#زنگ_استراحت
🔹شوهر همسایمون گل فروشه وقتی میاد خونه بلند بلند زنشو صدا میکنه: مینای من نرگس من مریمم!؟ ....
به شوهرم گفتم یاد بگیر؛ همسایه زنشو چه قشنگ صدا میکنه!
🔸 از اون ببعد شوهرم وقتی وارد خونه میشه صدام میکنه:
سوهان روح من!. مته مغزم؛ چکش اعصاب من!! .....
آخه شوهر من ابزار فروشه!!😂😂😂
🆔 @asanezdevag
❎ یک برخوردِ بدِ زن و شوهر با یکدیگر بیست برخوردِ دیگر آنها را تحت تاثیر قرار میدهد؛
👈 در حقیقت رفتارهای منفی مانند یک اسید قوی موجب تخریب دیگر رفتارهای ما میشود.
#همسرداری
🆔 @asanezdevag
💟 محکمترین برهانِ عاشقی "اعتماد" است.
کاش جای این همه حرف و حدیث یکبار به او اطمینان را بدهی که قلبت برای او میتپد چون #عشق بدون اعتماد تسبیحِ بدون نخ است...
🆔 @asanezdevag
#حدیث_عشق
✨ حضرت زهرا (س) :
🍃 ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.
"کنزالعمال، جلد7، صفحه225"
🆔 @asanezdevag
#مـــردان_خدا
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت ....
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد
#الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود
نه اذان مغرب ‼️
#اشهد ان لا اله الا الله ...
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد
که این مجید چش شُدِه ⁉️
قاطی کرده چرا
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که
آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟
حالتون خوب بود که ....
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
"مگه متوجه نشدید ⁉
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش
بی حجاب نشسته بود
و آدمای دورش نگاهش میکردن
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه
به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه
... دیدم این بهترین کاره !"
همین!
📄"برگی از خاطرات
#شهید_مجید_زین_الدین”
➖〰➖〰➖〰➖
🆔 @asanezdevag
صبــح یعنی بتپد قلبِ عــزیـزت با تــو…
مثلِ کوهی که به خورشید دلش پابند است
💛🌼
#لیلا_بهادری
🆔 @asanezdevag
❣️پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم :
💖هر كه دوست دارد كه پاك و پاكیزه خدا را دیدار كند ، با همراه داشتن همسری به دیدارش رود.
🆔 @asanezdevag
🌾 مهمترین نیاز! 🌾
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم ، طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی " مهمترین نیاز"
یکی گفت : بلند بگو
گفتم : یک کلمه سه حرفیه ، از همه چیز برتر است
حاجی گفت : پول
تازه عروس مجلس گفت : عشق
شوهرش گفت : یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت : پول ، اگه نمیشه طلا شایدم سکه
گفتم : حاجی اینها نمیشه
گفت : پس بنویس مال
گفتم : بازم نمیشه
گفت : جاه
خسته شدم با تلخی گفتم : نه نمیشه
مادر بزرگ گفت : مادرجان ، "عمر" است
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت : کار
دیگری خندید و گفت : وام
یکی از آن وسط بلند گفت : وقت
خنده تلخی کردم و گفتم : نه
اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید : کفش
کشاورز بگوید : برف
لال بگوید : حرف
ناشنوا بگوید : صدا
نابینا بگوید : نور
و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت
"#خدا"
#از_خدا_بخواهیم
🆔 @asanezdevag
💐 شهدا و نماز شب
💟 چند ساعتی از مراسم عقد ما می گذشت.
آمدیم خانه پدری حاجی و شروع به حرف زدن و نقل خاطره کردیم.
بعد از تمام شدن حرف هایمان، من خوابیدم.
💟 نیمه های شب، حاجی برخاست، وضو گرفت و پس از تلاوت سوره یس، به نماز شب ایستاد.
💟 تا نزدیکی های صبح نماز خواند و اشک ریخت.
برای نخستین بار بود که خلوص و حضور او را در نماز می دیدم.
💟 دیدن آن صحنه مرا تکان داد و خدا را در زندگی ام احساس کردم.
📚 نقل از همسر شهید محمد ابراهیم همت
#نماز_شب
🆔 @asanezdevag
👠 آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟
زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون می کشید
که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها !
زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:
من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد .
همسرت نسبت به تو دلسرد نشود.
محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود.
من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم،
زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم.
من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم.
اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.
چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد:
راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد.
حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی.
و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.
🆔 @asanezdevag
💞ابراز محبت مثل نماز یومیه میمونه!
روزی پنج بار واجبه به همسرتون بگید دوست دارم.
اگه یادتون رفت میتونید فرداش قضاشو بجا بیارید!
اما هیچی لذت " #دوستت_دارم " گفتن اول وقت رو نداره...
🆔 @asanezdevag
💕 قهربودیم
درحال #نماز خواندن بود...
نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به #همسرم نداشتم ..:)
کتاب #شعرش را برداشت وبایک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن.....
ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!🙁،
کتاب را گذاشت کنار...به من نگاه کردوگفت:
#غزل_تمام...
#نمازش_تمام...
#دنیا_مات،
#سکوت_بین_من_و_واژه_ها_سکونت_کرد
بازهم بهش نگاه نکردم...
اینبارپرسید:#عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم....
گفت:
#عاشقم_گر_نیستی_لطفی_بکن_نفرت_بورز
#بی_تفاوت_بودنت_هرلحظه_آبم_می_کند..
." دوباره بالبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه!
گفت:"
#تو_نه_می_گویے_و_پیداسـت_می_گوید_دلت_آرے.
#که_این_سان_دشمنی_یعنی_که_خیلی_دوستم_داری..."، زدم زیرخنده....و روبروش نشستم... دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر #آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم...
#خداروشکرکه_هستی....
#روایت_همسرشون 😊
#شهید_عباس_بابایی💜
🆔 @asanezdevag