خدایا در جستجوی آنچه برایم مقدر نکرده ای،
خسته ام مکن♥️'صحیفهی فاطمیھ'
•🌸•
برای صحبت کردن با خدا نیازی نیست فریاد زد
فقط لازم است آرام آرام در گوش خاک زمزمه کرد
او خدای خواسته های پنهانی است !
#باخداصحبتکنیم♥️
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صد_وهفدهم: بخشش فراموش شده جواب قبولی ها او
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صد_وهجدهم: گم گشته
مادر، مدام برای جلسات دادگاه یا پیگیری سایر چیزها نبود. من بودم و سعید. سعید هم که حال و روز خوشی نداشت. ضربه ای که سر ماجرای پدر خورده بود، از یه خونه بزرگ با اون همه امکانات مختلف، از مدرسه گرفته تا هر چیزی که اراده می کرد، حالا اومده بود توی خونه مادربزرگ که با حیاطش، یک سوم خونه قبل مون نمی شد.
برای من که وسط ثروت، به نداشتن و سخت زندگی کردن عادت کرده بودم، عوض شدن شرایط به این صورت سخت نبود. اما اون، فشار شدیدی رو تحمل می کرد.
من کلا با بیشتر وسایلم رفتم یه گوشه حال و اتاق رو دادم دستش. اتاق برای هر دوی ما اندازه بود اما اون به در و دیوار گیر می کرد. آرامش بیشتر اون، فشار کمتری روی مادر وارد می کرد. مادری که بیش از حد، تحت فشار بود.
توی حال دراز کشیده بودم که یهو با وحشت صدام کرد.
– مهران پاشو، پاشو مهران مارم نیست.
گیج و خسته چشم هام رو باز کردم.
ـ بارت نیست؟ بار چیت نیست؟
ـ کری؟ میگم مار، مارم گم شده.
مثل فنر از جا پریدم.
ـ یه بار دیگه بگو، چیت گم شده؟
ـ به کر بودنت، خنگی هم اضافه شد. هفته پیش خریده بودمش.
سریع از جا بلند شدم.
ـ تو مار خریدی؟ مار واقعی؟
ـ آره بابا، مار واقعی.
ـ آخه با کدوم عقلت همچین کاری کردی؟ نگفتی نیشت میزنه؟
– بابا طرف گفت زهری نیست، مارش آبیه.
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صد_و_نوزدهم: مارگیر
شروع کردیم به گشتن، کل خونه رو زیر و رو کردیم، تا پیدا شد. سعید رفت سمتش برش داره که کشیدمش عقب.
– سعید مطمئنی این زهر نداره؟
علی رغم اینکه سعید اصرار داشت مارش بی خطره، اما یه حسی بهم می گفت اصلا این طور نیست. مار آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود، آروم رفتم سمتش و گرفتمش.
ـ کوچیک هم نیست، این رو کجا نگهداشته بودی؟
ـ تو جعبه کفش
مار آرومی بود ولی من به اون حس، بیشتر از چیزی که می دیدم اعتماد داشتم. به سعید گفتم سینک ظرف شویی رو پر آب کنه و انداختمش توی آب، به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روی کابینت.
ـ سعید شک نکن مار آبی نیست. اون که بهت دروغ گفته آبیه. بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه.
چند لحظه به ماره خیره شدم.
– خیلی آروم برو کیسه برنج رو خالی کن توی یه لگن و بیارش.
سعید برای اولین بار، هر حرفی رو که می زدم سریع انجام می داد. دو دقیقه نشده بود با کیسه برنج اومد.
خیلی آروم دوباره رفتم سمتش و با سلام و صلوات گرفتمش و انداختمش توی کیسه، درش رو گره زدم. رفتم لباسم رو عوض کردم.
ـ کجا میری؟
ـ می برمش آتش نشانی ، اونها حتما می دونن این چیه. اگر زهری نبود برش می گردونم.
ـ صبر کن منم میام.
و سریع حاضر شد.
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صد_وبیستم: مرغ عشق؟
اول باور نمی کردن. آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم:
ـ خوب بیاید نگاه کنید، این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره.
کیسه رو از دستم گرفت، تا توش رو نگاه کرد،
برق از سرش پرید.
– بچه ها راست میگه، ماره، زنده هم هست.
یکی شون دستکش دستش کرد و مار رو از توی کیسه در آورد و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد.
– این مار رو کی بهتون فروخته؟ این مار نه تنها مار آبی نیست، که خیلی هم سمیه. گرفتنش هم حرفه ای می خواد، کار راحتی نیست.
سعید بدجور رنگش پریده بود.
– ولی توی این چند روز، هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم، خیلی آروم بود.
– خدا به پدر و مادرت رحم کرده. مگه مار، مرغ عشق ؟ که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش؟
رو کرد به همکارش
ـ مورد رو به ۱۱۰ اطلاع بده، باید پیگیری کنن. معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته، یا ممکنه بفروشه.
سعید، من رو کشید کنار
– مهران من دیگه نیستم، اگه پای خودم گیر بیوفته چی؟
دلم ریخت
ـ مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟
ـ نه به قرآن
ـ قسم نخور، من محکم کنارتم و هوات رو دارم. تو هم الکی نترس.
خیلی سریع، سر و کله پلیس پیدا شد.
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
‹ بِسمِـرَبِّالعَرشِالڪَریمٖ . .
چَندرۅزۍآسِماننزدیڪاسٺ !
لحظہهارا؛دریٰاب . . .🌙 ›
﷽
⛔️شبهه
بعد از این همه بدبختی و گرانی و تحریم و... که همه رکورد های دنیا رو جابجا کردیم هیچ فکر کردین چرا هنوز #امام_زمان برای ملت ایران کاری نمیکنه؟؟!
خیلیا قبل از #کرونا میگفتن فلانی و بهمانی و... با امام زمان در ارتباطند پس چی شد؟! تو خوشیا نیست! تو سختی ها هم نیست! از خود پرسیده آید پس بود و نبودش چه فرقی داره؟؟!!
به قول یکی از علما من که امام دارم چه سودی بردم نسبت به اون چینی که امام نداره؟!
❇️ پاسخ
🔸روایات ما تصریح دارند که امام زمان(ع) در دروان #غیبت کارهای فراوانی انجام می دهند. ازجمله روایات که به کارهای مخفیانه امام اشاره می کند خطبه ۱۵۰ نهج البلاغه است. امام علی(ع) در این خطبه اشاره می کنند به کسی از اهل بیت که دوران غیبت را درک می کند و آن امام غایب است که در جامعه حرکت می کند، امام در جامعه اسیری را آزاد می کند، گرفتاری را رها می کند و بنده ای را آزاد می کند، امام جمع هایی را متفرق می کند، توطئه ها را متفرق میکند و گروهی را دور هم جمع می کند و همه این کارها را همه در پرده ای پوشیده از مردم انجام می دهد، حتی اگر کسی بخواهد بررسی کند که چه کسی است، نمیتواند متوجه شود.
🔹امام عصر(ع) در مورد آثار کارهایشان می فرمایند: ما هرگز رعایت حال شما را وا نمی گذاریم و شما را فراموش نمی کنیم اگر این طور نبود شدت سختی و گرفتاری های زندگی، شما را از پا درمی آورد و دشمنان شما شیعه را ریشه کن میکردند.
📌 خداوند متعال اراده کرده که جهان طبق اسباب و سبب پیش برود و اگر قرار باشد با معجزات کار ها انجام بگیرد نظم جهانی از بین میرود
▪️لذا در حدیث آمده:
«أَبَی اَللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ اَلْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً»
«خدا خودداری و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس برای هر چیزی سبب و وسیلهای قرار داد»، این حدیث به این معناست که در غالب موارد، خداوند متعال اجازه میدهد امور عالم به صورت طبیعی و بر مسیر اسباب و مسببات پیش رود و جلوی آن را نمیگیرد.
🔹کما اینکه اهل بیت وقتی دچار بیماری میشدند با وجودی که میتوانستند خود را درمان کنند اما به پزشک مراجعه میکردند
باید در نظر داشته باشیم که شاید علت برخی مشکلات و بیماری ها(مثل کرونا و خیلی بیماری تازه کشف شده) غضب الهی از گناهان ما باشد
🔺لذا امام رضا(ع) می فرمایند:
«کُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْرِفُونَ/ هرچه بندگان، گناهان تازه و ناکرده انجام دهند خداوند هم برایشان بلاهای تازه و ناشناخته به وجود خواهد آورد»
📌 اما در مورد اینکه امام چه فایده برای ما دارند:
امام دقیقا مثل خورشید هستند که پشت ابر هست با وجودی که ما او را نمی بینم اما باز هم به ما نور می رسانند
🔹در مقابل باران هر چه سطل ما بزرگ تر باشد میتوانیم اب بیشتری دریافت کنیم و سود امام نسبت به شیعیان نیز همینطور هست هر چه معرفت بیشتر باشد سود بیشتری دریافت میکند.
منبع:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1939
#پاسخ_به_شبهات
[دل نامه♡]
یَامَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبه
ای خدایی که مهربانیش برغضبش پیشۍ گرفتھ♥️'
أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ نَحْنُ الْمُسِيئُونَ فَتَجَاوَز
ْيَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ
خدایا!
تو نيكوكارۍ، و ما بدكارانيم،
به زيبايی آنچه نزد توست،
از زشتی آنچھ پيش ماست درگذر!🍃
#ابوحمزهثمالۍ
@aseman_del🖇