهارت و ✅از كجا مطمئن بشم پاسخ هايي كه ميشنوم صادقانه است؟! ✅سوالهاي طرف مقابلم را چگونه پاسخگو باشم؟! ✅بلوغ معنوي درازدواج رو چگونه بررسي كنم؟! ✨ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۱۰ #ازدواج_آسان من و همسرم از همون زمان خواستگاری قرار گذاشتیم تا جایی که ممکنه ساده زندگ
۱۱ خانوم برادرم در دوران عقد باردار شد و از اونجایی که خانواده خانومش خیلی حساس بودن و از طرفی برادرم آمادگی برای عروسی نداشت... میخواست بچه رو سقط کنه همه کاراش رو هم انجام داده بود ولی وقتی ما فهمیدیدم محکم ایستادیم و گفتیم این یه قتل عمد به حساب میاد و تو حق نداری این کار رو انجام بدی البته اون هم دلایل کافی داشت چون واقعا شرایط مالیش برای مراسم عروسی و رهن خونه کافی نبود اما یه همتی کردیم و قانع شد الان بچه اش یک سالش یه دختر شیرین خواستنی ؛ انقدر خوب و خوش هستن که نیازی نیست ازش بپرسیم که خوب شد بچه رو نگه داشتی یا نه؟ ولی اینو مطمئن هستم که وقتی دخترشو بغل میکنه به خاطر فکر اشتباهش عذاب وجدان داره به هر حال سختی داشت همون اولم بهش گفتیم کار ساده ای نیست ولی ارزش ش رو داشت و راه دیگه ای نبود امیدوارم مردم ما از این رسوم غلط دست بردارن تا تعداد زیادی جنین بی گناه که در دوران عقد ایجاد میشن از بین نرن 🆔 @asanezdevag
🔥 علت فزاینده در اروپا ... 🆔 @asanezdevag
🔶🔸امام محمد باقر (ع)🔸🔶 ✨ به راستي که خداوند عزوجل بر زنان و مردان را واجب کرده است. 🔹اما آن است که مال و خون خود را بذل کنند تا در راه خدا کشته شوند. 🔸و اما آن است که در مقابل دشواري هاي زندگي همسرش صبر کند. 🆔 @asanezdevag
من بر عکس خیلے از خانما اهل بازار وخرید نبودم☺️ حسین همیشہ میگفت: چرا شما اهل خرید وبازار نیستے‌؟🤔😳 چون مسولیت خرید خونه ولباسها همه روی دوش خودش بود! یادمہ قبل از اعزام رفت خرید خوراک و پوشاک و...👕👚 بهش گفتم مگه قرار قحطی بیاد؟!!😳😅 خندید وگفت: نه میخوام این چند وقتے که من نیستم اذیت نشے😊 گفتم:لباس چرا خریدی؟ اونم این همه ؟!!😯 بازم خندید😄 وگفت: شما که اهل بازار نیستے... حالا هرروز که لباسے رو مےپوشم یادم میاد چرا این همه خرید کرده بود! آره خودش میدونست دیگه برگشتے نداره😔 واین همہ خرید کرد تا مبادا بعد از نبودش من اذیت بشم!💔😣 حسین برا من و بچه ها هیچ وقت کم نمیگذاشت شاید خودش اذیت میشد ولے دوست نداشت من وبچه ها رو یک لحظه ناراحت ببینه...😞💚 🌸 🆔 @asanezdevag
🌨 داستان قصاب و زن عفیف(بسیار جذاب)👌 🔶حدود چهل سال پیش در بغداد قصابی بود که با فروش گوشت زندگی می گذرانید... او پیش ازطلوع خورشید به مغازه ی خود می رفت و گوسفند ذبح می کرد و سپس به خانه باز می گشت و پس از طلوع خورشید به مغازه می رفت و گوشت می فروخت... یکی از شبها پس از آنکه گوسفند ذبح کرده بودو به خانه باز می گشت در حالی که لباسش خون آلود بود... در همین حال از کوچه ای تاریک فریادی شنید... به سرعت به آن سو رفت و ناگهان بر جسد مردی افتاد که چند ضربه ی چاقو خورده بود و خون از او جاری بود و چاقویی در بدنش بود...چاقو را از بدن او درآورد و سعی کرد به او کمک کند در حالی که خون مرد بر لباس او جاری بود، اما آن مرد در همین حال جان داد... مردم جمع شدند و دیدند که چاقو در دستان اوست و خون بر لباسش و خود نیز هراسان است... او را به قتل آن مرد متهم کردند و سپس به مرگ محکوم شد... 🔹هنگامی که او را به میدان قصاص آوردند و مطمئن شد مرگش حتمی است با صدای بلند گفت: ای مردم، به خدا سوگند که من این مرد را نکشته ام، اما حدود بیست سال پیش کس دیگری راکشته ام و اکنون حکم بر من جاری میشود سپس گفت: بیست سال پیش جوانی تنومند بودم و بر روی قایقی مردم را از این سوی رود به آن سو می بردم... یکی از روزها دختری ثروتمند با مادرش سوار قایق من شدند و آنان را به آن سو بردم... روز دوم نیز آمدند و سوار قایق من شدند... با گذشت روزها دلبسته ی آن دختر شدم و او نیز دلبسته ی من شد... او را از پدرش خواستگاری کردم اما چون فقیر بودم موافقت نکرد... سپس رابطه اش با من قطع شد و دیگر او و مادرش را ندیدم... قلب من اما همچنان اسیر آن دختر بود... پس از گذشت دو یا سه سال... در قایق خود منتظر مسافر بودم که زنی با کودک خود سوار قایق شد و درخواست کرد او را به آن سوی نهر ببرم... هنگامی که سوار قایق شد و به وسط رود رسیدیم به او نگاه انداختم و ناگهان متوجه شدم همان دختری است که پدرش باعث جدایی ما شد... از ملاقاتش بسیار خوشحال شدم و دوران گذشته و عشق و دلدادگیمان را به او یادآور شدم اما او با ادب و وقار سخن گفت و گفت که ازدواج کرده و این پسر اوست... اما شیطان تجاوز به او را در نظرم زیبا جلوه داد... به او نزدیک شدم، اما فریاد زد و خدا را به یاد من آوردبه فریادهایش توجهی نکردم... آن بیچاره هر چه در توان داشت برای دور کردن من انجام داد درحالی که کودکش در بغل او گریه میکرد... هنگامی که چنین دیدم کودک را گرفتم و به آب نزدیک کردم و گفتم: اگر خودت را در اختیارمن قرار ندهی او را غرق میکنم... او اما می گریست و التماس میکرد... اما به التماسهایش توجه نکردم... سپس سر کودک را در آب کردم تا هنگامی که به مرگ نزدیک میشد سرش را از آب بیرون می آوردم ... او این را می دید و می گریست و التماس می کرد اما خواسته ی من را نمی پذیرفت...باز سر کودک را در آب فرو بردم و به شدت راه نفس او را بستم و مادرش این را می دید وچشمانش را می بست... کودک به شدت دست و پا می زد تا جایی که نیرویش به پایان رسید و ازحرکت ایستاد... او را از آب بیرون آوردم و دیدم مرده است؛ جسدش را به آب انداختم... سراغ زن رفتم... با تمام قدرت مرا از خود راند و به شدت گریه کرد... او را با موی سرش کشیدم و نزدیک آب آوردم و سرش را در آب فرو بردم و دوباره بیرون آوردم، اما او از پذیرفتن فحشا سرباز میزد... وقتی دستانم خسته شدند سرش را در آب فرو بردم... آنقدر دست و پا زد تا آنکه از حرکت افتادو مرد... سپس جسدش را در آب انداختم و برگشتم... هیچکس از جنایت من باخبر نشد و پاک و منزه است کسی که مهلت میدهد اما رها نمیکند... مردم با شنیدن داستان او گریستند... آنگاه حکم بر وی اجرا شد... وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ(ابراهیم-41) و الله را از آنچه ستمگران انجام میدهند غافل مپندارید به داستان این زن پاکدامن دقت کنید... چگونه فرزندش در مقابل چشمانش کشته شد و جان خود را از دست داد اما به هتک عفت خود راضی نشد... پس ای پسر و ای دختر... نفس خود را وابسته ی لذتهای آخرت بگردان وعفت نگهدار تابه وعده الله در آخرت برسی. که می فرماید: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساکِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ(توبه-72) خداوند به مردان و زنان مؤمن وعده بهشتهایی را می دهد که نهرها در زیر آن جاریست و در آن جاودانه خواهند بود و همچنین قصرهای پاکیزه در بهشتهای جاوید و از همه بالاتر خشنودی خداست ، این همان رستگاری عظیم است. 🆔 @asanezdevag