eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
611 دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
116 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 🌹طرح میهمانی شهدا🌷 💚 میهمان: 👇 برای دستیابی به اول👈 و دوم و قسمت های قبلی هشتگ بالا را بزنید @asganshadt
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 #شهید_سید_ابراهیم_تارا 🌹 #روایت_همسر_شهید_تارا 😍 #قسمت_نهم👇 🌷اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 http://eitaa.com/joinchat/3191013389Cbefb30f800
🍃🌷در بوکان من در مدرسه ای مشغول تدریس بودم📚 و مسئول امور تربیتی نیز بودم 🌷. شاید کمتر از یک ماه در بوکان بودیم که گروهک ها😔 از بیجار ابراهیم را شناسایی و به دنبالش آمده بودند.😞 بوکان به دلیل شرایط خاصی که داشت مثل کامیاران و سنندج و سقز یا شهرهای دیگر نبود.📍گروهک ها به راحتی هر ساعتی از شبانه روز که اراده می‌کردند وارد شهر می‌شدند🚸. ابراهیم همیشه می‌گفت: 🌺«من هر شکنجه ای را می‌توانم تحمل کنم ولی نمی‌توانم تحمل کنم که گروهک ها حتی چادر را از سرت بردارند.🌷 به همین دلیل همیشه توصیه می‌کرد✅: «هر زمان احساس کردی گروهک ها وارد شهر شدند😔، سمیه را به دست افراد بومی بسپار و خودت فرار کن،❤️حتی اگر به تو تیراندازی هم کردند فرار کن.🔫 افراد بومی سمیه را به من بر می‌گردانند ولی نگذار زنده اسیر شوی.»🖐 🍃🌹از روزی که به بوکان رفته بودیم شرایط و روحیات ابراهیم خیلی تغییر کرده بود.😊 فوق العاده کم غذا می‌خورد و اکثر اوقات فقط با نان خودش را سیر می‌کرد. 😍وقتی در خانه بود ساعتهای نماز و مناجاتش خیلی زیاد شده بود🙏. شبها سمیه را در پتو می‌پیچید و تا نیمه های شب در گوشش قرآن می‌خواند.😊 وقتی علت را جویا شدم گفت🤔: 🍃🍂«من دیگر وقتی ندارم ،تو بعد از من هستی که با سمیه باشی🌺.» از این جهت که فرمانده سپاه بوکان در تهران بود و تمام مسئولیت به عهده ابراهیم که مسئول اطلاعات بود قرار داشت، شرایط بوکان از نظر امنیتی خیلی اهمیت داشت.🔆 🌷من در مدرسه مشغول تدریس بودم . ابراهیم هر روز من و سمیه را به مدرسه می‌برد📕. آن روز صبح هم ما را به مدرسه برد؛ اما این بار خودش همراهم از ماشین پیاده شد🚙. تعجب کردم و پرسیدم مگر سر کار نمی‌روی؟🤔 گفت: «حرفهایی هست که باید بگویم.»😔 💙 🌹 🌹 🌷ادامه فردا شب🌹 😍اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 http://eitaa.com/joinchat/3191013389Cbefb30f800
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#تقویم_روزانه_عاشقان_شهادت 📆چهارشنبه 📗۱۷بهمن ماه ۱۳۹۷ 📘۳۰جمادی الاول 🌹ذکر روز : یا حی یاقیوم 🌹۱۰۰مرتبه 🌺روزتان منور به روی ماه سید حمید تقوی فر 🌺 #اجتماع_بزرگ_عاشقان_شهادت http://eitaa.com/joinchat/3191013389Cbefb30f800
به نفس های تو بند است مرا هر نفسی سایه ات کم نشود از سر ما حضرت ماه ❤️سلام_حضرت_آقا ❤️مااینجا_همه_فدایی_تو_هستیم #صبح_بخیر_اقا_جان 🌷اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 http://eitaa.com/joinchat/3191013389Cbefb30f800
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح‌ِمان، با یادتان بخیر... طعم چای و تکه نانی، بر سرِ آن سفـره یکرنگی‌تان؛ برای آفتاب هم تکرار نمی‌شود... سلام، ✨صبح قشنگتون بخیر، روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم»لبریز...سفرهٔ تان از نعمت «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار...روزتون پراز لطف وعنایت خدا..✨
فقط ۳ کیلو از بدنش پیدا شد!!! نماز می خواند؛ در قنوت گفت: اللّهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک... از کنارش رد شدم، به شوخی گفتم: این حرف ها به تو نیامده، بیخودی دعا نکن. وقتی نمازش تمام شد در حالی که چشمانش پر از اشک بود، گفت: مجید آقا، به خدا قسم، به جایی رسیده ام که از خدا، فقط شهادت می خواهم. بعد از شهادت دوستانم، دنیا برایم خیلی تنگ شده. چند روز بعد، بر اثر اصابت موشک هلی کوپتر، به شهادت رسید. فقط نصف بدنش باقی ماند...... 🌷شهید علی اصغر حسینی محراب اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇 @asganshadt
همان پیراهنی که خواستی اتوکردم؛ همان انگشتری که گفتی آماده کردم؛💔 توی کیفت،همان ها را که گفتی گذاشتم؛ به همان ترتیبی که سفارش کردی... ؛فقط بدان... دلم را رج به رج از شال رد کردم و دور گردنت انداختم؛😔💔 مثل پیچک دور بند پوتینت کشیدم... من... اینجا... بی دل شده ام...💔 روبروی حرم که می ایستی یادت باشد یک نفردوتایی هستی... سلام مرا به خانم برسانی...باقی را خودش می داند...😔 دوستان برای خیلی دعا کنید...خیلی سخته...😔 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇 @asganshadt