eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
612 دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
116 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 🌸پیرو باشید. 🌺اگر دنبال این مسیر باشید به آن چیزی که می‌خواهید می‌رسید، همانطور که من رسیدم. 🌷 🌷 @asganshadt
!! 🌷برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می كرد و سینه اش رو مى داد جلو! یک بار بهش گفتم: چرا سر نماز اینطوری می کنی؟.... 🌷گفت: وقتی نماز مى خوانى مقابل ارشدترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ات صاف باشد. با خودم می خندیدم که دکتر فکر می كند خدا هم تیمسار است. 🌹خاطره اى از شهید مصطفی چمران @asganshadt
🔹امام حسين (ع) : 🍃بر خداوند است كه هيچ گرفتارى به زيارت من نيايد مگر آن كه او را شادم 📚ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص98 🆔 @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6992056_591.mp3
3.2M
▪️ 🎤 سید مجید بنی فاطمه ▪️نوحه شور دلتنگی یعنی حال من 🏴 @asganshadt
خداحافظ دنیا... . . آخرین اعزام قبل از شهادت... اعزامی از خطه ی مازندران_شهرستان قائمشهر... @asganshadt
چفیه روگرفت و پهن کرد،دراز کشید ودستش رو روےسرش گذاشت نگاه کردم دیدم چه صحنه قشنگی شده 😍 موهاش کمی پریشان بود زیرش هم چفیه سبز خوش رنگی پهن بودودر کناراون چفیه سبز رنگ، زمین ترک خورده ای بود👌 خیلی صحنه زیبایےبود. یک عکس به نیت #شهادتش گرفتم📸 باخودم گفتم محمدهمین شکلی شهید مےشه ✌️ وقتی عکس شهادتش رو آوردند،دیدم در پی ام پی خوابیده وهمونطور موهاش آشفته اس،درست عین #همون_عکس
من میخوام اصل بدم تا آشنا بشیم اسم : گمنام😊 فامیلی : خاک پای شهدا☺️ لقب : مجنون الشهدا😇 سن : فرقی نمیکنه چندسالمه مهم اینه که تاحالا آقا امام زمانو ندیدم😢 شهر : یه گوشه خاکی از این زمین پاتوق : مزار شهدا ، هییت ، مشهد ، اگر بطلبه کربلا هم پاتوقمون میشه😭 آرزو : دیدن کربلا و شهادت پا در رکاب صاحب زمان ان شا الله دیگه هیچی نمیخوام از خدا..... صدای مورد علاقم : صوت زیبای قرآن خوندن امام زمان .عج. مداحی و ... فقط دیگه ازم اصل نگیرین که همینارو بهتون میگم😉 🌸🌸یاعلی مدد🌸🌸 @asganshadt
+سفر از آن روز شروع شد ڪه خدا، مهــر یڪ انداخت میــانِ دل ما..؛ 🍃🎈 @asganshadt
❤🍃❤ سرفه ... سرفه ... !😔 حساب آنها که در خیابان؛ با صدای خشک نفس هایشان از کنارم رد شده اند، از دستم در رفته... از به خود می پیچند! یک گوشه در خودشان مچاله می شوند و هایشان، اذن دخول را صادر نمی کند... به یکی از ایشان گفتم که کجاست؟! چشم هایش شد چشمه ... سینه اش بمب های شیمیایی همان جا بود... می گفت: به تعداد بچه ها نبود...!