eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
می گویم از کنار زیارت نرفته ها بالا گرفته کار زیارت نرفته ها اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار زیارت نرفته ها امسال اربعین همه رفتند و مانده بود هیات در انحصار زیارت نرفته ها انگار بین هیات ماهم نشسته بود زهرا به انتظار زیارت نرفته ها در روز اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار «زیارت نرفته ها» اما هزارمرتبه شکر خدا که هست مشهد در اختیار زیارت نرفته ها باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند باب الرضا قرار زیارت نرفته ها غم میخورم برای دل رهبرم که هست تنها طلایه دار زیارت نرفته ها گفتند شاعران همه ازحال زائران این هم به افتخار زیارت نرفته ها ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شکسته بال ترینم ، کبود می آیم  من از محله ی قوم یهود می آیم  از آن دیار که من را به هم نشان دادن به دست های یتیمت دو تکه نان دادن    از آن دیار که بوی طعام می پیچید  از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید  کسی که سنگ به اطفال بی پدر می زد  به پیش چشم علمدار بیشتر می زد  از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند  تمام طول سفر زیر دست و پا می ماند   به کودکی که یتیم است خنده سر دادند  به او به جای عروسک سر پدر دادند    به جای آن همه گل با گلاب آمده ام  من از جسارت بزم شراب آمده ام   از آن دیار که آتش به استخوان می زد  به روی زخم لبان تو خیزران میزد  ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط به همین حال مرا وا مگذارید فقط ببریدم ببریدم شده حتی در خواب بین این شهر مرا جا مگذارید فقط همه رفتند و شده قبرمن این شهر ...مرا در مزارم تک و تنها مگذارید فقط حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم با دلم وعده فردا مگذارید فقط بگذارید که سر بر قدمش بگذاریم روی این خواهش ما پا مگذارید فقط اربعین پای پیاده نجف وکرببلا حسرتش را به دل ما مگذارید فقط تشنه روضه ام و اه فرات است بلند آب را تشنه دریا مگذارید فقط لای هر برگه قرآن چقدر برگ گل است پا براین مصحف زیبا مگذارید فقط داد زد این سر و این حلق من و سینه من چیزی از پیکر من جا مگذارید فقط مرد باشید ولی , تا که نکشتید مرا پا سوی خیمه زنها مگذارید فقط ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
بعد از چهل غروب رسیدم کنار تو پُر کرده جای تو بغلم را مزار تو چینم بجای شاخهٔ گل دور خاک قبر این چند شاخه دختر نیلی عذار تو با یاد آتش جگرت گریه می کنم شاید که اشک دیده‌ام آید به کار تو قلب من از لباس تنت پاره تر شده آیینه دلم شده این یادگار تو باخطبه های حیدری ام کوفه‌تا به شام نگذاشتم که کم بشود اقتدار تو یک جا نشد که سیر تماشا کنم تورا... از بس که رقص داده سرت نیزه‌دار تو افتاده یک شیارِ عمیقی به صورتم از ضربه های سنگِ عدو در جوار تو وقت گذر زکوچه برده فروش‌ها یادم نمی‌رود به خدا انکسار تو دیدم به کف گرفته زنی سنگ روی بام با کینه‌ای عجیب کشد انتظار تو معلوم شد زخندهٔ رجّاله‌های شهر او شرط بسته با همه روی شکار تو وقت نزول راس تو یادم نمی رود سر وانمو زخم رخ داغدارتو جایی ولی به‌سختی شام بلا نبود تیر نگاه وغیرت زخمیّ یار تو بزم یزید و تشت طلا چوب خیزران بوی شراب و لعل لب مشک بار تو؟!! ما را در آن میان به تماشا گذاشتند خون می چکید از نگه بی قرار تو حالا که گریه کردنمان بی کتک شده خالی است جای شاخه گل نوبهار تو برخیز و فکر موی سپید رباب کن گم کرده او دوباره تن شیر خوار تو ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
کاروان رفت و اهلِ آبادی اشک بودند و راه افتادند چند فرسخ نگاه بدرقه را در پی کاروان فرستادند شوق رفتن به سرزمین بهشت خسته می‌کرد کوه و صحرا را غافل از این که راهزن‌ها نیز در کمین‌اند کاروان‌ها را دور شو، کور شو! صدا برخاست قلب‌ها را پر از مخاطره کرد کاروان را به طرفة العینی دستۀ دزدها محاصره کرد ما نه سوداگریم نه تاجر نیست جز نان و آب ره‌توشه زاد راه است التماس دعا بار ما هست شوق شش‌گوشه چشم سردسته ناگهان تر شد لرزش شانه‌اش نمایان شد بار دیگر نقاب خود را بست اشک او در غرور پنهان شد روی زانوی خود نشست آرام راه را با اشاره‌ای وا کرد بعد سی سال سردی و تلخی چایی روضه کار خود را کرد کاروان نقطۀ سپیدی شد محو شد رفته رفته در تصویر همچنان ایستاده در صحرا راهزن، بی‌تپانچه، بی‌شمشیر نه کلاهی، نه خرقه‌ای، تنها یک لباس سپید بر تن داشت از پشیمانی‌اش خبر می‌داد چکمه‌ای که به دور گردن داشت سال شصت و یک غم و اندوه کاروان حسین برمی‌گشت دست غارت حریص شد، حتی از سر کهنه پیرهن نگذشت آب آزاد شد ولی آتش در دل خیمه‌ها پراکندند قافیه کاش‌که ربودن بود زیور از گوش دختران... ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
اشک‌ها! فصل تماشاست امانم بدهید شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید از شما می‌شنوم عطر گل یاسین را خاک‌ها! رنگ یقینی به گمانم بدهید جامی از اشک فراهم شد اگر، ای مردم به تسلایِ دل هم سفرانم بدهید طول یک چلّه جدایی، به خدا یک عمر است گاه خطّ و خبر از سیر زمانم بدهید گر خبر دار شدید از گل داودی من یک شمیم از نفسش روح و روانم بدهید پاره‌های دلم افتاده در این دشت، به خاک رخصت گریه به گلگون کفنانم بدهید کاکل آشفته، به خون خفته، در این جا سروی باز در سایه‌اش آرامش جانم بدهید این رباب است که با لاله‌رخان می‌گوید: ذکر لالایی گل را به زبانم بدهید من که از عطر گل فاطمه، مدهوش شدم خبر از حال و هوای دگرانم بدهید سجده‌ها کرده‌ام از بوسه بر این تربت پاک طاقت از دست شد آرامش جانم بدهید دشت لبریز گلاب است اگر امکان دارد برگی از آن گلِ صدبرگ نشانم بدهید اربعین نیست حدیثی که فراموش شود شعلۀ عشق، نه آن است که خاموش شود ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه هرچه تکرار شود، نام تو تکراری نیست ما و شیرینی این شورِ سراپا تازه و جهان داغ تو را تازه نگه‌داشته است نه! نگه‌داشته داغ تو جهان را تازه موج در موج به سر می‌زند و می‌گرید مانده داغ لب تو بر دل دریا تازه آه ای تشنۀ افتاده به هامون، زخمی آه ای زخم تو در غربتِ صحرا تازه تازه می‌خواست کمی معرکه آرام شود نعل‌ها تازه شد و داغ دل ما تازه کاروان رفت به مهمانی کوفه که در آن کوچه در کوچه شود غربت مولا تازه کاروان رفت به مهمانی شام، آه از شام زخم‌ها کهنه ولی زخم زبان‌ها تازه کاروان رفت ولی راه تو در عالم ماند با شکوه قدم زینب کبری تازه اربعین است و قدم در قدم اعجاز غمت پر طپش، گرم، پرآوازه، شکوفا، تازه ای که امروزِ جهان مات شکوه تو شده‌ست مانده غوغای تو در جلوۀ فردا تازه تا که غم هست و حرم هست و علم هست و قلم جلوۀ توست در آیینۀ دنیا تازه ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
کانال اطلاع رسانی مراکز اسکان رایگان و مواکب در مشهد مقدس 🕌 دهه آخر صفر در مشهد مقدس 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/zoyoof 👆👆👆👆👆👆
نشستم گوشه‌ای از سفرۀ همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت دهان وا می‌کند عالم به تشویق حسین اما دهانِ رحمة للعالمین وا شد به تحسینت تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت مُعزّ المؤمنین خواندن مُذلّ المؤمنین گفتن، اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت، برای تو چه فرقی دارد، ای والتین و الزیتون که می‌چینند مضمون آسمان‌ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمی‌گشتند خدا واداشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت بگو تا تیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت تو را پایین کشیدند از سر منبر که می‌گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورد پایینت درون خانه هم محرم نمی‌بینی، تحمل کن که می‌خواهند، ای تنهاترین! تنهاتر از اینت تو غم‌های بزرگی در میان کوچه‌ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت سر راهت می‌آمد آن‌که نامش را نخواهم برد برای آن‌که عمری تازه باشد زخم دیرینت برای جاریِ اشکت سراغ چاره می‌گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد چه می‌شد مثل مادر نیمۀ شب بود تدفینت :: صدایت می‌زند اینک یتیمت از دل خیمه که او را راهی میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ نمک‌نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفرۀ همواره رنگینت ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
مرا سَری ست که اُفتاده زیرِ پای حسن به تختِ سلطنتِ این دل است جای حسن هزار حاتمِ طائی شود گدای درش هرآن کسی که به دنیا شود گدای حسن دو دست داده خداوند تا که سینه زنم یکی برای حسین و یکی برای حسن حسین روضه ی هرروزه ی حَسَن بوده تمامِ زندگی ام نذرِ روضه های حسن به ساحَتَش همه جا احترام باید کرد حسین خاسته از جای خود به پای حسن غروبِ هفتمِ ماهِ صفر‌ جگرسوز است نوای حضرتِ زهرا به کربلای حسن 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند بی کفن در وسط دشت رهایش کردند حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟ پای خود را زلبان پسرم بر دارید ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
پشت سر مسافر ما گریه می‌کند شهری که بر رسول خدا گریه می‌کند حنانه‌ای که معتکف مسجدالنبی‌ست اصلاً نپرس از این‌که چرا گریه می‌کند از بس که سوزناک خودت گریه می‌کنی شانه به شانۀ تو عبا گریه می‌کند دستی بکش به قلب پر از درد زینبت بی‌تاب در وداع شما گریه می‌کند دیده‌ست شهر تشنه که بر دستت آسمان سرشار التماس دعا، گریه می‌کند زنجیرۀ طلایی نقل حدیثتان هر یک به سیدالشهدا گریه می‌کند یابن الشبیب! گریه به داغ حسین کن شیعه به یاد کرب‌وبلا گریه می‌کند ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592