eitaa logo
اشعار "عاصی"
402 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
56 فایل
👌اشعار مذهبی سیاسی اجتماعی عاشقانه طنز و انتقادی... ❤همراهمان باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم قبله‌های خاکی نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه‌ای چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای سنگ خواهد بود اگر اینجا نمی‌گیرد دلی کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای کافران مامور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بت بیگانه‌ای روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه‌ای عاقبت یک‌روز خواهدساخت روی این‌قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه‌ای 🍃😭🍃😭
🌹بسم الله الرحمن الرحیم سلام چند پیشنهاد برای دوستانی که مشتاق خواندن شعر هستند: @ashare_asi @farakhanesher @etlaghialireza @yosefpoor_ir @mjelahipour @Mojtaba_khorsandi @alisalimian_poem @kaftarchahiemamreza @ASI_khorasani @gida13 @sagharaneyeshaerane @ashaarsharifi @abiatenaab @soroush_0301 @asharahmadrafiei @sehreashk @najvayebaran @sherkadeh @meysamranjbar_channel @mmjn64 @nardohdar1 @hoseinemorady63 @majnon1396 @Arefe_Majnon @chanddaneyaghot @mahpari_ch @gharare_dele_bi_gharar @cheraghbasiratafzayi @arastehnia @daftaresher110 @Hadise_love84 @marziye_karimi @ali_rafiei_vardanjani @golchine_sher @arefaaneh @golo_bolbol @shokofeha_ye_kheal @anjoman_matla @SAEB_TABRIZ @debelane @sherhaye_nab @asheghaneha14 🍃🌹🍃❤️
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
صدای گریه از عرش معلّی می‌رود بالا همین که نیمه‌شب‌ها دست زهرا می‌رود بالا یکی از پلک‌های زخمی‌اش با دیدن حیدر به زحمت -تا کند او را تماشا- می‌رود بالا گمانم مرکز ثقل زمین را شعله‌ها سوزاند که آتش از در و دیوار دنیا می‌رود بالا هنوز از ماجرای کوچه‌ها شرمنده‌اش هستند اگر دیوارها کج تا ثریا می‌رود بالا تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار که روی شانه‌ها تابوت مولا می‌رود بالا سؤال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن فقط هر آینه دیوار حاشا می‌رود بالا شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند که دود آتش امروز، فردا می‌رود بالا به لب در هر قنوت آوای "أَینَ‌المُنتَقِم؟" داریم که دست لطف مادر نیز با ما می‌رود بالا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام چند پیشنهاد عالی برای دوستانی که دنبال شعر خوب هستند: @ashare_asi @farakhanesher @yosefpoor_ir @mjelahipour @Mojtaba_khorsandi @alisalimian_poem @kaftarchahiemamreza @ASI_khorasani @gida13 @sagharaneyeshaerane @ashaarsharifi @abiatenaab @soroush_0301 @asharahmadrafiei @sehreashk @najvayebaran @sherkadeh @meysamranjbar_channel @mmjn64 @nardohdar1 @hoseinemorady63 @majnon1396 @Arefe_Majnon @chanddaneyaghot @mahpari_ch @gharare_dele_bi_gharar @cheraghbasiratafzayi @arastehnia @daftaresher110 @ali_rafiei_vardanjani @golchine_sher @arefaaneh @golo_bolbol @shokofeha_ye_kheal @anjoman_matla @SAEB_TABRIZ @debelane @sherhaye_nab @asheghaneha14 @khalvatkadeh_mastan
بسم الله الرحمن الرحیم یلدای انتظار دل من با امید دیدن تو روزای عاشقی‌رو سر می‌کنه شب یلدای انتظار منو صورت ماه تو سحر می‌کنه تو که نیستی جهان اسیر غمه سرد و بی‌روحه عمر ما آدما تو بیای باز گُلا شکوفه میدن تو بیای می‌میرن تموم غما خسته از رنگ زرد پاییزم به امید بهار سر می‌کنم روزی که بشنوم قراره بیای همه‌ی عالمو خبر می‌کنم سروسامون نداره زندگی‌مون همه‌چی آشوبه تا وقتی نیای وضع مظلوم، بد میمونه ولی برا ظالم خوبه تا وقتی نیای زیر بارون، تا عطر تو می‌رسه تر و تازه میشه هوای زمین این روزا هرکی غصه داره، میگه؛ همه‌ی آرزوم ظهوره، همین. خسته از رنگ زرد پاییزم به امید بهار سر می‌کنم روزی که بشنوم قراره بیای همه‌ی عالمو خبر می‌کنم 🍃🌹🍃🌹
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم مادرم چون دل ناقابل من نیست جای مادرم کاش جانم را می‌آوردم برای مادرم خاک پای او اگر باشم بهشتی می‌شوم چون بهشت افتاده عمری زیرپای مادرم در تمام عمر عطر عشق را حس کرده‌ام در فضای خانه از بوی غذای مادرم در تمام زندگی هر آرزویی داشتم شد برآورده به لطف یک دعای مادرم جز دعای خیر در حق همه الّا خودش جا ندارد در قنوت ربنّای مادرم شک ندارم که هزاران بار کم می‌آورد کوه اگر در زندگی باشد به جای مادرم جیب‌های خالی بابای من پر می‌شود پیش مردم لابه‌لای حرف‌های مادرم تا ابد از دست او بوسه تقاضا می‌کنم پادشاه دهر اگر باشم گدای مادرم @Mojtaba_khorsandi
بسم الله الرحمن الرحیم آینه همین که دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافی‌است همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فاطمه‌ست وقتی که برابرش همه‌ی فتنه‌ها زمین‌گیر است محال بوده که با کفر همنشین باشد کسی که آینه‌ی آیه‌های تطهیر است اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال... که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانی‌اش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافی‌است که روبروش سری روی نیزه تصویر است. 🍃🌹🍃🖤 نثار بی بی صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم ابوطالب پر از مدح محمد بود دیوان ابوطالب که غیر از او نبوده در در دل‌وجان ابوطالب اگر حتی تمام مکه با او دشمنی می‌کرد شبیه کوه محکم بود پیمان ابوطالب چنان دین زیر دِین جان‌فشانی‌های او مانده که می‌نامند ما را هم مسلمان ابوطالب کسی حتی اگر فکر جسارت بر نبی می‌کرد طرف می‌شد به برق تیغ برّان ابوطالب به دستان خودش پروردگار عشق پرورده‌ست گلی مثل علی را در گلستان ابوطالب بنی‌هاشم مسیر رستگاری را نمی‌پیمود اگر سکّان نمی‌شد تحت فرمان ابوطالب بدون‌شک بدل می‌شد به ویرانه تمام شهر نمی‌افتاد اگر در دست عمران ابوطالب پیام آورده جبریل امین از حق به پیغمبر؛ که "آتش دور باد از حول دامان ابوطالب" کرامت نسل اندر نسل ارث خانه‌اش می‌شد اگر می‌شد کسی یک‌بار مهمان ابوطالب پیمبر سفره‌ی او را نمک‌گیر خودش کرده چه بنویسیم ما از برکت نان ابوطالب تمام روزی یکسال خود را با خودش می‌برد اگر یک‌وعده می‌آمد سر خوان ابوطالب به یُمن مقدم پاک رسول مهربانی‌هاست که حتی شعب شد ملک سلیمان ابوطالب محمد جای خود را داشت، اما در همان دیدار بحیرا بعد از او مانده‌ست حیران ابوطالب علی سر نهانش بود و باید پرده برمی‌داشت شکاف کعبه از این راز پنهان ابوطالب اگر آن سال را پیغمبر "عام‌الحزن" نامیدند سبب این شد که سنگین بود هجران ابوطالب روایت شد؛ "که بعد از مرگ دوزخ جایگاه اوست مسلمانی که شک دارد به ایمان ابوطالب" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
بسم الله الرحمن الرحیم قصیده‌واره مدح قمربنی‌هاشم پیدا جهان دیده‌ست نور آسمان را در زمین پیدا که امشب ماه شد از خانه‌ی ام‌البنین پیدا حسن انگشتر خلقت، حسین آن را نگین، اما اباالفضل آمد و حالا شده نقش نگین پیدا علی آیینه‌ی رب، این پسر آیینه‌دار اوست برای بهترین باید که می‌شد بهترین پیدا به معنایی که او بخشید بر مردانگی سوگند نشد دیگر زنی چون مادرش مردآفرین پیدا همین که سر به خاک آورد و تسبیح خدا را گفت سر پیشانی‌اش شد نقش فردوس برین پیدا خدا را خواند واحد، شرم کرد از گفتن ثانی که شد علم‌الیقین، عین‌الیقین، حق‌الیقین پیدا چنان آسان به پرسش‌های مشکل می‌دهد پاسخ که بر لب‌های مولا نیست غیر از آفرین پیدا برای رتبه باید خوب را با خوب‌ها سنجید اگر در زیردستان می‌شود بالانشین پیدا اباالقاسم، ابوالقربه، قمر، باب‌الحوائج اوست ولی از بین این‌ها شد ابوفاضل‌ترین پیدا اگرچه واقفم بر "لایُقاس" اما ابایی نیست برای این که در اوصاف باشد هم‌نشین پیدا برای مصطفی در دین، برای مرتضی در زهد برای مجتبی در حلم با او شد قرین پیدا به لطف آیینه‌ای از "رحمة‌للعالمین" دارد به رزمش شیوه‌ی رزم امیرالمومنین پیدا به سائل بهترین را داده و مانند بابایش نشد در سفره‌اش جز اندکی نان جوین پیدا چه جای عیب اگر دور‌وبرش امثال من باشند که در هر خرمنی هستند چندین خوشه‌چین پیدا "سقاهم ربهم" را گر نمی‌خواندند در گوشش برای امر سقایی نمی‌شد جانشین پیدا ابوطالب‌تبار حمزه‌‌وار جعفرآیینی که از اعجاز او شد حافظ و حامی دین پیدا تمام لشکر دشمن اسیر هیبتش هستند همین که می‌شود با رزم‌جامه روی زین پیدا علی آنقدر بازوهای او را می‌زند بوسه که انگاری یدالله است از این آستین پیدا دودستی با دوشمشیر از دوسو مردانه می‌جنگد چنان که می‌شود در دیده‌های ریزبین پیدا به‌غیر از لحظه‌ای که اخم او را دیده در صفین ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا به تیغ خشم او شد محو از آیینه‌ی تاریخ اگر شد ناکثین و قاسطین و مارقین پیدا زمین از زخم‌های تازه پر می‌شد اگر هربار نمی‌شد زیر تیغش شهپر روح‌الامین پیدا به هرجا پرچم "هل من مبارز؟" را علم می‌کرد هم‌آوردی نمی‌شد در تمام سرزمین پیدا به قصد رزم تا می‌تاخت می‌دیدند که می‌شد سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا "اشداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال نمی‌شد در دلش از دوستان یک‌ذره کین پیدا خجالت می‌کشید از زینب کبری از آن وقتی که با ننگ امان‌نامه شده شمر لعین پیدا زد آتش بر دلش آوای "این عمّی العباس؟" از آن ساعت که شد از خیمه با صوت حزین پیدا امان از لحظه‌ای که شیرمردی خسته و زخمی زمین افتاده بود و گرگ‌ها شد از کمین پیدا عمود خیمه را بابا کشید آن‌جا که دیگر شد حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد به هرسو قطعه‌ای از عین‌‌ و با و آ و سین پیدا حسین از خاک دستش را چنان با بوسه برمی‌داشت که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا تمام پیکرش بر خاک می‌لرزید آن دم که شد از گودی صدای ناله‌ی "هل من معین؟" پیدا کنار حضرت صاحب‌زمان در روضه‌اش هستند پیمبرها - سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین - پیدا دوایش گفتن یک جمله‌ی "یا کاشف الکرب" است اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا برای حضرت عباس طوری گریه کردم که شده لبخند در روی کرام‌الکاتبین پیدا گرفتم در دوعالم دست‌هایش را، یقین دارم که در محشر برایم می‌شود حصن‌حصین پیدا دلم تنگ عمود آخر است، آن‌دم که خواهد شد به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا 🍃🌹🍃🌹
دوباره عرض‌ادب، عرض‌احترام از دور دوباره قسمت ما می‌شود؛ "سلام از دور" _سلام حضرت سلطان مرا نمی‌طلبی؟ ببین چقدر فرستاده‌ام پیام از دور... منی که دست به‌سینه گذاشتم هرصبح، سلام داده‌ام از روی پشت‌بام، از دور! اویس نیستم، اما نسیم رحمت تو همیشه درد مرا داده التیام از دور نگاه نافذ تو آهوی خیال مرا به یک اشاره‌ی کوتاه کرده رام از دور به‌رغم فاصله، گلدسته‌های تو انداخت کبوتر دل تنگ مرا به دام از دور دلم هوایی دیدار توست از نزدیک... اگرچه لطف‌تو بوده‌ست مستدام از دور 🍃🌹🍃❤️
چون کویر تشنه‌ای محتاج بارانیم ما همتی ای‌دل که دل‌تنگ خراسانیم ما نیمِ‌دل مشتاق مشهد، نیمِ‌دل مشتاق قم بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما پادشاهی دوعالم را به دست آورده‌ایم تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما هر زمان در جمع، حرف از آرزوها می‌شود جز زیارت حاجتی دیگر نمی‌دانیم ما از میان خیل القاب و عناوین در جهان آن‌چه سلطان می‌پسندد بی‌گمان آنیم ما تا که فهمیدیم می‌آید به استقبال‌مان از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما گنبد افلاکیان نور است و ما پروانه‌ایم ‌ساکنانِ آستانِ قدسیِ این خانه‌ایم بس که پُرکرده فضای صحن را فريادها نيست پيدا در حريمت های‌وهویِ بادها کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت پشت هم رخ می‌دهد اينجا از اين رخدادها جمله‌ای تکرار شد، هرصحن را پُر کرده است؛ "کار من با گوشه‌ی چشم تو راه افتاد"ها می‌شود حس‌کرد از فيروزه‌کاری‌های صحن حسرت ديوارها را در دل شمشادها از شفای درد پشت پنجره فهميده‌ام نرم شد از اشکِ زائرها دلِ فولادها ضامنِ آهو شدی، صياد آهو را رهاند شک نمی‌کردند در خوش‌قولی‌أت صيّادها پايتخت کشور دل‌های عالم مشهد است مانده حسرت در دل تهران‌ و عشق‌آبادها از فراق کربلا دیگر چه‌غم داریم ما چون‌که در هرگوشه‌ی ایران حرم داریم ما با همان شوقی که از آغاز، روشن مانده است در دل ما حسرتِ پرواز، روشن مانده است "آمدم ای شاه" شد شیرین‌ترین آوای ما تا قیامت شور این آواز، روشن مانده است ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم کورسوی کوچک ابراز، روشن مانده است فاصله بسیار نزدیک است در دل‌ها به‌هم این معانی نزد اهل راز، روشن مانده است کارهای غیر ممکن نیز ممکن می‌شوند پس در اینجا معنی اعجاز، روشن مانده است سایه‌ی موسی‌بن‌جعفر بر سر ایرانِ ماست نوری از این خانه در شیراز، روشن مانده است بازهم امشب شب این‌شهر بی‌خورشید نیست چل‌چراغ گنبد او باز، روشن مانده است در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم در کنار خوب‌ها گمراه می‌آيد حرم با تمام زائرانش راه می‌آید حرم هیچ‌فرقی نیست بین زائرانش، چون‌که هم_ بنده می‌آید حرم، هم شاه می‌آید حرم لحظه‌ای خالی نمی‌ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب‌ها ماه می‌آيد حرم رتبه‌ها برعکس دنیا می‌دهد اینجا جواب کوه از شوق تو مثل کاه می‌آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می‌آيد حرم هرکه می‌خواهد ببیند قطعه‌ای از عرش را راه خود را می‌کند کوتاه؛ می‌آيد حرم خوش‌به‌حال هرکسی که ساکن شهر قم است گاه می‌آيد حرم، بی‌گاه می‌آيد حرم... ملجأ هر آشنا، غم‌خوار هر بیگانه‌اند سیزده معصوم در این‌خانه صاحب‌خانه‌اند هیچ‌کس از این‌حرم با دست‌خالی برنگشت از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت این حرم آرامش محض است و از آغوش او هرکسی برگشت، با آشفته‌حالی برنگشت اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم از کنار او دلم در خردسالی برنگشت پیش‌ازاین‌ها قم کویر شوره‌زار خشک بود بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت این حرم خاصیتش علامه‌پروربودن است طالب علم از حریمش بی‌تعالِی برنگشت این چه رازی شد که جز با نیت او "مرعشی" از کنار مرقد مولی‌الموالی برنگشت گرچه ما همسایه‌ی خوبی برایش نیستیم روی او یک‌لحظه هم از این اهالی برنگشت ناگهان دل را به سمت‌وسوی دیگر می‌کشم با نسیمی از حرم تا جمکران پر می‌کشم وقت وصف تو زبانم در دهان می‌ایستد در بیان آن معانی از بیان می‌ایستد صاحب‌العصری و می‌چرخد زمان با اذن تو هر زمان یاد تو می‌اُفتم، زمان می‌ایستد هم‌نشینِ درد‌دل‌های زیادش می‌شوی زائرت هر گوشه‌ای از جمکران می‌ایستد بی خبر از وسعت لطف‌ و بزرگی‌های توست هرکسی چشم‌انتظارِ دیگران می‌ایستد از خدا امر ظهورت را تقاضا می‌کند هر زمان دستی به‌سمت آسمان می‌ایستد روح با شوق تو برمی‌خیزد از جسم جهان جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان می‌ایستد آن‌زمان‌که می‌رسد بانگ "اناالمهدی" به‌گوش کعبه برمی‌خیزد از جا و اذان می‌ایستد عمر داغ دوری از تو رو به پایان می‌شود عاقبت یک‌روز این آتش گلستان می‌شود 🍃🌹🍃❤️
بسم الله الرحمن الرحیم قطعه ای از عرش در کنار خوب‌ها گمراه می‌آيد حرم با تمام زائرانش راه می‌آید حرم هیچ‌فرقی نیست بین زائرانش، چون‌که هم بنده می‌آید حرم، هم شاه می‌آید حرم لحظه‌ای خالی نمی‌ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب‌ها ماه می‌آيد حرم رتبه‌ها برعکس دنیا می‌دهد اینجا جواب کوه از شوق تو مثل کاه می‌آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می‌آيد حرم هرکه می‌خواهد ببیند قطعه‌ای از عرش را راه خود را می‌کند کوتاه؛ می‌آيد حرم بُعد منزل نيست وقتی که سفر روحانی است هردلی هرجا بگويد آه می‌آيد حرم خوش‌به‌حال هرکسی که ساکن شهر قم است گاه می‌آيد حرم، بی‌گاه می‌آيد حرم....