eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
931 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 حصار امن من كه پيش از ازدواج در آتش شهوت مى‌سوختم امروز با خوانده شدن خطبه عقد و جارى شدن آن بر زبان عاقد، مثل آبى كه بر تمام اين آتش ريخته باشند ديگر هيچ احساسى نداشتم. اين جريان تا جايى ادامه پيدا كرد كه با حيرت به خودم شك كردم و اين حالت سرد و بى‌ميلىِ جديد، به سؤالى تبديل شد كه در نهايت چاره‌اى جز طرح مسأله نديدم. وقتى خدمت حاج آقا رسيدم حال جديد خودم را بيان و اظهار نگرانى كردم. ايشان در جواب گفت : تو تا ديروز با شرايطى كه داشتى طعمه مناسب و خوبى براى شيطان به حساب مى‌اومدى و اين بود كه شيطان تمام توان و انرژى خودش رو براى دست يابى به اهدافش به كار مى‌برد و تمامى درهاى ورود به سمت نابودى تو رو امتحان مى‌كرد و اين بود كه در تو شعله هاى شهوت، با برنامه ريزى او سر به آسمان مى‌گذاشتند، ولى امروز با تدبير تو و حصار امنى كه از ازدواج به دور خودت كشيدى، راه‌هاى نفوذ شيطان رو بسته و اين كه از تو نااميد و دست از سرت برداشته و اين تو هستى كه با اين عملكرد صحيح به استغنايى در اين امر رسيده‌اى، ولى اينها به اين معنا نيست كه او تا ابد تو را رها كنه، او با بسته ديدن راه‌هاى موجود به دنبال راه‌هاى نفوذ جديدى مى‌گرده كه تو در آينده با عملكردهات و نشان دادن نقطه ضعف‌هاى خودت به دست او مى‌دى و راه جديدى براى او باز مى‌كنى و اين اونه كه فعاليت خودش رو از نو آغاز مى‌كنه. پس اين استغنا را غنيمت بشمار و با گام‌هاى صحيحى كه بر مى‌دارى اين فرصت دوباره را به او نده و نقطه ضعفى از خودت به جا نگذار. « اگر شيطان از دريچه شهوت و غضب، از دريچه نفس و زينت‌هاى دنيا داخل مى‌شود و اظهار مى‌دارد: «لاَُغْوينَّهُمْ» و «لاَُزَيِّنَنَّ لهم »؛ كه هر آينه آن‌ها را اغوا مى‌كنم و براى آن‌ها زينت مى‌بخشم، پس بايد با محبت خدا و با بصيرت و معرفت، راه شيطان را بست و هم زمان به تأمين نيازها پرداخت و به ازدواج و تشكيل خانواده روى آورد، تا با انس و عاطفه و كانون‌هاى گرم خانواده از اغوا و فريب شيطان جلوگير شد و به تربيت و سازندگى آن‌ها پرداخت، تا بحران عاطفه و فشار جنسى و گرفتارى‌ها، طعمه براى دشمنان قسم خورده فراهم نسازد و فرزندان گرفتار اسلام را در دست كفر و الحاد و فساد و تباهى و خود فروشى و وطن فروشى، اسير ننمايد. روابط متكامل زن و مرد، ص: 11 » 📚 رد پای نور در خاطرات من 🆔 @asanezdevag
☘ امام علی (ع) : با همسرت باش تا زندگی ات باصفا گردد. 🆔 @asanezdevag
📚‌ ابراهیم فیاض درباره حواشی می‌گوید.👌 🆔 @asanezdevag
همساده: ما رفتیم محضر ماشینو به نام خودمون کنیم یهو نفهمیدیم چی شد اون وسط از یکی طلاق گرفتیم! ما اصلا زن نداشتیم الان ۵ ساله دارم مهریه میدم ینی داغونما له لهم😁 🆔 @asanezdevag
✍️ دختر خانم و آقا پسر آمادگی را دارید؟ گاهی از جوانان چه دختر و چه پسر میشنویم که میگویند شما اسباب ازدواج ما را فراهم کنید تا ببینید ما توانایی اداره ی یک زندگی مستقل را داریم يا نه؟ دخترخانم میگوید بگذارید من شوهر کنم، به شما نشان میدهم چه کدبانویی هستم. 😊 آقا پسرهم میگوید بگذارید من زن بگیرم، به شما نشان میدهم چه کدخدایی هستم. ☺️ باید به این دخترخانم و آقاپسر گفت: هرگز نسیه معامله نکن! شما باید کدبانو بودن و کدخدا بودن خود را همچنين بلند همتی و حس مسؤولیت پذیری را قبل ازدواج نشان بدهی. خواهر و برادری که در یک خانواده نمیتوانند با هم ارتباط عاطفی و روح سازش داشته باشند، چگونه میتوانند پس از ازدواج با همسران خود ارتباط عاطفی برقرار نمایند؟ بنابراین از دیگر شرایط ازدواج،«» جوانان است. دختر وپسر جوانی که توانایی تحمل دیگران را ندارند، توانایی برقراری ارتباط با خواهر و برادر و دوستان خود را ندارند، در تداوم زندگی با همسر خویش درمانده میشوند. متأسفانه در ازدواجهایی که بین جوانان ما صورت میپذیرد، به خاطر همین مسائل خاطر جمعی وجود ندارد که ازدواج و زندگی آنان با موفقیت ادامه یابد. وقتی دختر و پسر جوان به بلوغ عاطفی نرسیده باشند و در خانه، دانشگاه واجتماع نسبت به دیگران گذشت نداشته باشند و در محیط کار از خود گذشت نشان نميدهند، روحیه ي تعاون، همکاری و همدلی ندارند و نميتوانند در امور اجتماعی تفاهم داشته باشند، چگونه توانایی ایجاد عاطفه با همسر خویش را خواهند داشت؟! 🆔 @asanezdevag
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 قصه ی تلخ ! ⚠️کسی نمیخواد برای جوان مجرد به سن بلوغ رسیده کاری کنه؟!😔 🆔 @asanezdevag
🌼 پیامبر اعظم (ص) : بعد از ایمان به خدا نعمتی بالاتر از موافق و سازگار نیست.🌸 🆔 @asanezdevag
آقا پسر😉 ناز کشیدن شاید کار مسخره ای به نظر برسه، اما باید یاد بگیری! زن ها به طرز عجیبی محتاج لحظه هایی هستن که نازشون خریدار داره..♥️ 🆔 @asanezdevag
@Shamimeashena4_5828187714918285616.mp3
زمان: حجم: 9.38M
💽 موضوع: در زندگی 🎙 سخنران: استاد رفیعی 📦 حجم 8/9 MB ⏱ زمان 09:46 🆔 @asanezdevag
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مسئولین همه خوابن هیچ کس به فکر ازدواج جوانان نیست/ زندگی متاهلی رو سخت کردید 🆔 @asanezdevag
متن تلخ !😔 مردی میگفت: خانمم همیشه میگفت دوستت دارم. من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوندو قدرش رانمیدانند. همیشه شیطنت داشت. ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یادلش میخواست حرف بزند ،میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشه مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم:میبینی که وقت ندارم،من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانندکنه به من میچسبی... گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی ... این را که گفت از کوره در رفتم، گفتم خداکنه تا صبح نباشی... بی اختیار این حرف را زدم.. این را که گفتم خشکش زد،برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست... بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رهابود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد ... نفس عمیقی کشید و خوابیدیم .. آن شب خوابم عمیق بود،اصلا بیدار نشدم... از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام... هزاران سوال ذهنم رامیخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ... گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟!! همسرم دیگر بیدار نشد،دچار ایست قلبی شده بود... شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش امادرظاهر،نه... شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم .. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ... من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت... بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم،کشوی کنار تخت را باز کردم ،یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،... خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ... آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد... حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد... حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد. 🎈بايد بیشتر مواظب حرفها بود. که گاهی-چقدر زود دیر میشود... روایتی از 🎈 🆔 @asanezdevag