🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
🌹طرح میهمانی شهدا🌷
#عاشقان_شهادت 💚
میهمان: #شهید_سید_ابراهیم_تارا👇
برای دستیابی به #قسمت اول👈 و دوم و قسمت های قبلی
هشتگ بالا را بزنید
@asganshadt
🍃🌷در بوکان من در مدرسه ای مشغول تدریس بودم📚 و مسئول امور تربیتی نیز بودم 🌷. شاید کمتر از یک ماه در بوکان بودیم که گروهک ها😔 از بیجار ابراهیم را شناسایی و به دنبالش آمده بودند.😞 بوکان به دلیل شرایط خاصی که داشت مثل کامیاران و سنندج و سقز یا شهرهای دیگر نبود.📍گروهک ها به راحتی هر ساعتی از شبانه روز که اراده میکردند وارد شهر میشدند🚸.
ابراهیم همیشه میگفت: 🌺«من هر شکنجه ای را میتوانم تحمل کنم ولی نمیتوانم تحمل کنم که گروهک ها حتی چادر را از سرت بردارند.🌷 به همین دلیل همیشه توصیه میکرد✅: «هر زمان احساس کردی گروهک ها وارد شهر شدند😔، سمیه را به دست افراد بومی بسپار و خودت فرار کن،❤️حتی اگر به تو تیراندازی هم کردند فرار کن.🔫 افراد بومی سمیه را به من بر میگردانند ولی نگذار زنده اسیر شوی.»🖐
🍃🌹از روزی که به بوکان رفته بودیم شرایط و روحیات ابراهیم خیلی تغییر کرده بود.😊 فوق العاده کم غذا میخورد و اکثر اوقات فقط با نان خودش را سیر میکرد. 😍وقتی در خانه بود ساعتهای نماز و مناجاتش خیلی زیاد شده بود🙏. شبها سمیه را در پتو میپیچید و تا نیمه های شب در گوشش قرآن میخواند.😊 وقتی علت را جویا شدم گفت🤔: 🍃🍂«من دیگر وقتی ندارم ،تو بعد از من هستی که با سمیه باشی🌺.» از این جهت که فرمانده سپاه بوکان در تهران بود و تمام مسئولیت به عهده ابراهیم که مسئول اطلاعات بود قرار داشت، شرایط بوکان از نظر امنیتی خیلی اهمیت داشت.🔆
🌷من در مدرسه مشغول تدریس بودم . ابراهیم هر روز من و سمیه را به مدرسه میبرد📕. آن روز صبح هم ما را به مدرسه برد؛ اما این بار خودش همراهم از ماشین پیاده شد🚙. تعجب کردم و پرسیدم مگر سر کار نمیروی؟🤔 گفت: «حرفهایی هست که باید بگویم.»😔
#شهید_سید_ابراهیم_تارا 💙
#روایت_همسر_شهید_تارا 🌹
#قسمت_نهم🌹
🌷ادامه فردا شب🌹
😍اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
http://eitaa.com/joinchat/3191013389Cbefb30f800
فقط ۳ کیلو از بدنش پیدا شد!!!
نماز می خواند؛
در قنوت گفت: اللّهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک...
از کنارش رد شدم، به شوخی گفتم: این حرف ها به تو نیامده، بیخودی دعا نکن.
وقتی نمازش تمام شد در حالی که چشمانش پر از اشک بود، گفت: مجید آقا، به خدا قسم، به جایی رسیده ام که از خدا، فقط شهادت می خواهم.
بعد از شهادت دوستانم، دنیا برایم خیلی تنگ شده.
چند روز بعد، بر اثر اصابت موشک هلی کوپتر، به شهادت رسید.
فقط نصف بدنش باقی ماند......
🌷شهید علی اصغر حسینی محراب
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt
#همســرانه
همان پیراهنی که خواستی اتوکردم؛
همان انگشتری که گفتی آماده کردم؛💔
توی کیفت،همان ها را که گفتی گذاشتم؛
به همان ترتیبی که سفارش کردی...
؛فقط بدان...
دلم
را رج به رج از شال رد کردم
و دور گردنت انداختم؛😔💔
مثل پیچک دور بند پوتینت کشیدم...
من...
اینجا...
بی دل شده ام...💔
روبروی حرم که می ایستی یادت باشد یک نفردوتایی هستی...
سلام مرا به خانم برسانی...باقی را خودش می داند...😔
دوستان برای #همسران_رزمندگان_مدافع_حرم خیلی دعا کنید...خیلی سخته...😔
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt