eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
620 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانی که احمد کاظمی در جنگ بود، خیلی کم فرصت می‌کرد به خانواده‌شان سرکشی کند. در کوران عملیات کربلای 5 که مرتب با فرماندهان و احمد صحبت می‌کردیم و دستورات عملیاتی می‌دادیم از نجف‌آباد تماس گرفتند که خدای متعال یک فرزند پسر به احمد داده است. فکر کردم بد نیست وسط عملیات و جنگ و زد و خورد، این خبر را به احمد بدهم وقتی به او بی‌سیم زدم و گفتم خدا به تو یک هدیه و نعمتی داده است او فکر کرد که یکی از واحدهای او موفقیتی به دست آورده و با خوشحالی پرسید که چی شده؟ گفتم خدا به تو <محمد> داده است یک فرزند پسر. کمی مکث کرد و بعد گفت خیلی خوب بعد از عملیات ایشان را می‌بینم . یک لحظه فکر کردم در همان لحظه‌ای که مکث کرد با خودش یک جهاد با نفس انجام داد. محسن رضایی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌹🍃
چند نفر بودیم؛دوست و هم کلاسی؛غروب که احمد کارش تمام می شد،با هم می زدیم بیرون؛می رفتیم روستاهای اطراف یا شهرهای دور و بر؛موتورسواری.تا دیروقت سرگرم بودیم.گاهی هم می رفتیم قبرستان شهر؛نوبتی توی قبرهای آماده می خوابیدیم.تاریک بود و وحشتناک.احمد می گفت:بخوابیم تا عادت کنیم/یادگاران خ ۴ اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌹🍃
🕊تاریخ تولد :1343/01/25🌹 🕊نام پدر : محمدتقی🌹 🕊محل شهادت : بوكان🌹 🕊تاریخ شهادت : 1362/05/25🌹 🕊مزار شهید : بهشت فاطمه بهشهر🌹 خواهرشهید می گوید : ایشان نسبت به همه ی خانواده محبت داشت و علاقه نشان می داد حتی در این مدتی که به سربازی رفته بود وقتی از آن جا می آمد برای همه اعضای خانواده سوغاتی می آورد مثلاً اگر پول کمی هم در دستش بود با همان برای همه ی ما سوغاتی می خرید و همه از او یادگاری داریم. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @Asganshadt 🌹🍃
بعــد از پیروزی انقـلـاب با شــهید محمدمنتظــری راهی لبنان شــد تا جنگ هــای چریکــی را بیامــوزد. فکــر کنم بار دومــش بــود می رفت. ایــن دفعــه هم مــدت زیادی از خانــواده دور بــود. بعــد هم کــه برگشــت،قائله کردســتان شروع شد که ســریع خودش را به آنجا رساند و ماند تا زمانی کــه زخمــی شــد و از ناحیــه ران پا آســیب جــدی دیــد. بعد از مجروحیت چون توان ماندن نداشت، برگشت و مدتی را در خانه اســتراحت کرد تا حالش کمی بهتر شــود و برگردد. ولی خب به جایی نکشید که عراق به ایران حمله کرد و با شنیدن این خبــر از داخل رختخــواب و با عصــا خــودش را به جنوب رساند. آن موقع هیچ کس نتوانست مانع رفتنش بشود. به روایت حسن کاظمی(برادر شهید) اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @aaganshadt 🌹🍃🍃🍃
سرماي شديدي خورده بود. احساس مي‌كردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من مسئول تداركات لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك سوپ براي حاجي درست كنم تا بخوره حالش بهتر بشه. همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟ گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي فرمانده‌ي لشكرم هستي؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله! گفت: اين حرفا چيه مي‌زني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه‌ي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست مي‌كني؟ گفتم: خوب نه حاجي! گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو مي‌خورم كه بقيه‌ي نيروها خوردن. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @aaganshadt 🌹🍃
برگزاری هیأت ومراسم عزاداری در دهه اول محرم، برایش از اهم واجبات به شمارمی‌آمد وسنگ تمام می‌گذاشت، اما کیفیت اجرای آن برایش خیلی مهم‌ تر بود. طوریکه می‌توان ازهیأت عاشقان ثارالله (ع)، لشکر «۸ نجف اشرف» ، به‌عنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد. از چند وقت پیش بزرگ ‌ترها و معتمدین خود را در لشکر خبر می‌کرد؛ چندتا بسیجی و یکی،دوتا پیرغلام امام حسین(ع) . بعدهم تقسیم کارمی‌کرد. «حاج حسین ، حاج عباس، سیدناصر، حاج فاضل، حاج رضا ،حاج غلام‌علی، حاج‌آقا جنتیان، برادر احمدپور» و بسیجی‌ها،هرکدام براساس تخصص و توانشان، مسئولیتی را برعهده می‌گرفتند. آن‌ها هم حاجی را خوب می‌شناختند؛ باوجود اخلاص و صبر، اما جدی ،منظم و ریزبین . اول کار تذکرات را می‌داد، سخنران و تک‌ تک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و می‌گفت : انقلاب ما بر گرفته از قیام امام حسین (ع) وهمین مراسم‌ها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید محتوای این مراسم‌ها قوی باشد. احترام به عزاداران از بزرگ‌ ترها گرفته تا اطفال و حتی همسایگان مسیحی نیز از توصیه‌های ویژه ‌اش بود . معمولا خودش دم در می‌ایستاد و همه چیز را با دقت کنترل می‌کرد، البته مدیریتش هم اینگونه بود و همه می‌دانستند کارشان را باید به بهترین شکل انجام دهند . دیگر نیازی به تذکر مجدد نبود و کم‌تر به او مراجعه میشد‌‌. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🖤
🔹️توانمندی همه را وارد کار می‌کرد سردار کاظمی مثل بقیه نبود فکر نمی‌کرد این چپی است، این راستی. از پتانسیل همه استفاده می‌کرد، توانمندی همه را وارد کار می‌کرد، در برخورد با آدم‌ها سعه صدر داشت؛ درست مثل آنچه یک شیعه باید باشد. مدیر شیعه که دیگر جای خود دارد. پس مدیر باید بتواند پتانسیل نیروهایش را ببیند، با نگاه کریمانه نگاهشان کند و از آنها بهترین استفاده را بکند. به روایت شهید طهرانی مقدم اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🍃
روایتگری آقای محسن رضایی از خمینی شهر از فرماندهی لشکر هشت نجف اشرف توسط سردار شهید حاج احمد کاظمی دستور داده شد تا گردان ها و واحدهای لشکر جهت عملیات نصر پنج از جنوب به غرب کشور حرکت کنند و در منطقه ای که از قبل در کوههای سرسبز سردشت شناسایی شده بود مستقر شوند. ما هم گردان حمزه سیدالشهدا را که بعدا به دستور سردار شهید حاج احمد کاظمی در یک گردان دیگر ادغام گردید را حرکت دادیم و بعد از رسیدن به منطقه سردشت،گردان را پایین شیاری مستقر نمودیم. در مدتی که نیروهای گردان در حال رزم و آماده شدن برای عملیات نصر پنج بودند بچه‌ها دو چادر بزرگ را جهت نمازخانه و برگزاری دعا و...آماده کرده بودند. یک شب جمعه ای که دعای کمیل برگزار شد حقیر بیرون چادر آخر بچه‌ها نشسته بودم و مشغول شنیدن دعا کمیل بودم ناگهان یک نفر آمد و کمی از من با فاصله نشست سپس کمی از دعا را گوش داد و رفت به سجده و خیلی بلند بلند گریه می کرد.پیش خودم گفتم این کدام یک از بچه‌های گردان است که آنقدر التماس خدا را می کند و بر آن شدم که بعد از دعا او را شناسایی کنم.خلاصه دعا رو به اتمام بود و یاسریع الرضا که گفته شد،سر از سجده برداشت و قصد ترک گردان را داشت.خوب که در تاریکی خیره شدم دیدم ایشان سردار شهید حاج احمد کاظمی فرمانده لشکر هستند.چادر فرمانده لشکر بالای تپه و نزدیک گردان ما بود در درون خودم گفتم خدایا این یک فرمانده لشکر است واین طور گریه می کند آن طرف ما هم عراقی‌ها فرمانده دارند. این کجا و آن کجا ! اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌷
حاج احمد همیشه یک دفترچه همراه داشت نکاتی که به ذهنش می‌رسید، می‌نوشت. حتی اگر پای تلویزیون نشسته بود و نکته مهمی را می‌شنید که ما فکر می‌کردیم به سپاه ربطی ندارد با دقت تمام گوش می‌کرد و با جزئیاتش می‌نوشت! وقتی سئوال می‌کردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد می‌گفت:«این یک طرحی است که اگر ما در سپاه روی آن کار کنیم، خوب است» نوشته‌ها معمولاً دو الی سه سطر بود . خوبی دفترچه این بود که اگر ابهامی در مسئله‌ای داشت یا نکته‌ای به ذهنش نمی‌رسید، سراغ دفترچه‌می‌رفت و آن را پیدا می‌کرد.حتی اگر در حین صحبت‌های فردی مطلبی توجه‌اش را جلب می‌کرد، وقتی آن فرد می‌رفت سریع مطلب را یادداشت می‌کرد. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌹🍃
‍ پدرم همیشه دعایش میکرد و می گفت: «بابا ا گر دردی را از دردمنــدی بــرداری، دنیا و آخــرت همه مان آباد است». هروقت احمد خداحافظی میکرد که به جبهه برود، میگفت: «خدا پشــت و پناهت. برو بابا و سلام من را هم به همه رزمنده ها برسون». مادرم هم با همه سختی هایی که در نبود احمــد تحمل میکرد، همیشــه برای ســلامتی اش دست به دعا بود و نذر میکرد صحیح و سالم برود و برگردد. به روایت حسن کاظمی(برادر شهید) شهید احمد کاظمی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌹🍃
خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود که هر چند در جنگ عمومیت داشت لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصهِ احمد  که به نظر من اینها خیلی از مشخصه‌های معنوی احمد را رشد دادند، یکی ادب احمد بودو دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی کم در جمع‌ها می‌دیدم که کسی چنین خصلت‌هایی داشته باشد. برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینکه می‌گویم احمد خلاصه‌ای از امام بود واقعاً این طوری بود. حالا به آقا رشید هم عرض کردم، فرماندهان ما در جنگ به ویژه آنها که شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچ‌کس هم نیامد بگوید که من از احمد کاظمی یا از فلانی حمایت می‌کنم. به روایت محسن رضایی ❤️ اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌷
در دوران برای به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند نیمه های شب از اذان صبح به مدرسه می رود... و كلاس ها و حیاط را می كند..‌. و به خانه برمی گردد. مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش در می مانند كه جن ها به كمك آنها می آیند... و در نیمه شبی « عباس» را می بینند كه در دست مشغول تمیز كردن حیاط است... 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺 @asganshadt 🌺
تاکید بر قرائت روزانه قرآن کریم ،زیارت عاشورا و سوره جمعه بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت.همیشه به من و سعید می‌گفت:قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه،هر قدر که می‌توانیم قرآن بخوانیم.می‌گفت تأثیرش را در زندگی تان می‌بینید.قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی‌شد.هر روز صبح در راه محل کارش زیارت عاشورا می‌خواند.صبح‌های جمعه هم چهار تایی دور هم می‌نشستیم در همین اتاق و سوره جمعه می‌خواندیم. منبع : کتاب احمد ، بنی لوحی سید علی ، ص ۱۳۹ روایت محمد محهدی کاظمی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt 🌺
شهید کاظمی‌از شیوه «فرماندهی در صحنه» پیروی می‌کرد، به گونه‌ای که همیشه خود پیشتر از رزمندگان حرکت می‌کرد. وی نه تنها در خط مقدم و در جنگ نزدیک با نفرات دشمن می‌جنگید، بلکه در تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی برای آماده کردن بخش‌های مختلف لشکر، از آتش توپخانه تا زرهی و پیاده، حضور فعال و مستقیم بود. وی همچنین از تأمین آب و غذای رزمندگان تا تهیه مهمات و فشنگ بسیجی‌ها و طرح‌های تاکتیکی و آتش توپخانه، همه را از نزدیک و مستقیم با نظارت و مدیریت می‌کرد. به روایت محسن رضایی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺 @asganshadt
یكی از مشخصه‌های بارز احمد زیركی بود. حالا به معنای درست آن تدبیر بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگویند خط حد لشكرت چه می‌شود. همیشه وقتی درباه منطقه عملیاتی بحث می‌شد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه می‌كرد لذا موافقت‌هایش معنا داشت و مخالفت‌هایش هم معنا داشت. دوم اینكه وقتی می‌خواست خط حدی انتخاب كند مخالف یا موافقت او در كل عملیات برای نحوه عمل لشكر 8نجف تاثیر داشت. مثلا شما به همه خط حدهایی كه لشكر نجف گرفته نگاه كنید، احمد خط حدی را برایش اصرار می‌كرد كه پیروزی و شكستش كمتر به گردن كسی بیفتد. 💠به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی 🌈 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌈 @asganshadt
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمی‌دانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیک‌ترین فرد به احمد بودم، نمی‌دانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است که هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلت‌ها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می‌گفت واقعاً انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می‌گیرد، احساس می‌کند که احمد یک قله‌ای بود، واقعاً یک قله‌ای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین می‌گویم احمد واقعاً خلاصه‌ای از شخصیت امام خمینی(ره) بود در ابعاد مختلفی. به روایت سردار شهید قاسم سلیمانی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌈 @asganshadt 😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم|روایت شهید حاج احمد کاظمی درباره آخرین مکالمه بیسیم با شهید مهدی باکری اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
شهید کاظمی‌یگانی تشکیل داده بود به نام یگان شهید محزونیه. آنها وظیفه داشتند تمامی‌افراد بی بضاعت و یا کم در آمد که سرپرست خانواده بودند و یا پدر شان فوت کرده بود را در رده‌های مختلف لشکر شناسایی کنند ، و پس از تقسیم وظایف به این افراد بیشتر رسیدگی کنند تابتوانند ساعاتی از هفته یا ماه را در خدمت خانواده‌هایشان باشند و اگر هم گوسفندی قربانی می‌شد.گوشت آن اول میان این خانواده‌ها تقسیم می‌شد.حاج احمدبصورت کاملا محرمانه وبطوری که شئونات افراد لحاظ شود به نیروهای ضعیف تر کمک می‌کردند. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
🔹️توانمندی همه را وارد کار می‌کرد سردار کاظمی مثل بقیه نبود فکر نمی‌کرد این چپی است، این راستی. از پتانسیل همه استفاده می‌کرد، توانمندی همه را وارد کار می‌کرد، در برخورد با آدم‌ها سعه صدر داشت؛ درست مثل آنچه یک شیعه باید باشد. مدیر شیعه که دیگر جای خود دارد. پس مدیر باید بتواند پتانسیل نیروهایش را ببیند، با نگاه کریمانه نگاهشان کند و از آنها بهترین استفاده را بکند. به روایت شهید طهرانی مقدم اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt
💧نماز باران آیت الله مدنی و  بارش باران 🌨🌧💦 ❄️ما موظف بودیم هر ده، پانزده روز یکبار که از بسیج عشایر دشت مغان به تبریز می آمدیم ، هم به سپاه گزارش بدهیم هم به شهید مدنی . ❄️ ما این روال را همیشه انجام می دادیم . یک بار که از مغان به تبریز آمدیم ، امام جمعه قبلی آنجا که به رحمت خدا رفته ، به ما گفت در تبریز به خدمت آیت الله مدنی می‌روید، از قول من به ایشان بگویید باران نباریده و همه محصولات سوخته‌اند و در دشت مغان اوضاع وخیم است. البته در همه آذربایجان شرقی باران نیامده بود. آمدیم و گزارشات را عرض کردیم و پیغام امام جمعه مغان را هم دادیم. ایشان آه بغض آلودی از دل کشید. ❄️ در نماز جمعه ، ایشان دعا کرد و با حال عجیبی از خدا باران خواست . خدا شاهد است نماز جمعه تمام نشده، در تبریز و سراسر استان باران عجیبی آمد . با آن حال که ایشان دعا می کرد ، معلوم بود که چه اتفاقی خواهد افتاد . این را ما به چشم دیدیم mashreghnews @asganshadt
با این‌که می‌دانستم آدم جدی و سخت‌گیری است، کلی متن گزارشِ فعالیت آماده کرده بودم تا پیش از دادن نامه درخواست، بگویم. وقتی وارد پادگان شدم، سراغ دفتر فرماندهی را گرفتم. انگار که بدانند با چه کسی کار دارم، گفتند: در محوطه است. همه با لباس نظامی کنار یک پیکان سبز رنگ ایستاده بودند و به نوبت حرف می‌زدند. هنوز مانده بود بهشان برسم. حاجی از ماشین پیاده شد. تمام قد ایستاد و با من روبوسی کرد. دستی به شانه‌ام زد و دستم را محکم فشرد. بعد با روی باز و ابهت همیشگی‌اش گفت: بفرمایید بسیجی! همه‌ی حرف‌هایم یادم رفت. نامه را دادم. حاجی، نامه را خواند و با لبخند زیرش دستور داد و گفت: همین امروز تمام چیزهایی که خواستند را بهشان بدهید. بعدا فهمیدم آن روز به‌شدت مریض بود و نمی‌توانست سرپا بایستد، ولی برای سرکشی از لشکر ۸ به پادگان عاشورا آمده بود. صندلی ماشین را خوابانده بودند و کارها را نیمه‌خوابیده پی‌گیری می‌کرد.
احمد یک قله بود.  ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمی دانستیم که احمد این قدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیک ترین فرد به احمد بودم، نمی دانستم احمد این قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلت‌ها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می گفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می گیرد، احساس می کند که احمد یک قله ای بود، واقعا یک قله ای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین می گویم احمد واقعا خلاصه ای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی. به روایت سردار قاسم سلیمانی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt
تاکید بر قرائت روزانه قرآن کریم ،زیارت عاشورا و سوره جمعه بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت.همیشه به من و سعید می‌گفت:قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه،هر قدر که می‌توانیم قرآن بخوانیم.می‌گفت تأثیرش را در زندگی تان می‌بینید.قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی‌شد.هر روز صبح در راه محل کارش زیارت عاشورا می‌خواند.صبح‌های جمعه هم چهار تایی دور هم می‌نشستیم در همین اتاق و سوره جمعه می‌خواندیم. منبع : کتاب احمد ، بنی لوحی سید علی ، ص ۱۳۹ روایت محمد مهدی کاظمی اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️ @asganshadt
🦋🍃 خودم کولت می کنم! بعد از جنگ،حاج احمد جز فرماندهان برجسته ی سپاه پاسداران شده بود و مدتی از ایشان بی خبر بودم.تا این که شماره ی ایشان را از طریق یکی از دوستان به دست آوردم و به حاج احمد زنگ زدم.این لحظه یکی از به یادماندنی ترین خاطرات من است و هرگز از ذهنم محو نمی شود:همین که خودم را معرفی کردم با شور و شوق گفت:تازه مرد!خودتی؟! بعد ادامه داد:کجایی؟!دلم برایت تنگ شده است!هنوز هم وقتی این لحظه ها را به یاد می آورم اشک در چشمانم جمع می شود...گفتم:اگر برای. دیدن شما بیایم ما را راه نمی دهند!گفت:تو هر وقت آمدی،با همین شماره تماس بگیر خودم می آیم هرجای تهران باشی کولت می کنم و تو را به این جا می آورم! به نقل از عزیزالله تازه مرد @asganshadt🌸
بعــد از پیروزی انقـلـاب با شــهید محمدمنتظــری راهی لبنان شــد تا جنگ هــای چریکــی را بیامــوزد. فکــر کنم بار دومــش بــود می رفت. ایــن دفعــه هم مــدت زیادی از خانــواده دور بــود. بعــد هم کــه برگشــت،قائله کردســتان شروع شد که ســریع خودش را به آنجا رساند و ماند تا زمانی کــه زخمــی شــد و از ناحیــه ران پا آســیب جــدی دیــد. بعد از مجروحیت چون توان ماندن نداشت، برگشت و مدتی را در خانه اســتراحت کرد تا حالش کمی بهتر شــود و برگردد. ولی خب به جایی نکشید که عراق به ایران حمله کرد و با شنیدن این خبــر از داخل رختخــواب و با عصــا خــودش را به جنوب رساند. آن موقع هیچ کس نتوانست مانع رفتنش بشود. به روایت حسن کاظمی(برادر شهید) @asganshadt