eitaa logo
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
744 ویدیو
40 فایل
'‌‌‌﷽' ڪو‌عشق‌ڪہ‌معمورڪندخانہ‌دل‌را؟ عمریست‌زویرانۍدل‌خانہ‌خرابم♥↻ 「بہ‌رسم𝟮𝟭خرداد𝟵𝟵🗞⿻.!」 ازدل‌مینویسیم‌و‌دلۍ‌ڪار‌میڪنیم! براۍ‌گفتن‌سخن‌هاتون‌بگوشیم⇩ @fatemeh_zahra_82 @E_N_nataj ڪپۍ:حلـالتون🌱ツ .
مشاهده در ایتا
دانلود
روحِ زمین گیرم سالهاست که با یاد تو پرواز کردن را تجربه می کند هنگام نگاه کردن به شبکه های ضریحت دیگر منی باقی نمی ماند همه ی دنیا می شود طُ آرزوست💛
بهش گفتن چشات خیلی قشنگھ گفت اگر خرید قشنگه:)🌹🍃
درجہ"ڪمال "انسان بہ اندازه"مقاومتي"است کہ دربرابر خواستہ هاے نفسانے خودابرازمیڪنه! 🌱 @aseman_del
می‌‌گفت: من‌اگ نماز شبم ‌قضا ‌بشه بچه ‌هایی ‌که تو بسیج ‌کار می‌کنن نماز صبحشون‌ قضا‌ میشه :)🌱 همینقدر بی ادعا همینقدر ساده همینقدر قشنگ💚 |شهیدمحمدحسین‌محمدخانی|
هروقت‌میخواست‌براےجوانان‌یادگارے بنویسد ، مے نوشت ؛ من‌ڪان‌للہ‌ڪان‌الله‌له هرڪه‌باخداباشدخدابااوست. رسم‌عاشق‌نیست بایڪ‌دل دودلبرداشتن ... 🌱
عشق؟ تنهاست؛ و از پنجره‌ای کوتاه به بیابان‌های بی مجنون می‌نگرد...
•• تو‌‌معجزه‌‌اۍ‌و‌من‌اولیـن‌ایمـٰان‌آورنده‌به‌تو‌ أنتِ‌‌مُعجزة‌و‌أنـا‌اول‌الـمومنین‌بکِ @aseman_del|•🦋
‹ بِسمـِ‌اللّٰھِ‌رِضـْۅٰان ♥️ رُخصَټـ‌ دِھـ ؛ اۍڪسۍکھ میشۅۍمایۀ‌خشنۅدۍِ‌خَلق... بھ نامَټـ شرۅ‌ع‌ڪنَم‌کھ هدایَټگرِآسمان‌هاۍِ‌رۅشنِ‌حَقـ ټۅیۍ . یٰارَبّ . . ˘˘
﷽ ⛔شبهه: باشیم🚫🚫🚫🚫🚫🚫 که شبکه یک صداوسیما برای ماه رمضان سریالی آماده پخش کرده وتبلیغاتش رومیتونیدازالان ببینید ومتاسفانه متاسفانه این سریال بانام ""احضار""فوق العاده منفی بوده وعلاوه براینکه ژانرترسناک داره وازاحضارروح وجن و...درآن به نمایش گذاشته میشه حاوی علامتهای شیطان پرستی ،تسخیروطلسمهای سنگین میباشد وچقدرآگاهانه برای مردم ناآگاه ما این مجموعه درماه رمضانی پخش میشودکه بخاطرقرنطینه وشرایط کرونایی محدودبه ترددهستندوبه ناچاردرزمان افطاری وگذران زمان پای تلویزیون ذهن وروان مردم راآلوده ،تسخیرودچارطلسم میکنند ویکی ازعلامتهای بزرگ نشان دهنده این سریال منفی نمادی که روی لغت این سریال حک شده یعنی احضارکه به جای نقطه ض ،علامت تک چشم داخل مثلث کشیده شده که فوق العاده سنگین ومنفی هست وتنهابادیدن این کلمه تمامی طلسمهای منفی خودرابرذهن وروان بینندگان جاری میکنندتابه اهداف ننگین ومنفی خودبرسند لطفالطفاخواهش میکنم به هیچ وجه این سریال راتماشانکنیدحتی برای یکباروبه عزیزان خوداطلاع دهیدوداخل تمامی گروههای خودبه اشتراک بگذارید🚫🚫🚫🚫🚫 @Antishobheh ❇️پاسخ: 1️⃣آن‌طور که از تیزر و لوگوی سریال "احضار" برداشت می‌شود با سریالی خنثی روبرو نیستیم و قصد دارد حرف‌های مهمی درباره عرفان‌های کاذب و جلسات احضار روح بزند؛ موضوعی که شاید دغدغه بسیاری از مخاطبان باشد تا سریالی تماشا کنند که علاوه بر سرگرمی، آگاهی‌بخش هم باشد و مخاطب را به فکر وادارد. همیشه هم طرح این دست موضوعات چالش‌هایی را به همراه داشته، هرچند که در میان دینداران، تردیدی در واقعی بودن روح و وجود شیطان وجود نداشته و ندارد، اما دوری از ساخت این دست آثار باعث رشد قارچ‌گونه عرفان‌های کاذب شده و عواقب غیرقابل جبرانی را در خانواده‌ها و به تبع آن در جامعه ایجاد می‌کند و ضرورت پرداخت درستِ به این باورهای اعتقادی را در رسانه ملی دوچندان می‌کند.نبود آگاهی‌بخشی به مخاطبان در رسانه ملّی باعث ایجاد افرادی مانند "طاهری" و حلقه عرفان‌های کاذب شد که منجر به انحرافات وحشتناکی در بخشی از جامعه شد. https://tn.ai/2481840  2️⃣لوگوی این مجموعه که با نمادی از چشم جهان‌بین منتشر شده، بر اساس اعلام علیرضا افخمی- کارگردان سریال- کاملا با موضوع سریال مطابقت دارد. تمام جلسات احضار روح با علامت چشم جهان‌بین شناخته می‌شود و در طراحی لوگو کاملا به این مهم توجه شده و این مجالس را نفی می‌کند. با نوع ارائه لوگو کاملا قابل درک است که سریال در جهت نفی عرفان‌های کاذب و جلسات احضار روح ساخته شده و برای مخاطب کاملا هشداردهنده است. کاربرد نماد چشم جهان‌بین در لوگو بسیار اهمیت دارد. در بسیاری از کارتون‌ها یا فیلم‌های سینمایی خارجی این نشان را می‌بینیم که کاملا در مدح این چشم که به عنوان تک‌چشم یا چشم دجال هم از آن یاد می‌شود، استفاده شده، اما با توجه به طراحی لوگو، کاملا مذموم بودن عرفان‌های کاذب و مجالس احضار در آن قابل درک است و به مخاطب نهیب می‌زند که با سریالی در نقد مجالس احضار روح روبه‌رو است. به فتوای اکثر علما، برپایی یا شرکت در مجالس احضار روح مذموم و حرام اعلام شده، زیرا اکثریت قریب به اتفاق چنین مجالسی بر پایه دروغ و فریب‌کاری است.    mizan.news/00308Y
•♥️🌿• وقتۍ میگۍ: خدایا سپردم به تو ـ پس‌اون‌صدایی‌ڪه ته‌ دلت میگه: ـ نڪنه فلان اتفاق بیفته... ـ چۍ میگه؟! اینڪه‌بتونۍ جلوےاین‌صداروبگیرۍ خودش یه پا جهاده..🌱'
•🌱• من دوباره گیر کردم ضامن آهو کجاس🌙 من دلم تا گیر مے افتد خراسان میروم♥️' (:🌴 ۰۵۱۳۲۰۰۳۳۳۴✨
110.8K
دعای روز ششم ماه مبارڪ✨
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
دعای روز ششم ماه مبارڪ✨ #باهم‌بخونیم
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِیتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبینَ.

خدایا در این روز مرا به نفس سرکشم، وامگذار تا پی طغیان و نارضایتی تو روم و مرا با تازیانه خشم و غضبت ادب مکن، مرا از موجبات ناخرسندیت، بر کنار بدار، به حق مهربانی و نعمت نوازیت، ای نهایت آرزوی مشتاقان.
تو مهـربان باش بگـذار بگـویند ساده است! فراموش ڪار است! زود مےبخشد .. سال هاست دیگر ڪسی در این سرزمیـن، ساده نیست... اما تو تغییر نڪن! تو خودت باش و نشان بده آدمیّت هنـوز نفس می کشد ... +استاد الهی قمشه اۍ
بغض‌ِتموم‌ شهر‌تو‌ گلومہ..! درمونم‌تویے :)
🖇 هروقت‌‌‌خواستی‌گناه‌ڪنی این‌سوال‌‌رو‌از‌خودت‌‌بپرس مَّالَکُم‌لَا‌تَرْجُونَ‌لِله‌وَقَارَا...؟ شماراچه‌شده‌است‌‌که‌برای‌‌خدا شأن‌ومقام‌وارزشی‌قائل‌نیستید..؟ @aseman_del🌱
اخرش من پشت شعرۍ کھ نخواهم گفت می میرم...
❲ امـابھـٰارمن‌تویـے‌من‌ننگرم‌در‌دیگرے ❳
امروز حاکمیت شهدا بر دل‌ها آغاز شده است. شهدا خاطرخواه ما بودند که قبل از تولد نسل‌های جوان امروز برایشان کشته شدند❤️.. 🌱| @aseman_del
+هیچ وقت واسه هیچ کاری دیر نیست نخواستنت و پای نتونستن نذار...
‌. عارفۍ‌به‌شاگردانش‌گفت؛‌بر‌سر‌دنیاه‌ڪلاه بگذارید؛پرسیدند:چگونه؟فرمود:نان‌‌‌دنیا را‌بخورید‌وݪۍ‌براۍ‌آخرت‌ڪار‌ڪنید‌‌‌...! @aseman_del🌴
سبب رونق کفر است ؛ مسلمانۍِ ما . . .🌱'
506.7K
آھ از دورۍ...:)
خدایا در جستجوی آنچه برایم مقدر نکرده ای، خسته ام مکن♥️'صحیفه‌ی فاطمیھ'
•🌸• برای صحبت کردن با خدا نیازی نیست فریاد زد فقط لازم است آرام آرام در گوش خاک زمزمه کرد او خدای خواسته های پنهانی است ! ♥️
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صد_وهفدهم: بخشش فراموش شده جواب قبولی ها او
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : گم گشته مادر، مدام برای جلسات دادگاه یا پیگیری سایر چیزها نبود. من بودم و سعید. سعید هم که حال و روز خوشی نداشت. ضربه ای که سر ماجرای پدر خورده بود، از یه خونه بزرگ با اون همه امکانات مختلف، از مدرسه گرفته تا هر چیزی که اراده می کرد، حالا اومده بود توی خونه مادربزرگ که با حیاطش، یک سوم خونه قبل مون نمی شد. برای من که وسط ثروت، به نداشتن و سخت زندگی کردن عادت کرده بودم، عوض شدن شرایط به این صورت سخت نبود. اما اون، فشار شدیدی رو تحمل می کرد. من کلا با بیشتر وسایلم رفتم یه گوشه حال و اتاق رو دادم دستش. اتاق برای هر دوی ما اندازه بود اما اون به در و دیوار گیر می کرد. آرامش بیشتر اون، فشار کمتری روی مادر وارد می کرد. مادری که بیش از حد، تحت فشار بود. توی حال دراز کشیده بودم که یهو با وحشت صدام کرد. – مهران پاشو، پاشو مهران مارم نیست. گیج و خسته چشم هام رو باز کردم. ـ بارت نیست؟ بار چیت نیست؟ ـ کری؟ میگم مار، مارم گم شده. مثل فنر از جا پریدم. ـ یه بار دیگه بگو، چیت گم شده؟ ـ به کر بودنت، خنگی هم اضافه شد. هفته پیش خریده بودمش. سریع از جا بلند شدم. ـ تو مار خریدی؟ مار واقعی؟ ـ آره بابا، مار واقعی. ـ آخه با کدوم عقلت همچین کاری کردی؟ نگفتی نیشت میزنه؟ – بابا طرف گفت زهری نیست، مارش آبیه. ... 🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : مارگیر شروع کردیم به گشتن، کل خونه رو زیر و رو کردیم، تا پیدا شد. سعید رفت سمتش برش داره که کشیدمش عقب. – سعید مطمئنی این زهر نداره؟ علی رغم اینکه سعید اصرار داشت مارش بی خطره، اما یه حسی بهم می گفت اصلا این طور نیست. مار آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود، آروم رفتم سمتش و گرفتمش. ـ کوچیک هم نیست، این رو کجا نگهداشته بودی؟ ـ تو جعبه کفش مار آرومی بود ولی من به اون حس، بیشتر از چیزی که می دیدم اعتماد داشتم. به سعید گفتم سینک ظرف شویی رو پر آب کنه و انداختمش توی آب، به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روی کابینت. ـ سعید شک نکن مار آبی نیست. اون که بهت دروغ گفته آبیه. بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه. چند لحظه به ماره خیره شدم. – خیلی آروم برو کیسه برنج رو خالی کن توی یه لگن و بیارش. سعید برای اولین بار، هر حرفی رو که می زدم سریع انجام می داد. دو دقیقه نشده بود با کیسه برنج اومد. خیلی آروم دوباره رفتم سمتش و با سلام و صلوات گرفتمش و انداختمش توی کیسه، درش رو گره زدم. رفتم لباسم رو عوض کردم. ـ کجا میری؟ ـ می برمش آتش نشانی ، اونها حتما می دونن این چیه. اگر زهری نبود برش می گردونم. ـ صبر کن منم میام. و سریع حاضر شد. ... 🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : مرغ عشق؟ اول باور نمی کردن. آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم: ـ خوب بیاید نگاه کنید، این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره. کیسه رو از دستم گرفت، تا توش رو نگاه کرد، برق از سرش پرید. – بچه ها راست میگه، ماره، زنده هم هست. یکی شون دستکش دستش کرد و مار رو از توی کیسه در آورد و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد. – این مار رو کی بهتون فروخته؟ این مار نه تنها مار آبی نیست، که خیلی هم سمیه. گرفتنش هم حرفه ای می خواد، کار راحتی نیست. سعید بدجور رنگش پریده بود. – ولی توی این چند روز، هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم، خیلی آروم بود. – خدا به پدر و مادرت رحم کرده. مگه مار، مرغ عشق ؟ که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش؟ رو کرد به همکارش ـ مورد رو به ۱۱۰ اطلاع بده، باید پیگیری کنن. معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته، یا ممکنه بفروشه. سعید، من رو کشید کنار – مهران من دیگه نیستم، اگه پای خودم گیر بیوفته چی؟ دلم ریخت ـ مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟ ـ نه به قرآن ـ قسم نخور، من محکم کنارتم و هوات رو دارم. تو هم الکی نترس. خیلی سریع، سر و کله پلیس پیدا شد. ... 🥀 @aseman_del
تقدیم نگاهتون😻🌿