🔸 بنده که استاد شکانیدنم...
باز هم این سال رسیده به تَه
باز شده روز سپیدم سیَه
غیر اطاعت چو مرا نیست ره
زیر لب خویش بگویم که عه
آخرسال است و به اَمرِ زنم
دربهدر از خانه تکانیدنم
پارچهای شد به سر من کلاه
میرسد از هیکل من بوی چاه
بازدمم هست به هر لحظه آه
زجرِ مرا گوشهی این مُستراح
هیچ نبیناد الهی ننم
دربهدر از خانه تکانیدنم
خستهام اما ز سر ِاشتیاق
فرش شود در نظرم باجناق
تا که دو دستش بنمایم چلاق
هی بزنم بر سرِ او با چماق
گفته که من هیچ ندارم جَنَم
دربهدر از خانه تکانیدنم
خانه تکانیست غمی لاعلاج
غصهی جانسوز پس از ازدواج
خانه ندارد به تکان احتیاج
بر پدر هرکه نمودش رواج!
در دل این واقعه قُر میزنم
دربهدر از خانه تکانیدنم
چون که به شیپور دَمَد دود دورود
میکُنَدَم کَنده ز جا صبح زود
با سخنِ خوابِ تو دارد چه سود؟
نفع تو از اینهمه خوابت چه بود؟
منجیات از اینهمه سستی منم
دربهدر از خانه تکانیدنم
جاروی من ول شد و گلدان شکست
میز تکان خورد و نمکدان شکست
خورد به سینی دوسه لیوان شکست
آخر سر دستهی قندان شکست
بنده که استاد شکانیدنم
دربهدر از خانه تکانیدنم
خانهیمان خوب که گردد تمیز
نیست به جا در تن من هیچ چیز
میشوم از فرط مشقت مریض
رحم کن ارباب کمی بر کنیز
خشک شده کول و کت و گردنم
دربهدر از خانه تکانیدنم
از اثرات بدِ جوهر نمک
خورده کف دست ظریفم ترک
دست نشان دادم و گفته: درک
باز نثارم شد از ایشان کتک
زخم شد از لنگهی کفشش تنم
دربهدر از خانه تکانیدنم
خون جگرم، خون جگرم، خون جگر
زخمیام از پا و دل و دست و سر
خرد و خمیر است کَتَم با کمر
رحم ندارد به منِ دربهدر
همسرم انگار شد دشمنم
دربهدر خانه تکانیدنم
عاجز از این خانه تکانی شدم
خسته از این عالم فانی شدم
من که در این حین روانی شدم
له شده چون قوطیِ رانی شدم
رحم نما، همسرتَم، ای صنم
دربهدر از خانه تکانیدنم
✍#احمد_رفیعی_وردنجانی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷
✨✨✨✨
@asharahmadrafiei
من یه وردنگونی ام میگم اینا با افتخار
اسم اِی وردنگون ماس،برا ماها اعتبار
یه جوری آبادی و صدتا شهید جون به کف
اونا که اَ خود گذشتن تا رَسیدن به هدف
تا ابد مدیونِ لاله های وردنگونم
عاشق لهجه ی باصفای وردنگونم
🌺
پاغلاغ و شنگک و سیر بیاریم با ریش بابا
بپزیم یه آش اُماجی مِزه دار و با صفا
یخته قارای تُرُش توش می ریزیم اَی حال میدد
اِی غِذا ور ما غذایِ اول دنیا می شِد
عاشقِ اودوغ و اُو و چایِ وردنگونم
عاشق لهجه ی با صفایِ وردنگونم
🌺
بابا خاکی یا دراو یا قسمت جاخرمناش
ای محله بالا یا تو قعله یا تو خنداقاش
فرق ندارِد همه جاش مث بهشتس برا ما
اَحمدِ باد و براُفتو راسِ هم دارن صفا
خویلی دلداده یِ هر کجای وردنگونم
عاشق لهجه ی باصفای وردنگونم
🌺
باصدای نوحه خوناش عاشقِ هیات شدیم
دسه در کردن همه با جون و دلمون خط شدیم
باصدای حج بشیرش دلامون رف کربلا
با نوایِ کالغلامش قلبامون شد باصفا
مخلص مردومِ با وفایِ وردنگونم
عاشق لهجه ی باصفای وردنگونم
🌺
برجِ میلاد داره تهرون ما نداریم طویری نیس
مث شمالِ کشور اَی دِریا نداریم طویری نیس
اونا اَی میرن دماوند ما می ریم چل دخترون
اونا میرن لویوه دِریا ما میریم لوی جوقامون
هرجا میرم همش تو هوای وردنگونم
عاشق لهجه ی باصفایِ وردنگونم
🌺
باباجونا ،ننه جونا ،نَمرید اَ یاد ماها
برکت اِی زندگی بیدید شما ها به خدا
رفتید آما محو نمشد چهره ها دون تو افق
عکسادون تو یادِ ماس با پیلی و دوید چپق
عاشق مردومِ بی ریای وردنگونم
عاشق لهجه ی باصفایِ وردنگونم
🌺
مُلایی آخوند محمد،رف کجا، یادِش به خیر
رویضه های شیخ رحیم شوی وخمه ها یادش به خیر
کو نشون ا نوحه خونی های حج آقا جواد
اَ صفا و سادگی شون ما فقط داریم به یاد
تا به تن جون دارم بنده پایِ وردنگونم
عاشق لهجه ی باصفای وردنگونم
#احمد_رفیعی_وردنگونی
@asharahmadrafiei
🔸 میآید معین...
وعدهمان دادند خیلی زود میآید معین
با صدای دود دورود دود دود میآید معین
هرچه مشکل هست در فرهنگمان حل میشود
میشود اوضاع خیلی good، میآید معین
عدهای گفتند مشکل هست، آیا مشکلی
غیر کمبود معین هم بود؟! میآید معین
هرچه قِر داریم میریزیم و شادی میکنیم
غصههامان میشود نابود، میآید معین
از وزارتخانهی فرهنگ میآید نوید:
عاقبت آن لحظهی موعود میآید معین
خوشخوشان گردد به حال عدهای فرهنگدوست!!!
با صدایِ ساز و چنگ و عود میآید معین
هر که میخواهد بیاید سویِ ایران، زودِ زود
نیست راهِ آمدن مسدود، میآید معین
✍ #احمد_رفیعی_وردنجانی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷
✨✨✨✨
@asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا عمو...
بیا برو عمو برای خدمت، نمییییرم
بیا برو برس به کار ملت،نمییییرم
برای چارتا دونه رای قهر نکن
نکن با اهلِ کشورت لجاجت، نمییییرم
اون روی زشتِ منفی تو ، رو نکن
نشون بده که هستی بچه مثبت ،نمییییرم
زشته واسه خادمِ مردم،پسر
بکش از این کار خودت خجالت ،نمییییرم
زشته واسه کارنامه ی یه خادم
اینهمه پیچوندنِ کار و غیبت،نمیییییرم
اینجا که کاریت ندارن !!!ولیکن
باید جواب بدی تویِ قیامت نمییییرم
#انتخابات
#طنز
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
سلام.همراهان عزیز امشب هم ساعت۱۱ شبکه سلامت ببینید🌺
امشب فینال را ببینید🌺
🔹 آچمزشدگان
🔸 دویست و هفتادمین شماره ضمیمه هفتگی طنز راه راه در روزنامه وطن امروز، صبح امروز –۱۷ اسفند– منتشر شد.
در این شماره از راه راه مشارکت در انتخابات و همچنین موضوعات روز را زیر ذرهبین بردهایم. طنزها، اشعار و کاریکاتورهای راه راه را از دست ندید.
🌐 از اینجا بخوانید:
https://rahrahtanz.ir/راه-راه-270/
🔺طنزیم🔺
طنزیم|@tanzym_ir
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
تقدیم به روح آسمانی شهید حشمت الله مولوی و پدر مرحومش حاج عبدالعلی مولوی
السلام علیک شیب خضیب
السلام علیک خد تریب
باز شرح روایت شهداست
السلام علی الحسین غریب
السلام علی الحسین شهید
ای شهید به خاک و خون غلتان
ای که راهی به راهِ پاک تواند
لاله های بهشتِ من ایران
هرکجایی که یادی از شهداست
قلبمان باز فکرِ عاشوراست
خونِ حق تا همیشه می جوشد
هرطرف خاکِ عشق کرب وبلاست
قلبمان باز گوشه ی مقتل
بدنی پاره پاره می بیند
روی تل خواهر غریبی را
غرق غم در نظاره می بیند
شرحی از این روایت خونبار
هست از آن عاشقان بی تکرار
که بریدند دل از این دنیا
پرکشیدند با تب دیدار
چشمشان در شناخت بینا بود
قلبشان از شکوه دریا بود
در دل لحظه های جنگ فقط
ذکرشان یاعزیز زهرا (س)بود
راهشان بخشش و مروت بود
جانشان معدن شهامت بود
بهترین هدیه را خداشان داد
اجر و پاداش شان شهادت بود
شعر حق را ز جان سرود شهید
سوی معبود ره گشود شهید
مثل ماها چنین گرفتارِ
کم و بیش جهان نبود شهید
حشمت الله عاشقی پرشور
حشمت الله نوجوانی پاک
داشت چون شوق آسمان در سر
مرد و مردانه دل برید از خاک
بود همواره در مسیر وصال
در ره قربِ ایزد متعال
یافت پایان به شوق دیدن یار
انتظارش که بود هفده سال
نام والفجرها به ده که رسید
این کبوتر به خون خویش تپید
خنده بر لب به شوق دیدن یار
عشقبازی به آرزوش رسید
شاخ سومر زخون او گل کرد
مرحبا ای دلیر مرد نبرد
مرحبا شب شکاف، شیر وطن
آفرین بر تو ای دلاورمرد
رخت دامادی ات مبارک باد
حجله ی شادی ات مبارک باد
خوش که از محبس جهان رستی
شور آزادی ات مبارک باد
حاج عبدالعلی غم او را
داشت در خاطرات جانکاهش
تا که آخر به سینه ای مشتاق
رفت دیدارِ حشمت اللهش
آه مادر شهید شرمنده
از شهیدان فقط سخن گفتیم
وقت بیداری است اما ما
بی خبر مانده گوشه ای خُفتیم
آه مادر شهید شرمنده
ما رفیقان لایقی نشدیم
در دل شعر و نوحه ها ماندیم
لایق کوی عاشقی نشدیم
به شهیدان تان قسم حالا
یک دعا هم برای ما بکنید
تا که از محبس تعلق ها
دل دربندِ ما رها بکنید
یک دعا هم برای ما بکنید
تا که چون قاسم سلیمانی
هستی ما به قلبِ جبهه ی عشق
در ره دوست گردد ارزانی
یک دعا هم برای ما بکنید
تا که سید رضی نشان گردیم
یا که چون حاج صادق عاشق
یکی از جمع عاشقان گردیم
یک دعا هم برای ما بکنید
تا ابد در ره علی(ع) باشیم
چون شهیدان تان به هر میدان
یاور مخلص ولی باشیم
یک دعا هم برای ما بکنید
که دعاهایتان اثر دارد
یک دعایی،که حضرت دلدار
بر دل پاکتان نظر دارد
کاش باشند آن سرافزاران
از مرام و بیان ما خرسند
کاش آنجا که دستگیری نیست
شهدا دستگیرمان باشند
کاش مال و منال این دنیا
محو ، زیر غبارمان نکند
مال دنیاست قصه ی غفلت
کاش این قصه خوارمان نکند
شهدادیده اند سر حیات
رسد از عطرخونشان برکات
شاد کن روح این شهیدان را
به نوای معطر صلوات
🌹🌹 🌹
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرچم وردنجان جانم بالاست،تلاوت محمدآقای اسماعیلی عزیز🌺🌺🌺🌺
@asharahmadrafiei
مظلومیت مادرزاد
قلبم از دردِ مرفه های بی بنیاد سوخت
از مسلمان صورتانِ اهلِ استبداد،سوخت
قلبم از آنی که گوید خیلی آمریکا بد است
خود ولی دارد در آنجا چند تا اولاد،سوخت
قلبم از آن شهرداری که به محض کسب پُست
شغل مطلوبی عطا فرمود بر داماد سوخت
از قضا آنان که گفتند از علی و عدل او
شمع بیت المال در ویلای این افراد سوخت
قلبم از هرکس که دزدید اعتماد خلق را
شد پس از رای خلایق بهر خود شیاد سوخت
قلبم از آن کس که از مال ضعیفان می خورد
تا کند ثروت برای خویشتن ایجاد سوخت
سفره هامان کوچک و کوچک تر از هر روز شد
حق مان در پهنه ی بیدادها بی داد سوخت
هر کجا دیدم به شیرین می رسد سرمایه دار
بیشتر قلبم برای محنتِ فرهاد سوخت
اشکم از آهی که طغیان می کند سرریز شد
قلبم از مظلومیت این درد مادرزاد سوخت
قلبم از مسئول بی دردی که دردم را ندید
ساعت و کفش برندش را نشانم داد، سوخت
پاسخ خون شهیدان نیست این حال وطن
قلبم از این روزهای هرچه بادا باد سوخت
می رسد پس کی ظهورت حضرت صبح آفرین؟
جان ما در گوشه ی غمخانه بی فریاد سوخت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
مدیون شهدا هستیم...
تقدیم به ساحت مقدس و آسمانی شهید الیاس احمدی
السلام علی الحسین شهید
السلام علیک ثارالله
عاشقان تو صفبهصف مشتاق
در هوایت روانه در این راه
عاشقانت به جبهههای نبرد
پی این عطرِ آشنا بودند
در دل جبهههای عشق مدام
زائر کویِ کربلا بودند
شب حمله به روی لبهاشان
بود هر دم نوای یا زهرا(س)
بین رزمندگان رقابت بود
سر سربندهای یا زهرا(س)
جبهه بود و به قلبِ مردمِ ما
بود شورِ حفاظت از میهن
اهل بن نیز رهسپار شدند
عاشقانه به عشق نام وطن
یلی از مردم دلاور بن
مردِ حق احمدیِ عاشق بود
جانش آیینهی محبتِ دوست
دل او غنچهی شقایق بود
با تمام وجودِ عاشق خود
بهر ایرانِ خویش خادم بود
تا که نسلی نکو به بار آرَد
در ره دینِ حق معلم بود
با بصیرت به راهِ پاکِ امام
در ره حق نکرد کوتاهی
مردی از عرصهی مبارزه بود
در دلِ دورهی ستمشاهی
در همه عرصهها به همت خویش
بر صف دشمنان حق میتاخت
بود وقتی به عرصهی تولید
دستگاه پلی کپی را ساخت
بود این مرد عاشق دیندار
شاکر درگهِ خداوندش
جای شکرش ،همیشه پر گل بود
باغِ لبخندِ هفت فرزندش
ماه رخسار او صفایی داشت
از صفایِ نماز اول وقت
با تمامِ وجود، جان میداد
از برای نماز اول وقت
تا دلش آشنایِ حق باشد
بود دنبالِ کسب نانِ حلال
در مرامِ علیشناسیِ خویش
بود از حافظان بیتالمال
عاشق سادهزیستی بود و
مثل مولایِ خویش، آزاده
آنکه دور از تعلقات شود
هست بهر عروج آماده
چشمه نه آن وجود پر احساس
مثل دریایی از محبت بود
گاه اگر از کسی بدی میدید
راهکارش گذشت و رافت بود
با همه هستیاش فدایی بود
در ره عشق رهبرش، الیاس
بود در راه عشق، الگویش
مکتبِ عشقِ حضرت عباس
شانزده روز ،رفته از اسفند
احمدی شد روانه سوی خدا
خادمِ فاطمه فدایی شد
در شبِ سوگ حضرت زهرا(س)
شد فدایی حضرت زهرا(س)
عاشقی با مرامِ نیکویش
آه او مثل مادرش دارد
رد زخمی به رویِ پهلویش
اعتقادش به فاطمه ،آخر
برد او را به آسمان وصال
با تنی غرق خون و کامی خشک
شد ز لبخند پاک حق خوشحال
به اُمیدی که داشت در جانش
مرد خیبرشکن رسید آخر
احمدی شیرمردِ عرصهی عشق
شد فدایی به حملهی خیبر
عاقبت در جزیرهی مجنون
دلِ مجنون به آروزش رسید
به شهادت رسید مردی که
بود در طولِ زندگیش شهید
یاد دارد جزیرهی مجنون
شور و شوق و شهامت او را
گفته در گوشِ روز و شب یک عمر
قصههایِ شجاعت او را
عاقبت این معلمِ عاشق
گشت عازم به دیدن یارش
تا همیشه به جاست در تاریخ
بهر ما درسِ عشق و ایثارش
ادب و خُلق عالی و نیکو
هست در یاد دوستان از او
مردم بینظیرِ بن هستند
تا ابد یاد عاشقی حقجو
دست در دست یکدگر باشیم
در مسیر حسینیاش ،ای کاش
کاشکی پیش رویمان باشد
لوحِ نورانیِ وصیتهاش
تا همیشه برایِ این مکتب
جانفشانیم ،پای ایرانیم
به خداوندِ لالهها سوگند
تا نفس هست با شهیدانیم
با شهیدان همیشه همراهیم
راه توفیق ما به جز این نیست
چارهی مشکلات ما تنها
امرِ سید علی خامنهایست
برود جان اگر برای وطن
در دلِ ما فداییان چه غم است
حاج قاسم چقدر زیبا گفت
همهی سرزمین من حرم است
در ره عشق حرفی از سِن نیست
در ره عشق غیر ممکن نیست
تا شود وقت حفظ این میهن
فرق بین شلمچه و بن نیست
مینویسم به خون خود این را
جایجای وطن سرای من است
کوری چشم دشمنان نظام
هستیِ ما فدایی وطن است
شهدا دیدهاند سر حیات
رسد از خون پاکشان برکات
شاد کن روحشان به نغمهی عشق
به نوای معطر صلوات
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
سلام.دوستان ،اگر وقت داشتید امشب هم ساعت۱۱ شبکه سلامت را ببینید🌺🌺🌺🌺
از همه ی دوستان عزیزی که این مدت وقت گذاشتند و برنامه را دیدند و دعای خیرشون شامل حالم بود.مخصوصا همشهریهای عزیز وردنگونی بسیار ممنونم.🌷
"بلابه دور" تموم شد.
فرداشب ساعت نه، شبکه "نسیم" بگو بخند را ببینید🌺
تقدیم به شاعر پارسی گو حکیم نظامی
به مناسبت ایام تکریم مقامش
دلش که والهی شوق خداخدا میشد
بساط سبز مناجات او به پا میشد
زلال آینهی او همیشه مجنونوار
به شوق دیدن لیلا هجاهجا میشد
کنار دفتر سجاده مینشست و دلش
پر از تلاوت گنجینهی دعا میشد
زمانه و قلم و دفتر و دوات همه
برای گفتن از این شور یکصدا میشد
به یک سلام به دیدار دوست پر میزد
سخن نگفته همه حاجتش روا میشد
حکیم بود و چنان درد عشق را میگفت
که هرکه با همهی شوق مبتلا میشد
کرشمههای تعابیر را چنان میساخت
که خود مسبب اعجاز واژهها میشد
ز جوهر قلمش میچکید اکسیری
که واژههای مسی یکبهیک طلا میشد
چنان ز گوهر جانش به شعر جان میداد
که حق واژه و بیت و غزل ادا میشد
برای خسرو عشقش چه شعر شیرین بود
سخن به معجزهی سحر او چهها میشد
ز باغ سبز تعابیر او همیشه دری
به سوی مخزنالاسرار عشق وا میشد
نظام عشق دلش را ربود و عاشق شد
حکیم زندهی جاوید شد، نظامی شد
#بزرگداشت_نظامی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
در فراقِ حاج قنبرعلی محمد یوسفی پدر بزرگوار شهید مدافع امنیت امین محمد یوسفی
تا پر کشیدی شد عزادارِ تو بابا
شد ناتوان در داغِ غمبارِ تو بابا
قامت شکسته از غمت بابایِ مظلوم
بیمارِ هجرِ چشم بیمارِ تو، بابا
شد پیش چشمانش تمام زندگی تار
بعد از فراقِ ماهِ رخسارِ تو بابا
تلخیِ دوران را به سر میبُرد تنها
با یادِ لبخندِ شکربارِ تو بابا
گاهی به خلوت گفتگو میکرد با خویش
با یادِ شیرینیِ گفتارِ تو بابا
تو پر کشیدی از زمین آزاد اما
از روز هجرت شد گرفتارِ تو بابا
سِرِّ غمت آتش به جان عاشقش زد
میسوخت از داغِ شرربارِ تو بابا
غمخوارِ غمهای پدر، وقتی که رفتی
شد با دلی رنجور غمخوارِ تو بابا
شاید به قدرِ چند سالی پیر میشد
هر بار میآمد به گلزارِ تو بابا
آه ای عصایِ پیریِ بابا نبودی...
افتاد از پا، یارِ دلدار تو، بابا
دیگر نبودش طاقت دوری، امین جان
امروز آمد بهر دیدارِ تو بابا
#شهید
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
افطار با طعم...
مهمان شدن بر سفرهی دلدار میچسبد
با شوق لبخندش چقدر افطار میچسبد
بعد از گذشتن از خود و سرگرمی دنیا
لب تشنگان را جرعهای دیدار میچسبد
اسباب بخشش را فراهم میکند آسان
تا هر گنهکاری به استغفار میچسبد
ما بندگان را پیش درگاه بلند او
بر ناتوانیهای خود اقرار میچسبد
عطر حضور دستهای برکتافشانش
مثل نسیم صبح گندمزار میچسبد
یاری طلب کردن از او و لطف از او دیدن
بر ما گدایان وه چه این تکرار میچسبد
دیگر ندارد پرخوریها لذت صوری
هر لقمهای کم میشود بسیار میچسبد
وقتی که ساعتها گرسنه ماندهای، حالا
درک حدیث «جار ثم الدار» میچسبد
افطار اگر تنها غذا باشد قضا دارد
افطار با طعم نگاه یار میچسبد
#رمضان_الکریم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei