🌺🍃 ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ:
💖 ﻧﺰﻧﻴﺪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﮔﺮﻳﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺛﻮﺍﺏ ﮔﻔﺘﻦ «ﻟﺎ ﺇﻟﻪ ﺇﻟﺎ ﺍﻟﻠﻪ» ﺩﺍﺭﺩ، ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺛﻮﺍﺏ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺩﻋﺎ ﺑه ﭙﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻨﻤﺎﻳﻨﺪ
😭فواید گریه اطفال😭
🌺🍃ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻓﺎﺋﺪﻩ ﮔﺮﻳﻪ ﻃﻔﻞ ﺑﻤﻔﻀﻞ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ:
💖 ﺑﺸﻨﺎﺱ ﺍﻯ ﻣﻔﻀﻞ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺭﺍ، ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﻍ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺭﻃﻮﺑﺘﻰ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻋﻠﺘﻬﺎ ﻭ ﺩﺭﺩﻫﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﻮﺭﻯ ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺁﻥ.
ﭘﺲ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺻﺤﺖ ﺑﺪﻥ ﻭ ﺳﻠﺎﻣﺘﻰ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻴﮕﺮﺩﺩ.
😂علت خنده و گریه بدون علت بچه 😭
💖ﻣﻔﻀﻞ ﻧﻘﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺤﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻋﺮض کرﺩﻡ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﭽﻪ ﺍﻯ ﻣﻴﺨﻨﺪﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻌﺠﺐ، ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭﺩ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻯ ﻣﻔﻀﻞ ﻫﻴﭻ ﺑﭽﻪ ﺍﻯ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺳﺨﻦ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ، ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻃﻔﻞ ﺑﺮﺍﻯ ﻏﺎﺋﺐ ﺷﺪﻥ ﺍﻣﺎﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﻭ، ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﻣﺎﻣﺴﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻴﻨﻤﺎﻳﺪ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ.
🆔 @asanezdevag
❣️ #همسرانه
💑 اهمیت هماهنگی با همــسر
🔸بدون هماهنگی با همــسرتان برای مهمانی رفتن، مهمانی برگـــزار کـــردن و مـــواردی از این دست، تصمیــم نگیریـــد. این کار از طرف همسرتان یک بی احترامی و بی توجهی بزرگ تلقی خواهد شد.
🆔 @asanezdevag
⭕️اگر دوست دارید مادر شوید در خانه بمانید!
برخورد نظام آموزشی وزارت بهداشت با مادران
🔻پایگاه تحلیلی خبری جنس اول در راستای پیگیری مطالبات مردمی این بار سراغ مسائل بانوان رزیدنتی رفته است که به علت ساختارهای نامناسب با مشکلات مختلفی روبرو هستند.
🔻در بالا بخشی از مشکلات را از زبان این رزیدنت ها میخوانیم
🔸برای مطالعه متن کامل مصاحبه ها به سایت jenseavval.com مراجعه بفرمایید
#مطالبه_گری #وزارت_بهداشت #از_رزیدنتی_بگو #رزیدنت #مادر #بچه #فرزند #سقط #جنین #تبعیض #مطالبات_مردمی
🆔 @asanezdevag
#سیاست های_همسرداری
💎💎 آموزش عشوه گری برای شوهر💎💎
🔞🔞🔞 بارها گفتیم و باز هم عرض میکنیم که بزرگواران این آموزش ها مناسب افراد بالای ۱۸ و در شرف ازدواجه؛ بنابراین لطفا کسانی که سن مناسبی جهت مطالعه ندارند از این مطالب استفاده نکنند که عواقب جبران ناپذیری خواهد داشت🔞🔞🔞
👑خانم های زیادی هستند که تمایل دارند شیوه های عشوه گری برای شوهر رو یاد بگیرن .
👜در این آموزش قصد داریم به ساده ترین شکل ممکن به شما خانم ها یاد بدیم که چطور به صورت حرفه ای برای شوهرتون عشوه گری کنید .
👛برای شروع باید بدونید که نیازی به خرید هیچ وسیله ای نیست . خدا قبلا به صورت مادرزادی همه ی لوازم رو بهتون داده . یه سری لباس لازم دارید که به طور قطع با همین لباس هایی که دارید کارتون راه می افته .
🙆🏻قبلش باید عرض کنم که نمی خوایم موشک هوا کنیم . پس برای یاد گرفتن ناز و عشوه ، نیازی به هوش بالا نیست .
۱ - طرز ایستادن
👫از ایستادن شروع می کنیم . شما هر حالتی به غیر از حالت خبر دار ( نظامی ) بایستید جنبه ی ناز و عشوه پیدا می کنه ! اگه لباس تحریک کننده پوشیده باشید درجه ی عشوه گری بالا میره .
اگه از دست ها کمک بگیرید به نقطه ی جوش نزدیک میشید .
مثلا روی پای راست تکیه کنید . دست راست رو هم روی کمر ( محل کمربند ) بذارید . گردن رو کمی کج کنید . با گوشه ی چشم شوهرتون رو نگاه کنید ... با دست دیگه با لب ها یا موها یا لباستون بازی کنید .
🙅🏻اگه محل بازی دست چپ ، مناطقی مثل سینه ها باشه یا دامن رو بالا بزنه یا پایین بکشه ، باید صدای انفجار شوهر رو بشنوید !
۲ - نوع حرف زدن
با شوهرتون رسمی و اداری صحبت نکنید . همیشه وقتی قصد عشوه گری دارید ، نوع حرف زدن تون باید کـــش دار باشه . حرف های عاشقانه ، درخواست ها ، خواهش ها و غیره رو باید کش دار بگید .
مثلا :
⭕️حمیـــــــــــد ! منو نیگــــــاه!
👄حالت بدن هم مهمه ! همیشه سر به سمت چپ یا راست باید خم باشه . اگه قصد تحریک جنسی ندارید ، با موهاتون بازی کنید .
اگه رابطه می خواید که در شماره یک عرض شد با دست چپ چه کار کنید .
۳ - طرز لباس پوشیدن
🤗این سبک معمولا زمانی استفاده میشه که هدف از ناز و عشوه تحریک جنسی و آمیزش باشه . این اتفاق معمولا باید ۲ بار در هفته رخ بده .
💑 لباس تحریک کننده بپوشید . بعد برید جلوی شوهرتون . سعی کنید با موج دادن به بدن ، اون قسمت هایی از بدن تون که شوهرتون بیشتر با اونا تحریک میشه رو نمایش بدید .
🌷بهتر اینه یه دفعه لخت نشید . بلکه باید چند دقیقه باید طول بکشه . در واقع باید عذابش بدید . چطوری ؟
☺️فرض کنید شوهرتون مثلا از بالاتنه ی ! شما بیشتر تحریک میشه . میرید جلوش ، اول کمی نمایشش بدید . بعد نشون بدید که اون قسمت رو می خواید لخت کنید . کمی لباس رو پایین بکشید . به چشماش نگاه کنید . با اشاره بهش بگید که به بالاتنه ی ! شما نگاه کنه . حرکات موجی دورانی بدن باید ادامه داشته باشه . حالا کمی بیشتر پوشش اون قسمت رو پایین بکشید . دوباره اشاره و دوران رو ادامه بدید . این روند باید تا زمانی ادامه پیدا کنه که حدود ۸۰ درصد بالاتنه ی شما لخت شده باشه .
💞حالا موقع حال گیریه !!! پوشش رو کامل بکشید بالا !!!
💟دوباره شروع کنید . البته با دو برابر سرعت بیشتر . بازم تا حدود ۸۰ درصد پیش برید . کمی مکث کنید و بعد آروم آروم پوشش رو به طور کامل کنار بزنید . بذارید چند لحظه اون قسمت رو ببینه . دوباره غلافش کنید !
🌺برید سراغ اندام بعدی ...
۴ - عشوه با موهای سر !
❤️اگه موهای بلندی دارید می تونید در حالت ۱ با قسمتی از اونا بازی کنید . اگه قصد آمیزش دارید می تونید بعد از برهنه کردن بالاتنه ، با موهاتون اون قسمت ها رو بپوشونید و حرکاتی شبیه حالت ۳ رو انجام بدید .
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۵۱ سلام وقت بخیر در پاسخ به جوانی که حرف از مخارج زندگی و سختی آن می گویند باید عرض کنم
#تجربه_من ۴۵۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#چندفرزندی
#قسمت_اول
سال ۷۷ توی یک خانواده مذهبی متولد شدم. فرزند شِشُمِ خانواده بودم.کودکی خیلی خوبی رو بین خواهرها و برادرهای عزیزم تجربه کردم. جوری که وقتی به اون دوران زندگیم فکر میکنم به حالِ بچه های این روزها غصه میخورم که از این نعمت عظیم یعنی خواهر و برادر محروم میشن ...
۷ ساله بودم که خدا یه خواهره کوچولو بهم هدیه داد که شد ته تغاری خانواده گرچه مامانم از اومدنش زیاد خوشحال نبود اما این روزها شده همدمِ مامانم و از همه ما بیشتر دوستش داره😊
ناراحتی مادرم هم از اومدن خواهر کوچولوم فقط حرف مردم بود که میترسید و همین باعث شد که بعد از به دنیا اومدن خواهرم توی بیمارستان عمل کنن تا دیگه بچه دارنشن😕
خلاصه کودکی بسیار شیرینی داشتم که با اومدن خواهر کوچکم شیرین تر هم شد.
یاد آوری روزهای مدرسه رفتنمون خیلی شرین هست صبح زود همگی بیدار میشدیم و در تکاپوی مدرسه رفتن...
دوتا خواهرام عازمه دانشگاه میشدن یه خواهر و برادرم دبیرستان یه برادرم راهنمایی و من هم ابتدایی و خونه شلوغمون خلوت میشد تا ظهر که همگی دوباره برمیگشتیم و دورهم بودیم ....(خیلی دوست دارم که بچه های خودمم این روزهای شیرین رو درک کنن😊)
توی مسیر مدرسه خیلی آروم و سر به زیر بودیم چون خواهر وبرادرا همه توی یک منطقه مدرسه میرفتیم و همگی مواظب اعمال و رفتار همدیگه😅
مامان بابا هم خیالشون راحت بود و نیاز به همراهی ما نداشتن😁
روزها گذشت و با ازدواج یکی یکی بچه ها خونه شلوغه ما به یکباره خلوت شد یعنی طی ۳ سال ۳ تا از خواهربرادر هام ازدواج کردن و به یکباره تنها شده بودم.
سال اول دبیرستان بودم که زمزمه های خواستگار توی خونه پیچیده بود البته از قبل هم من متوجه اومدن خواستگارها و تلفن زدن های گاه و بیگاه توی خونه میشدم اما نظر پدر ومادرم بر این بود که از هیچ کدوم نباید با خبر بشم و هنوز باید به درسم ادامه بدم. اما این مورد فرق داشت و به هیچ وجه پا پس نمیکشید و به مدت ۱۵ روز هر روز میومدن یا اینکه کسی رو میفرستادن تا با پدر و مادرم حرف بزنن.
تا اینکه پدرو مادرم قبول کردن که به خواستگاری رسمی بیان و البته نظره آخر رو من بدم ...
توی دو راهی سختی بودم که آیا درسم رو ادامه بدم یا الان دیگه میتونم به ازدواج فکر کنم که خواهر بزرگم به کمکم اومد و خیلی خواهرانه برام توضیح داد که از فاصله سنی بین خودش و پسرش ناراضی بود و گفت اگه به گذشته برگرده هیچ وقت ازدواجش رو به خاطر درس عقب نمیندازه.
خلاصه حرفهای خواهرم و اصرار خانواده همسرم و.... دست به دست هم داد تا رضایت خودم رو اعلام کنم و در سن ۱۴ سالگی ازدواج کنم البته که از شرایط عقدم ادامه تحصیلم بود که همسرم هم با کمال میل قبول کردن 😊.
آبان سال ۹۱ عقد کردیم و بعد از ۸ ماه عروسی کردیم و به شهر دیگه ای نقل مکان کردیم برای ادامه تحصیل همسرم.
محل زندگیمون تقریبا ۱۴ ساعت با خانوادمون فاصله است. و من یک دختره ۱۵ ساله قرار شد که راه دور خونه داری رو از صفر یاد بگیرم که اون هم سختی ها و شیرینی های زیادی داشت😁
👈ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛍 واسه خانومت ازینا بخر دوس داره
🆔 @asanezdevag
🌺 #هوالرزاق
در کتاب الکافی به نقل از بکر بن صالح آمده است که فردی خدمت امام کاظم علیه السلام عرض کرد که: «مدت ۵ سال است که از فرزنددار شدن خوددای کرده ام و این بدان جهت است که همسرم آن را ناخوش می دارد و می گوید: به خاطر #کمی_مال، پرورش آنان برای من سخت است. نظر شما چیست؟!
✨حضرت می فرمایند: « #فرزند_بخواه؛ چرا که خداوند #روزی آنان را می دهد.»
#رزاقیت_خداوند
🆔 @asanezdevag
#خانواده_ی_شاد ۱۶
✴️ارتباط با خانواده همسر
چه در حضور همسرتان و چه در نبودنش
از خانواده اش بدگویی نکنید:
❌خصوصا در حضور فرزندتان!
شاید باد به گوششان برساند😉
و بر کدورت ها بیفزاید.
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ در زمان خواستگاری 💍 چه سوالاتی رو باید چطور بپرسیم؟
✳️ مثلا اگر میخوایم متوجه بشیم که خانواده چقدر در تصمیمات دختر 🙍♀️ خانم یا آقا پسر 🙎♂️ نقش دارن، چطور باید این سوال رو بپرسیم؟
👈🏻 حالت اول: خانواده چقدر تو تصمیم گیری های شما دخالت می کنن؟
👈🏻 حالت دوم: خانواده چقدر در تصمیم گیری های شما نقش دارن؟
#دکتر_فرهنگ
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۵۲ #ازدواج_در_وقت_نیاز #چندفرزندی #قسمت_اول سال ۷۷ توی یک خانواده مذهبی متولد شدم. فرز
#تجربه_من ۴۵۲
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
۳ ماه بعد از عروسی فهمیدم که باردارم، شوک بدی بهم وارد شد چون خیلی از حرف دیگران واهمه داشتم و نگران بودم که نتونم درسم رو ادامه بدم اما همسرم خیلییی خوشحال شدن و با من حرف زدن که نگران نباش تو از پسش برمیای و اینکه دیگه راه دور تنها نیستی.
حرفهای همسرم من رو خیلی امیدوار میکرد اما تا به عکس العمل خانواده ام و دوستام فکر میکردم همه خوشحالیم از بین میرفت😕
چند ماه اول بارداریم، به خاطر نگرانی از حرفهای دیگران خیلی سخت گذشت اما روزی که مشخص شد کوچولویی که قراره به جمع دو نفره ما بیاد دختر😍هست، تمام غم هام از بین رفت و مشتاقانه به انتظار نشستم برای تولد دخترم😊
جالب اینجا بود که دو خواهرِ بزرگم همزمان با من باردار بودن، البته من یک ماه از اونها عقب بودم😁
ماه هفت بارداری بودم که به علت فشارخون بالا و مسمومیت بارداری توی بیمارستان بستری شدم که همزمان با بستری شدن من، خواهرم زایمان کرد و این طور شد که مامانم پیش خواهرم موندن و من توی بیمارستان تنها ...
البته نیاز به همراه نداشتم چون حالم خوب بود و میتونستم همه کارهام خودم انجام بدم اما تنهایی توی بیمارستان خیلی سخت بود برای من...
بعد از دو هفته بستری بودن و مدام دارو مصرف کردن و سرم زدن و آزمایش دادن خیلی خسته و بی حوصله از همسرم خواهش کردم که بیان بیمارستان و رضایت بدن که من مرخص بشم نفسی تازه کنم و دوباره برگردم. همسرم هم موافقت کردن و با اصرار برگه ترخیص رو گرفتیم و خوشحال و شاد راهی خونه شدیم. وقتی توی خیابون راه میرفتم انگار از زندان اومده بودم بیرون😁 خیلی شاد بودم.
چند روز گذشت و روزی که قرار بود مادرم همراه خواهرم برای زایمان به بیمارستان بره، همون روز کیسه آب منم پاره شد و دوباره راهی بیمارستان شدم😅 کیلومترها فاصله بود بین من و مادرم اما چاره ای نداشتم نباید میذاشتم مادرم متوجه بشه، برای همین فقط یکی از خواهر ها رو در جریان گذاشتم و رفتم. پسر خواهرم ساعت ۱۲ ظهربه دنیا اومد و دختر من هم همون روز ساعت ۴ بعد از ظهر یعنی ۴ ساعت فاصله سنی دارن😂و با دختر خواهر دیگه هم ۱۰ روز فاصله😂 مادرم نمیدونست پیش کدوم یکی از ما باشه😅 اما الان همش خاطره شده برامون😁
دخترم ۸ ماهه به دنیا اومد اما چون از قبل آمپول های تشکیل ریه جنین رو زده بودم دخترم الحمدلله ریه هاش تشکیل شده بود و نیاز نبود توی دستگاه بمونه همین شد که روز بعد از بیمارستان مرخص شدم و اومدم خونه😍
با مادرم مدام در تماس بودم و مادرم مدام بی تابی میکردن که بیاین پیش ما تا بتونم مواظب هردوی شما باشم چون خواهرم سزارین بود و اصلا نمیتونست تکون بخوره، مادرم حتما باید پیشش میبود اما من هم حالم اون قدر مساعد نبود که بتونم ۱۴ ساعت راه رو تحمل کنم.
سه روز بعد از به دنیا اومدن دخترم متوجه شدیم که زردی داره و بردیمش بیمارستان. دکترها گفتن باید بستری بشه چون زردیش بالا رفته با ناراحتی و بی تابی دوباره دخترم رو بستری کردیم و دوباره من بودم و تنهایی و بیمارستان، مادرم دیگه نتونست تحمل کنه همون روز راهی شد و اومد پیش من که دست تنها نباشم.(واقعا همینجا از مادرم حلالیت میطلبم چون خیلی زحمت کشیدن برای من. مامان دستت رو میبوسم😍)
بعداز دو روز دخترم که موقع به دنیا اومدن ۲ کیلو وزن داشت حالا حسابی ضعیف تر شده بود چون اصلا نمیتونست شیر بخوره و اصلا از خواب بیدار نمیشد و یا حتی گریه هم نمیکرد.
تصمیم گرفتیم دوباره از بیمارستان با رضایت خودمون بریم خونه و روشهای سنتی رو برای رفع شدن زردی در پیش بگیریم. اولین قدممون حجامت کردن بود که خیلی هم زود جواب داد و دخترم حالش خوب شد اما حالا مونده بودیم با بچه ای که شیر نمیخوره چیکار بکنیم. دوباره راهی دکتر شدیم و دکتر برامون توضیح داد که دختر من هنوز حس میکنه توی شکم مادر هست و باید خودم هر دو ساعت یکبار باید به زور سُرنگ یا قاشق بهش شیر بدم تا بالاخره جوون بگیره.
وسایلمون رو جمع کردیم و برای چند هفته رفتیم شهر خودمون تا مادرم راحت تر بتونه از من و خواهرم پرستاری کنه و هم اینکه منم بچه داری رو یاد بگیرم😅
بعد از چند هفته موعد خداحافظی رسید و من باید همراه همسرم و دخترم به خونه خودم میرفتم. خانوادم مخصوصا مادرم خیلی نگران بودن که چطور میتونم از یه نوزاد نگهداری کنم اما دیر یا زود من باید برمی گشتم خونه خودم.
خلاصه روزها میگذشت و من هر روز منتظر بودم کی دخترم بزرگ میشه تا با هم حرف بزنیم. بعد از سه ماه دخترم بالاخره شبیه نوزادهای معمولی شد و حالا دیگه من راحت تر بودم چون هر وقت شیر میخواست گریه میکرد یا چند ساعت در روز بیدار بود و میشد باهاش حرف زد و بازی کرد.😊
الان دخترم بسیار باهوش و زرنگه، دخترم و پسرخاله و دخترخاله اش که فاصله های کمی دارن، دوستهای خیلییی خوبی برای هم شدن و ما هم کنارشون لذت میبریم.
👈ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
🚛جهیزیه
💚برای شروع زندگی داشتن امکانات اولیه کافی است.
💚نیازی نیست برای آغاز زندگی خود تمام وسایل ریز و درشت را خریداری کنید
از دختران و پسران عزیز خواهش می کنیم برای ازدواج ، به والدین خود فشار مالی نیاورند.
💚گاهی والدین برای ازدواج ما متحمل فشار های مالی زیادی می شوند و تا سال ها باید زیر بار قرض قرار بگیرند.
💚برخی می گویند تا جهیزیه دختر کامل نشود اجازه عروسی نمی دهند.این مطلب بسیار غلط و اشتباه است.
در امر ازدواج هم مهریه را سبک بگیرید و هم جهیزیه را...
دو طرف باید ازدواج را آسان بگیرند.
#قبل_از_ازدواج
🆔 @asanezdevag
#نكته 🔞🔞🔞
#اتاق_خواب 💑
طبق طب اسلامی هویج توان جنسی رو افزايش ميده ؛
بنابراین کسانیکه در س ک س زودخسته میشن قبل رابطه حتما آب هویج،یا هویج بستنی میل کنند😋😋
🆔 @asanezdevag
❌ کودک خردسال و پدر دروغگو
اتومبیل آماده است. پدر می خواهد از خانه بیرون برود. در لحظه ای که می خواهد سوار شود، پسر کوچولویش به سوی بابا می دود و خواهش می کند او را هم با خود ببرد. اصرار می کند، التماس می کند، اما پدر می گوید: نه، نمی شود کار دارم.
و چون کودک هنوز نیاموخته که «نه» را به عنوان یک جواب منفی و قطعی تلقی کند، دست از سماجت برنمی دارد.
پدر که احساس می کند، منصرف کردن بچه کار آسانی نیست، به سرعت حیله ای به کار می برد و می گوید:
-عزیزم! این طور که نمی توانی با من بیایی، برو لباسهایت را عوض کن و بیا!
پسرک با اعتماد طبیعی که به پدرش دارد، می دود تا لباسهایش را عوض کند.
اما همین که باز می گردد، در انتهای کوچه، جز گرد و غباری که اتومبیل پشت سر گذارده، چیز دیگری نمی بیند.
کودک به این صحنه نگاه می کند، از جا در می رود، بی طاقت می شود و فریاد می زند:
- پدر! تو دروغگویی! دروغگو...!
او راست می گوید، پدرش دروغگو است. آیا به نظر شما پدر می تواند به عنوان نصیحت، به فرزندش بگوید: «پسرم! دروغ نگو،
دروغ چیز بدی است»؟!
پس باید کودک را در محیط راستی و صداقت بار آورد.
برای این منظور باید در فرصتهایی که پیش می آید، صحت گفتار خویش را در عمل به او ثابت کنیم.✅
#داستان
#داودی_نژاد_مشاور
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۵۲ #فرزندآوری #قسمت_دوم ۳ ماه بعد از عروسی فهمیدم که باردارم، شوک بدی بهم وارد شد چون
#تجربه_من ۴۵۲
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_سوم
دخترم که دو سال و دو ماهه شد، تصمیم گرفتیم که برای دخترم یه همبازی بیاریم ...حالا من ۱۸ ساله شده بودم و تجربه بیشتری داشتم 😅
باوجود مخالفت خانوادم و دوستام باردار شدم و تا شش ماه به کسی به جز خواهر هام نگفتم که باردارم که سرزنش نشم بابت کارم😶
بارداری خیلی آروم تری داشتم نسبت به دخترم چون کمتر نگران حرف دیگران بودم. اما اینبار نگران این بودم که کوچولوی ما پسر باشه و خانواده ها بگن دیگه کافیه شما جنستون جور هست و اینجور حرفها😕
اما خدا جواب دعاهای دخترم رو داد و برادر کوچولویی که درانتظارش بود قرار بود به زودی به جمعمون اضافه بشه😍
ماه شِشُم که مادرم و بقیه متوجه شدن. مادرم کمی بی تاب بود و نگران حال من اما خداروشکر سه ماه بیشتر نگرانیش ادامه نداشت چون خیلی زود سه ماه گذشت و آقا محمد حسن ما شب ولادت آقا امام حسن مجتبی به دنیا اومد. (و اسمش رو هم با خودش آورد😍)
توی این بارداری هم دچار مسمومیت بارداری شدم اما اصلا نگران نشدم و تصمیم گرفتم که اصلا بیمارستان نرم ...کلا خیلی کم دکتر و آزمایش رفتم و بارداری خیلی آروم تری رو تجربه کردم 😊راستی این بارداری هم تنها نبودم و خواهر دومم هم همزمان با من باردار بود 😅😅 و خواهر زاده ام هم با پسرم یک ماه فاصله دارن😊
دخترم خیلییییی زیاد خوشحال بود از اومدن برادرش و این باعث خوشحالی من هم میشد و اصلا غربت رو احساس نمیکردم با وجود بچه ها....
حالا تجربه ام توی نگهداری از نوزاد بیشتر شده بود که نذاشتم مامانم بیشتر از ده روز پیشم بمونه و اون رو راهی کردم که برگرده شهرمون پیش خواهر کوچیک و پدرم.
پسرم که یک سال و هشت ماهش بود از شیر گرفتمش تا بتونم کمی استراحت کنم😊که بعد از چند ماه متوجه شدم باردارم😁 خداروشکر این بارداری رو هم اینبار فقط با خواهرهام درمیون گذاشتم (عاشقشونم که سنگ صبورم بودن و هستن❤) و نذاشتم تا شش ماه اطرافیان به خصوص مادرم متوجه بشن.
ماهه هشتم بارداری بودم که کرونا شروع شد😕 و مادرم نگران حال من، به اصرار مادرم وسایلمون رو جمع کردیم که برای مدتی بریم کنار مادرم باشم تا کمتر نگران حالم باشن..
چمدونه کوچیکی رو برداشتیم تا زود برگردیم به خونه مون و راهی شدیم ماه آخر هم به سختی گذشت چون همه نگران کرونا بودیم.
چون دختر اولم ۸ ماهه به دنیا اومده بود دکترها بهم گفته بودن که زایمان زودرس دارم و باید مواظب باشم اما حالا ۴۲ هفته گذشته بود اما رضوانه خانوم ما به دنیا نمیومد😕 بالاخره بعد از پایان ۴۲ هفته توی فروردین ماه به بیمارستان مراجعه کردم و سیر زایمان رو پشت سر گذاشتم...
خداروشکر توی بارداری رضوانه خانوم خیلیییی خیییلی کمتر دکتر رفتم و بارداری به شدت آرومی رو تجربه کردم 😊
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️اینستاگرام با ما و فرزندان چه کرد
📍بشر عصر رسانه در کنار اقیانوسی از اطلاعات، لبتشنه جان میدهد؛ درحالیکه...
📌تاملی بر آمار ساعات مصرف فضای مجازی و تلویزیون در کنار دقایق اندک مکالمه همسران و فرزندان...
#رسانه_زدایی
🎙بهروایت محمد جوانی
🆔 @asanezdevag