اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
به نام خدا شرینی این زمانه مامان هر خوبی بی بهانه مامان مامانِ پر از محبت گل هرگز نشود به دوستی ،ش
معیار و ملاک طنز ناب است
این گفته عیان چو آفتاب است
هرکس که ببیندش بخندد
در روی غم جهان ببندد
بس روده که گشته است کنده
مردند بسی ز فرطِ خنده
آنگونه که درگرفت کل کل
ماندند به کار خود معطل
با دیدن صحنه یادم افتاد
دعوای جواد با خداداد
از جمع زنان ،زنی خردمند
آمد به کلام و گفت :احسند
گفتا که به عمد گفتم احسند
چون قافیه است با خردمند
گفتا که در آن چهار داور
هستند ز خوبهایِ کشور
خمسه ست بزرگ داورانش
همواره حلال باد نانش
الگوست برای مردمما
میزان محبتش به لیلا
در معنی واقعی هنرمند
برباغ لبش همیشه لبخند
بوده ست به وقت کار هشیار
تا نیمه ی،شب به کار بیدار
از هفت هنر وجودِ او پر
در بحر هنر شده ست چون دُر
از کار نگشته هیچ خسته
گر خسته شده کمی نشسته
یک بهمنی است و استوار است
الگوی تمام ما به کار است
مسئول هنرشناس دریاب
این گوهر پاک و خالص و ناب
چون او به مرام و کار ،هشدار
هرگز نشود دوباره تکرار
فرموده سخن چنین به لبخند
یک بیت پر از،شکر پر ز قند
هرکس که نگوید و نخندد
آخربشود پیاز و گندد
فرمود زنی دگر از آنها
:واسه چی نمی گید از شکیبا
تا رویِ جمیع تان شود کم
اینگونه واسش غزل بخوانم
اسطوره ای از ادب شکیبا
بر نخلِ خرَد رطب شکیبا(خوشمزه)
شعر است و یا عسل که داری(با ناز)
اینگونه به روی لب شکیبا(زبونمو تاب بدم دور لبم)
تخمین زده ام سبیل شان هست
اندازه ی یک وجب شکیبا
ماه رخ او زده ست بیرون
از زلفِ سیاهِ شب شکیبا
نام آور شعر دینی و بعد
در طنز پر از طَرب شکیبا
برده ست ثواب کارِ واجب
از خنده ی مستحب شکیبا
آبانی رازدار و فعال
با رافت و بی غضب شکیبا
در سبزی او تُرب فراوان
باشد مدد تورَب شکیبا
🔹
ناگاه زنی گداخت بسیار
فرمود که خواهران پرکار
پس،کو سخن از شهاب اینجا
غافل شده اید از او چرا،ها؟
برنامه می سازه خوشگل و تک
یک دونه ی اون اردک تک تک
تا کم بشود ز جمع تان رو
من نیز غزل بگویم از او
پرنور چو اختری شهاب است
از هرچه بدی بری شهاب است
بازیگر و فیلمنامه پرداز
در هر دو چه محشری شهاب است
در کشفِ توانِ مستعدها
استاد توانگری شهاب است
همه زاده ی ماه آذر و هم
از مردمِ آذری شهاب است
هرگز نبرید نام آرنولد(با خشونت)
تولیدیِ کشوری شهاب است
کو چاره به جز سکوت وقتی
در مسند داوری شهاب است
آنکس که به رغم قدرت خویش
هرگز نشود جری شهاب است
کس دم نزند ز نان سنگک
چون عاشق بربری شهاب است
ناگاه بگفت مادری پیر
یک جمله بگم در اوج تاثیر
مادر می دونی شهاب خوبه....صدای پیرزن
قلبم همیجور واسه ش می کوبه
فرمود زنی که موقع لِر
امروز همه شدیم شاعر
اما چی شده تو این هیاهو
حرفی نشد از نعیمه بانو؟
جونم بشه خواهرم نعیمه..با صدای اوا مامان
دنیای هنر رو کرده بیمه
در سابقه اش چراغ قرمز
یک بار نبوده است هرگز
حالا که شده ست حرف بانو
من نیز غزل بخوانم از او
سرشارِ هنر نعیمه بانو
باغی پرِ بر نعیمه بانو
بازیگر طنز و کارگردان
در هر دو قدر نعیمه بانو
در رای سفید خود ندارد
اما و اگر نعیمه بانو
هر قرمزِ داورانِ دیگر
داده ست هدر نعیمه بانو
در موقعِ حذف هر هنرمند
گشته ست سپر نعیمه بانو
بچم را به مرامِ مادرانه
گفته ست پسر نعیمه بانو
آبانی عشق ورزِ خود دار
پرشور و شرر نعیمه بانو
فرمود یکی دگر واسه چی
چیزی نمی گید برای مجری
من غزلی نوشته ام جور
از خوبی این مجری مزبور
مجریِ بلا روای مایی
ای اهل صفا روای مایی
هر چند که آمدی به تهران
اما به خدا روای مایی
حتی بروی اگر از اینجا
روزی به فضا روای مایی(فضا را نشون بدم)
بامزگی ات به دردهامان
گردیده دوا روای مایی
اسفندیِ مهربانِ حساس
با مهر و وفا روای مایی
ای معدن قندِ ویدیو چک
ای کوهِ طلا روای مایی
من یاد کنم همیشه از تو
هنگام دعا روای مایی
آنگونه گرفت کار شدت
وصفش نشود ز فرط حدت
می گفت یکی که خیر نبینید
هی دورهمی میایید می شنید
هی حرف می زنید از این و از اون
مونده رو زمین کدو ،بادمجون
دنباله ی این بحوث بیخود
برنامه ی گیس و گیس کشی شد
از بحث زیاد ،جمع آزرد
برنامه ی جمعه ها به هم خورد
🔹
مامان عزیز جای آن کار
حالا شده توی شعر قهار
سبزی ندهد به تابه ای لِر
زیرا که دگر شده ست شاعر
در شعر اگرکه سربلند است
از برکت این بگو بخند است
ای قلب تو مثل شیشه مامان
در قلب منی همیشه مامان
چون هرچه که هست و دارم از اوست
بسیار زیاد دارمش دوست
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
میخورم...
ماه کمتر خوردن است اما فراوان میخورم
میشوم بر خوانِ لطف دوست مهمان میخورم
چون خدا دستور داده توی قرآنش«کُلوا»
طبق دستورالهی تویِ قرآن میخورم
یک سرِ سوزن مسلمانی ندارم درعمل
پایِ سفره قدر سیصد تا مسلمان میخورم
وعدهای از خوردن معمولیِ من کم شده
در دو وعده جای آن وعده دوچندان میخورم
روزهداری جلوهای انسانی است اما دریغ
وقت افطار و سحر من بیش از انسان میخورم
تا مبادا که بماند چیزی از سفره به جا
هرچه توی سفره باشد را شتابان میخورم
بنده پیمانکارِ کارِ کُنتُراتِ سفرهام
محتوای سفرهها را طبقِ پیمان میخورم
گاه اگر قدری غذای توی سفره کم شود
درکنار هرچه باشد چندتا نان میخورم
عدهای گفتند :کمتر ،من به پاسخ گفتهام
در بیاید از تنم حتی اگر جان میخورم
در مسیر درکِ بهتر از یتیمان عزیز
هرکجا فرصت شد از حق یتیمان میخورم
تا که از بار گناهانم کمی کمتر شود
رویِ هم اندازهی یک بار نیسان میخورم
از چه بعضی زورشان میآید این خوان خداست
دعوتم کرده خودش دارم از این خوان میخورم
دوست دارم خیلی این حال بُکا را در صیام
تا شوم از درددل نالان و گریان میخورم
با عبادات زیادی که به جا آوردهام
واقعاً خیلی به درد بحثِ غُفران میخورم
🔸#احمد_رفیعی_وردنجانی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
💫💫💫💫
@asharahmadrafiei
🔸️ خوشبختی کامل
من را به یقین همسر خود برِ بِگُزیند
مردی که به رویِ سرم این اسب ببیند
وقتی به سرم اسب تواند که بیاید
بر شانهام البته هما هم بنشیند
گر توی مجازی شود ادمین گروهی
با شوق مرا هم بنماید به یقین add
در راهِ رسیدن به وصالِ من عاشق
یک دسته گل از پارک سرِ کوچه بچیند
بر من بشود باز در آن لحظه درِ بخت
مخصوصا اگر اسب در آن حال (اجابت مزاج بنماید)
✍️ #احمد_رفیعی_وردنجانی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷
💫💫💫
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
تقدیم به ساحت مقدس شهدا مخصوصا شهید بهروز واحدی
دلدادهی عشقِ امام تشنهکامیم
در مکتب او بیخیالِ جاهِ و نامیم
بر موجها آسودگی ننگی بزرگ است
در راهِ حق هر لحظه در حال قیامم
ما را مقامِ خاکبوسی داده چون او
ننگ است اگر جایی به دنبالِ مقامیم
ننگ است اگر دلبستهی خاکِ زمینیم
ننگ است اگر اینجا به دنبال دوامیم
افسوس اگر لرزید جایی پای خاصان
دردا اگر که غافل از دردِ عوامیم
دردا اگر بر منبریم و حقفروشیم
ننگ است اگر در کورهی عشقیم و خامیم
نه ما کف میدانِ ایثاریم عمریست
در رنج دنیا، در پیِ حُسن ختامیم
ما زنده میگردیم از هر زخمِ شمشیر
حاشا اگر یک آن به فکر التیامیم
با خونمان از شور سرخ عشق گوییم
موسیقیِ اُمید بخشِ بیکلامیم
داریم جانی ویژه تقدیم جانان
ما تن به تن از واحدیهایِ نظامیم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
تقدیم به ساحت مقدس همه ی شهدا مخصوصا شهید بهروز واحدی صلوات بفرستید.
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
وقتی در فینال برای رقابت کنار غول های نمایش،و استندآپ در فینال قرار گرفتم یاد اون جوکی افتادم که یه سری مورچه حمله کردند که فیل را از پادربیارن فیل خوابیده بود. رفتن رو سر و گردنش فیل بلند شد خودشو یه تکون داد همه ریختن پایین ،یکی اون بالا مونده بود همه از این پایین صدا می زدند که:
موری موری جون خفش کن
یقشو بگیر چپش کن
راستشو بخوای یه کم نا امید شدم
اما بعد یادمافتاد به اون بیت که میگه:
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست
@asharahmadrafiei
جناب استاد علی رضای خمسه
بنده چون شیرینی ام،قندم ،نباتم،خمسه ام
بوده ام پرکار در طول حیاتم خمسه ام
گفته ام در طول هر برنامه کلی خاطره
بازهم پایان ندارد خاطراتم ،خمسه ام
جناب استاد شهرام شکیبا
بنده شهرامم شکیبا نیز هم
در سخن قندم،مربا نیز هم
می خورم با چای اغلب توت خشک
می خورم گهگاه خرما نیزهم
جناب شهاب عباسی
بهتر است از کل دنیا حال من
بربری پیتزاست از آمال من
قابل ذکر است این حرف مهم
اُردک تک تک نباشد مال من
🔹
سرکار خانم نعمیه ی نظام دوست
بازیگرم ،خیلی هنرمندم ،ببینید
همواره در هر حال می خندم ،ببینید
تا دکمه ی قرمز نباشد در نگاهم
آن دکمه را از میزِ خود کَندَم،ببینید
جناب عبدالله روا
من مجری شیطون بلای روزگارم
درگیرو دار قصه های روزگارم
چون گفته ام در هرنفس الحمدلله
دارم یقین حاجت روای روزگارم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
وقایع الاتفاقیه
به عشق وردنجونیای پرشور
یه شاعری اومده از راهِ دور
به نیت پاک دخولِ سرور
تو اجراهاش می زنه هر جوری زور
بهقول استاد گلم شکیبا
تموم زور شعر همینه والا
چارتا گروه نمایش هنر دار
استنداپا زهراییه با سالار
رحمانی قانعم که اوستای کار
ببین چه فینالی شدم گرفتار
بگید که من چیکار کنم با اینها
تموم زور شعر همینه والا
حریفامون طنازای اصیلن
ما مورچه ایم و اونا مثل فیلن
ما قاشقیم اونا شبیه بیلن
یکی که نه همه از این قبیلن
بگید که من چیکار کنم حالا ها؟
تموم زور شعر همینه والا
نگا کنید چه بزم فینالیه
رقابتی بزرگ و جنجالیه
هرطرفش نگاه کنی عالیه
جای همه تو این فینال خالیه
ما همرسیده ایم به اینجا اما
تموم زور شعر همینه والا
چیکار کنه که ماهی بال نداره
دیگه تو آسمان مجال نداره
آخرشه دیگه سوال نداره
سلامی که تازه حال نداره
چه موقع مریضی بود حالا
تموم زور شعر همینه والا
هرکاری می شد بکنم را کردم
یکی رو دوتا نه هزارتا کردم
با صدا در کردنا غوغا کردم
جای خودم را هی به زور وا کردم
چیکار کنه شاعر یک لا قبا
تموم زور شعر همینه والا
یکی نوشته پاچه خواری نکن
خارجِ شانِ خویش کاری نکن
زور نزن گریه و زاری نکن
کارای غیراختیاری نکن
همین خوبه که اومدی تا اینجا
تموم زور شعر همینه والا
یکی میگه دیگه صدا در نکن
کارا از این که هست بدتر نکن
دیگه نبرد نابرابر نکن
وقتی که هست غیر میسر نکن
ولی توکل می کنم به مولا
تموم زور شعر همینه والا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
شب توی سیما دیدم چه طنز قندی بود
زینت سیمای ما بگوبخندی بود
چه شوق و شوری بود
بگم چجوری بود
🔹
قصه ی شوق و شور و طنز برازنده
روده ی آدممی شد بریده از خنده
نمونه اش بنده،
که روده ام کنده
🔹
دیدم که چهار داورِ فهمیده و سرحال
با وار مسلح شده چون داور فوتبال
در اوج سلامت/بی رنج و ملامت/دادند علامت
چه شوق و شوری بود
گوگور مگوری بود
🔹
نه تماشا، نه دو و سه،فکر من تنها بوده نسیم آری
خاصه وقتی،صوت بنده ،توی برنامه،می بشود جاری
ناگاه زنم گفت این خیلی عجیبه
یالا بزن آی فیلم چون پخش شکیبه
دوباره دعوا شد
رو مون به هم واشد
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
قصه ی مترو
پس از رنج و مرارت های بسیار
رسیدم توی مترو اولین بار
که از پشت سرم زد یک نفر جار
بیاجوراب،حوله ،زیر شلوار
شدم از این صدا در پله ها پخش
چنان که سُر خورد بر روی یخ رخش
کماکان گیر می بودم در این بخش
کسی فریاد زد آقا: کفی کفش
نخواهد گشت از ذهنم فراموش
گذر از پله برقی های خاموش
در این احوال و این افکار مغشوش
یکی فریاد زد آقا تله موش
به قلبم بود از این بخشها باک
ز یادم رفتم حتی مقصدم پاک
صدا زد یک نفر با لحن غمناک
نخ دندان،خمیردندان،مسواک
یکی می زد صدا با وضع ناجورررررر
که آوردم بساط شادی،و شوررررر
نخر دیگر پسر سنتور و شیپور
بخر از این که این سان می کند: قوررررر
یک از قد شبیه من چو لک لک
بدون ریش اما اهل عینک
صدا می کرد ای همشهری تک:
سه بسته ش ده تومن هست این لواشک
یکی می گفت با ایما ،اشاره
نکن وقت خریدن استخاره
خریدی،مشتری گردی دوباره
بدم این بیسکوییت سه تاش هزاره
یک می خواند با حالی جگر سوز
حراجش کرده ام ای دوست امروز
به نصف قیمتِ معمولِ دیروز
بخر از،دارویِ بهبودیِ قوز
بدیدم مترو چون گردید راهی
و شد خاموش برقش در سیاهی
فقط،گفتم الهی یا الهی
که شد دستی به جیبم اشتباهی
گرفتم دست او چون توی دستم
بگفتا ول نما محتاج هستم
چه فرقی هست بینِ جیب با جیب
نکن جانم مرا در جمع تخریب
درون ایستگاه شیخ سعدی
زد آروغ شاعری مانند رعدی
بیامد پیش با موهای جعدی
و گفتا: ایست کن سکویِ بعدی
درون ایستگاه شیخ خیام
یکی فرمود توی گوشم آرام:
بخواهی آبکی هم هست باهام
برای دیش دیریم دیم دیش دارام دام
خُلی بدبوی در این حال ناگاه
رسید و روبه سویم کرد هی هاه
به او گفتم نکن از هم گسستم
که از بوی دهانت گیج هستم
بگفتا من خُلی ناچیز بودم
دو روزی خانه ی پرویز بودم
و او هی داد چیز بد به دستم
وگرنه من خُلی بودم که هستم
کسی چون هادی چوپان بدن آه
دقیقا پشت بنده ماند ناگاه
در آن داد و هوار و جیغ و فریاد
فشارم داد و شعرم رفت از یاد
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
باهم شده ایم تا که بگوییم و بخندیم
تا اینکه نگندیم
با خنده درا روی غم و غصه ببندیم
تا اینکه نگندیم
از اون آقامحمود که داره چایی می ریزه
که خیلی عزیزه
تا این آقا که داره با تی کف را می لیزه
که خیلی عزیزه
ای دست مریزاد (۲)
ای جمله عوامل که در این کار دویدند
زحمت بکشیدند
گه زخم چشیدند و گهی حرف شنیدند
زحمت بکشیدند
از اهل بک استیج که بودند گرفتار
در مدت این کار
از مجری زحمتکش و مجموعه دُوار
در مدت این کار
ای دست مریزاد
ای دست مریزاد
یا خانم سلجوقی پر شور و حرارت
در اوج صداقت
باهرکه نموده است بر این کار نظارت
در اوج صداقت
با هر که از او نیست به تصویر نشانی
مانند فلانی
یا هرکه تلاشی بنموده است لسانی
مانند فلانی
ای دست مریزاد
ای دست مریزاد
از جمع تماشاچی خندان و خوش اخلاق
دلداده و مشتاق
یا مردم بییننده ی ،ارزنده ی خلاق
دلداده و مشتاق
ای دست مریزاد
ای دست مریزاد
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei