eitaa logo
انتشارات آسمان سوم📖
210 دنبال‌کننده
218 عکس
27 ویدیو
1 فایل
📖 انتشارات آسمان سوم ناشر تخصصی کتاب های دفاع مقدس📚 🏢شیراز، بلوار پاسداران، جنب باشگاه فجر 📚فروشگاه آسمان کتاب، جنب ایستگاه مترو وکیل الرعایا ادمین: @Ftm_dhghn1
مشاهده در ایتا
دانلود
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "غواص و ماه"🌱 📖گزیده: روایت هایی از سردار شهید محمد حسین(امیر)مهدی زاده سروستانی 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: _وارد باغ که شدم،دیدم امیر کنار نهر روانی نشسته و وضو می گیرد.کنارش هم روی زمین هفت شهید کفن شده قرار داشت. به امیر سلام کردم و به او نزدیک شدم. گفتم:مادر این ها کی هستند! _تعدادی از دوستان خودم هستند که آنها را به اینجا آوردند. _مادر دلم برات تنگ شده،بیا باهم به خانه برگردیم. _مادر من اجازه ندارم بیام،باید اینجا بمونم. وضویش که تمام شد گفت بیا تا تورا برگردانم. گفتم:حالا که تو نمی آیی،بگذار من هم پیش تو بمانم. ناگهان از خواب پریدم. نمی دانم شاید این خواب و خواب هایی که از امیر می دیدم و می شنیدم نشانه شهادت و برنگشتنش بود. حدود ده سال گذشت.آبان ماه سال 74 بود که ... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
باسلام و تحیات خدمت شمافرهیخته فرزانه مختصری از ۶۷/۰۴/۰۴ : مشخص بود که عراق بعد از تصرف فاو و شلمچه در گام بعدی به سراغ جزایر مجنون خواهد رفت. عراق با تک مذبوحانه و ناجوانمردانه ای از منطقه کوشک ، طلاییه تا جزایر مجنون ، از ساعت ۴ بامداد ۶۷/۰۴/۰۴ آغاز کرد. ابتدا با آتش شدید توپخانه جزایر را زیر آتش گرفته و پس از آن بزرگترین عملیات هلی برن ارتش عراق در جزایر مجنون صورت گرفت ضمن این که بمباران گسترده شیمیایی از نوع سیانور نیز در دستور کار آنها بود و در نقاط مختلف استفاده شد بطوری که برخی نیروهای عراقی هم برای مصدوم نشدن از شدت آثار شیمیایی مجبور به استفاده از ماسک بودند!!! نهایتا ، در پد مرکزی و جاده خندق به عنوان پیشانی و خط مقدم جزایر ،  مقاومت نیروهای شجاع لشکر۱۹ فجر استان فارس و تیپ ۴۸ فتح کهکیلویه و بویراحمد ، باعث کند شدن پیشروی عراق شد و سرانجام پس از ساعت ها مقاومت و با شهادت راست قامتان مجنون توسط گاز شیمیایی سیانور ، جزایر به دست ارتش عراق افتاد. استان فارس ، در این لحظات پایانی جنگ و در دفاعی جانانه از جزایر مجنون ، با تقدیم نزدیک به ۲۵۰ شهید و مفقودالبدن در یک نصف روز ، چهارم تیرماه ۶۷ ، حماسه ای ماندگار را رقم زدند. از این تعداد،فقط ۹۳ شهید از شهرمقدس شیراز،سومین حرم اهل بیت علیهم السلام هستند. و ۷۰درصد ازشهدای قطعه گمنام گلزارشهدای شیراز،از شهدای این روز میباشند. چه زیباست درجهت پاسداشت مقاومت،ایثار و ازخودگذشتی ۲۵۰شهید والامقام،این روز را به نام : 📌روز ایثار و مقاومت مردم فارس  اختصاص یابد. حال با این توصیف و در نظر گرفتن این حماسه ماندگار ، لطفا در نظرسنجی نخبگانی نامگذاری روز استان فارس درتقویم شمسی شرکت بفرمایید: https://survey.porsline.ir/s/VBkQvzbk 💥💥💥💥💥💥 @raviyanfarss
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "لبخند کبود"🌱 📖گزیده: روایت هایی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: وقتی دید همه ی حواس ها به سمتش کشیده شده است، ادامه داد:«اگر این ها که من می گم کنارش نباشه!» حالا همه ی حواس ها و همه ی نگاه ها به سمت حاج محمد جلب شده بود: « اگر با وضو نباشید.اگر وقت شروع کار بسم الله نگید.اگر نیت تان با خدا نباشد.اگر در کارتان صدوق و راستی نباشد،اگر در این بی سیم ها یک دروغ بگید،اگر دنبال این نباشید که کارتان نتیجه ای و اثری داشته باشد،این صحبت ها فایده ای ندارد.خلاصه ی کلام اگر این مطالب فنی ارتباطات در کنار ارتباط با خدا نباشد،آن وقت همه ش کشکهِ،دل خوش کُنَکِه!» خندید و گفت:«والسلام.» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "دست غیب"🌱 📖گزیده:روایت هایی از شهید آیت الله دست غیب "رمان" 🖊 نویسنده:اکبر صحرایی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: سراسیمه از خواب می پرد و صاف توی رخت خواب می نشیند.قلبش تندتند می زند و عرق سرد روی پیشانیش می نشیند.نفس عمیق می کشد:"سر دختر...بیرون نمیره از ذهنم" تاچشم می زارم رو هم،همه چیز می آد پیش چشمم. کیسه سفید جفت کفنی.رعد و برق،طلاب دور حوض بزرگ مدرسه ی خان وضو می گرفتن،انفجار و لرزش زمین و سر زیرِ شدیدآب حوض حوض،زلزله!پودر گوشت،استخوان،خاک و دست قطع شده از بازویی توی حوض آب.وای دستغیب...دست و پای قلم شده،کیسه ی کوچک،بارون،رگبار از بلندی دیوار کوچ می زد کف آسفالت،لت و لو می رفتم،پاهام تو خون آب ها،تکه های گوشت سوخته،تشک تشک خون روی در دیوار کوچه،بارون،تشک خون غلیظ دلمه بسته ی سیاه رو باز و پهن می کرد روی دیوار،نگین عقیق شکسته ی انگشتر،شاه چراغ،زن و مرد،در دیوارسیاه پوش،محوطه صحن پر بود از رشته رشته ی لامپ های سبز،قرمز و زرد.دستغیب شیرینی پخش می کرد بادست خودش.اون گوشه آتش گر گرفته بود و دود حلقه حلقه هوا می رفت؛آقا داشت همراه دود میرفت آسمون و با خط خیلی قشنگ توی آسمون می نوشت: " لا اله الا الله" 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل اول شهید مهدی ظل انوار مجید ایزدی بریده ای از کتاب: سینوس هایم را عمل کرده و در اتاق ریکاوری بعد از عمل بودم.می شنیدم کسی یا حسین یا حسین می گوید و از امام حسین (ع)برای تحمل تشنگی بعد از عمل مدد می خواهد چشمانم پر اشک شده بود؛به سختی آن را باز کردم دیدم همه ساکتند و صدای یاحسین یاحسین از دهن خودم خارج می شود. روز بعد،مرخص شده و در خانه ی پدری برای گذراندن دوره ی نقاهت خوابیده بودم.همه از اتاقم خارج شده شنیدم صدای باز شدن درب اتاق می آید!برایم عجیب بود چون در را تازه روغن زده و مطمئن بودم چنین صدایی در هنگام باز شدن نمی دهد.سرم را بلند کردم،چشمم به درب اتاق بود.کسی را نمی دیدم اما کم کم یک جسم از پا شروع به شکل گرفتن کرد.پاها بعد تنه بعد هم صورتش.خودش بود.بابا کمالم دو زانو روبرویم نشست.نیم تنه ام را بلند کردم تا بنشینم.دو دستش را روی شانه هایم گذاشت و من را گرفت.سرش را نزدیک آورد و بین دو ابرویم را بوسید! با آن حال نزار گفتم:مردمؤمن پیشانی و صورتم را ول کردی بین دو ابرویم را می بوسی؟پدر خندید و گفت:همان کسی که دیروز در اتاق ریکاوری صدایش می زدی سفارش کرد که از طرفش اینجا را بوسم... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل دوم شهید مهدی ظل انوار 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: هنوز چشمانم را به خاک تیره نگشوده بودم که پدرم مهدی ظل انوار،به همراه دو تن از عموهای عاشقم کمال و جمال از کربلای 5 به کربلای حسین(ع) پر کشیدند ،می خواستم جای خالی پدررا با زبان ترجمه کنم ناگهان دستی از غیب برسرم کشیده می شد و آرامم می کرد و بعد همسنگر عزیز پدر ،همو که با هیأت پدرانه اش نه تنها برای من که برای کودکان زیادی جای خالی پدر را پر کرده بود پا در خانه تنهایی ما گذاشت.اما پس از مدت کوتاهی او هم به ملکوت اعلی پیوست و شعر مرا در هم شکست از آن روز تا حال باز هم دستی از نور بالای سر خود احساس می کنم،در خواب می بینم مهدی و منصور (شهید خادم صادق)آرام آرام ازمن دور می شوند. فریاد می زنم بابا،پدر برگردید... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل سوم شهید جمال ظل انوار 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: زمانی رسیده که باید خداحافظی کنم،بعد از مدتی حدود 40 الی 45 روز که برای من روزهای پاک و با ارزشی بودند و روزهای سنجش من بودند باید ادامه ی این روز ها خدافظی بکنم ولی دلم نمی خواهد که این روزها تمام بشود . دلم میخواهد که تمام لحظات عمرم مانند این روزها تمام بشود.دلم میخواهد روزهای زندگی ام سازنده باشد هم برای خودم هم برای دیگران روزهایی باشند که بشود به آنها امید داشت روزهایی که پوچ نباشند.دلم میخواهد که شهر بتواند برایم جبهه باشد و بتوانم در آنجا هم کارهای مثبتی را انجام بدهم کارهایی که ارزش داشته باشد دلم میخواهد که بتوانم انسانها را بسازم چون مهمترین کار ساختن انسان است و برای اینکه این را انجام بدهم باید در ابتدا خودم را بسازم. اینجا در جبهه ها این خود ساختن را بهتر میتوانم انجام بدهم چون در آنجا همه گونه شرایط لازم راهم میباشد و در شهر مشکل تر است! 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "عاشقانه های طلایی"🌱 📖گزیده:روایتی از شهید حاج خلیل طلایی 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: خلیلم عزیزم آن روزه در آن غروب خسته ،درانتهای آن جاده ی خاکی با هزار بیم و امید پا در سکوی معراج تو گذاشتم. چیزی نبود جز مقداری خاکستر و خاکی که باد بر آن پاشیده بود.وسط همان غول آهنی سوخته نشستم کسی نبود جز خودم و خدا و روح تو... با بلندترین صدایم تورا صدا می زدم. خلیل...خلیل... وجب به وجب آن تانک سوخته را دست می کشیدم تا تو را پیدا کنم.خاکسترها را به آسمان می پاشیدم شاید تصویر لبخند تورا بر آسمان نقش بزنند. می گفتم:خلیلم کجایی... آن قامت رشید تو کجاست... کجا غیب شدی خلیل... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "کربلای شلمچه"🌱 📖گزیده:خاطراتی از سردار محمد باقررنجبر 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: لشکر 19 فجر فارس،علمدار عملیات های کربلای 4،5و8 است. در کربلای 4 سخت ترین موانع دفاعی ارتش بعث در شلمچه،موصوف به "دفاع پنج ضلعی" توسط رزمندگان شجاع لشکر 19 فجر فتح گردید و آن ها توانستند به مواضع از پیش تعیین شده برسند . در کربلای 5،خط عملیاتی لشکر 19 فجر که در عملیات کربلای 4 بازگشایی شده بود،مدخل ورودی همه ی یگان های سپاه گردید و محور کربلای 4 رزمندگان فارس،"مطلع فجر کربلای 5"شد. سردار محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه،پرچم متبرک گنبد حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام)را به لشکر 19 فجر دادند و آن پرچم توسط رزمندگان پیروز استان فارس در کربلای شلمچه،منطقه پنج ضلعی ،برفراز پاسگاه کوت سواری عراق نصب و به اهتزاز درآورده شد... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "ستاره سهیل"🌱 📖گزیده:روایت هایی از سردار شهید محمد اسلام نسب 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: دوم، 1403 بریده ای از کتاب: مرداد ماه سال 1367 بود.آیت الله خامنه ای،رئیس جمهور وقت،برای بازدید،به مقر لشکر 19 فجر،در کوت عبدالله اهواز آمدند و دلایل پذیرش قطعنامه را برای فرماندهان لشکر شرح دادند.طبق برنامه،فیلم مصاحبه اسلام نسب را برای حضرت آقا پخش کردیم.محمد در صحبت هایش از عملیات های مختلف یاد کرد و گفت:پاره تن رسول الله(ص) همیشه ما را در مصائب یاری کرده است! پس از مکثی کوتاه ادامه داد:من هرگاه نام بی بی فاطمه زهرا (س) را بر زبان می آورم،ناخودآگاه از خود بی خودمی شوم... سکوت کرد،عینک را از چشمانش برداشت و با دست نم اشک را از زیر چشمانش گرفت. با دیدن این حالات محمد،حضرت آقا هم منقلب شدند،عینک را از چشمانش برداشتند و اشک چشمان خود را گرفتند و فرمودند:بگو...بگو...چرا سکوت کردی؟... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "یکِ هشت"🌱 📖گزیده: مروری بر خاطرات جانباز حاج غلامرضا زمانی 🖊 نویسنده:ساجده تقی زاده 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: شهادت محمدرضا تاثیر و بازتاب زیادی در خانواده داشت.پدرم در خفا گریه می کرد.یک دفعه نیمه شب می دیدیم در گوشه ای نشسته و بدون اینکه ما بفهیم برای پسرش گریه می کند.پدرم داشت می شکست و این شکستن به خاطر اینکه فرزندی را تقدیم اسلام کرده است نبود؛بلکه کسانی که نمی فهمیدند اذیتش می کردند و می گفتند: «تو نمیتونی بچه هات رو اداره کنی! آخه به تو چه که بچه هات می رن یه روز مجروح یه روز شهید می شن!» پدرم بی سواد بود و نمی توانست برای آن ها با استدلال و دلیل توضیح دهد که چرا بچه هایش این راه را انتخاب کرده اند اما در دلش ایمان داشت که برای حفظ اسلام و قرآن باید این ایثار را بکند و در جواب تمام این حرف ها فقط یک جمله می گفت: «راضی ام به رضای خدا!» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "بخش خاکستری"🌱 📖گزیده:بر اساس خاطرات شهید مدافع سلامت،مریم رحیمی 🖊 نویسنده:ساجده تقی زاده 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: مبارکه ایشالا. شک نکن خدا فرزندان صالحی برای تو و مردی که به خواستگاریت اومده قرار می ده،به امید خدا. دلم روشن شد.انگار نوری از آیات قرآن به تمام وجودم تابیدو آرامم کرد.انگار که خود خدا با من حرف زده بود و گفته بود:«فرزانه،خیالت راحت باشه» همه شک و دودلی ام بر طرف شد. حالا دلم روشن و پر از امید بود. لبخندی زدم و پرسیدم:«حاج آقا،چه سوره ای بود؟» حاج آقا قرآن را بوسید؛گوشه ای گذاشت و گفت:«سوره مریم!» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس