eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
منظر دل های ماست، کرب و بلای حسین مرغ دل ما زند، پر به هوای حسین یک نگه کربلا بِه بود از صد بهشت جنت اهل دل است، صحن و سرای حسین دیدن باغ بهشت، مژده به زاهد دهید زاهد و حور و قصور، ما و لقای حسین تربت پاکش بود داروی هر دردمند دار شفای خداست، کرب و بلای حسین ملک سلیمان بود در نظرش بی بها آن که گدایی کند پیش گدای حسین هرکه رود کربلا بوسه به خاکش زند بشنود از قدسیان، بانگ و نوای حسین چون به عزاخانه اش پا نهی آهسته نه بال ملایک بود، فرش عزای حسین خنده کنان می رود، روز جزا در بهشت هرکه به دنیا کند، گریه برای حسین غم نخورد بعد از این، بهر سرای دگر آن که «شکوهی!» شود، نوحه سرای حسین ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم باز اما ادعا داریم فکر حضرتیم فکر بیداری مایی ما ولی خوابیم خواب.. عفو کن‌ آقا اگر اینقدر اهل غفلتیم تو به‌ گمنامان نگاه بیشتر داری ولی... ما ز چشم افتاده ها از عاشقان شهرتیم پشت ابر معصیت ماندیم و نابینا شدیم حاضر کامل شما هستی و ما در غیبتیم با تمام‌ این بدیها نام‌ مارا خط مزن با تمام این بدیها باز هم در خدمتیم جز‌حسین‌و روضه اش راه نجاتی نیست نیست ما برای آشتی با تو دخیل هیئتیم ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تفاوتی نکند اینکه سر بیاندازی و یا به خیل غلامان نظر بیاندازی بگو چه ماند ز قلعه غیر ویرانی اگر تو پنجه به دستان در بیاندازی تو آن عقاب بلندی که خیل کرکس ها تمام عمر نشستند پر بیاندازی فقط تویی که توانسته ای در اوج شکوه بساط سفره ی خود مختصر بیاندازی به جز خدا که به امرش همیشه تسلیمی نشد مقابل یک تن سپر بیاندازی تو حق مطلقی و هر چه می کنی حق است عدالت است اگر نسل بر بیاندازی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی جهان عمری‌ست درمانده‌ست در تردید و شک، اما تو خود عین‌الیقین، روح‌الیقین، حق‌الیقین هستی من از فتحِ درِ خیبر به دستان تو فهمیدم که تو دست توانمند خدا در آستین هستی سرِ در چاه را باور کنم یا ذوالفقارت را؟ که گاهی آن‌چنان هستی و گاهی این‌چنین هستی بگو از استخوان در گلو، از خار در چشمت که پر از خطبه‌های ناتمام آتشین هستی بگو چشم نبی روشن، بگو چشم حسودان کور؛ برای فاطمه تنها تو در عالم قرین هستی... از آن روزی که چشمم باز شد، در گوش من خواندند: «که تو تا لحظۀ آخر، امیرالمؤمنین هستی» ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
وقتی عبا را بر سر خود می کشیدی بند امید عالمی را می بریدی خوردی زمین دیگر نشد برخیزی از جا دیدم سوی دیوار خود را می کشیدی هربار می افتادی و میگفتی ای کاش آه ای عصای پیر ی من می رسیدی وقتی میسر نیست تا باشد جوادت ای کاش میشد تا عصایی می خریدی با جمله ی ای وای مادر بین کوچه آه از نهاد هر گزاره می شنیدی از درد میپیچی به خود تنهای تنها چشم تو مانده سوی در با نا امیدی خاکی شده سر تا به پایت بین حجره حالا شدی مانند آن راس شهیدی... ابن شبیبت را صدا کن روضه ای خوان آن روضه ای را که گریبان می دریدی بر روی نی خورشید و پای نی ستاره روضه بخوان از دختر بی گوشواره از آن تن بی سر به روی خاک صحرا روضه بخوان از ناله ی گودال زهرا روضه بخوان از تیغ و از نیزه شکسته از آنکه روی صفحه قرآن نشسته روضه بخوان از زخم های پیکر او از ساربان و تنگی انگشتر او ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت اشک ما وقف تو و کرب‌وبلای حرمت در هوای محن‌آلودۀ غربت، آید عطر گل‌های بهشتی ز فضای حرمت شمعدان‌ها همه در سوز و گداز از داغت تیره از آهِ مَلَک، آینه‌های حرمت می‌شود خاطرۀ غربت زهرا ترسیم خلق را در نظر از حال و هوای حرمت برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت هر طرف باز شود پنجره‌های حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدی‌ات زائر و ای کاش که می‌دانستم که گذارد قدم آن ماه،‌ کجای حرمت یادِ آن روز که شد روضۀ تو کرب‌وبلا شاهد کرب‌وبلایت، شهدای حرمت دولت آل علی تا به ابد پاینده‌ست این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا ای برافراشته تا عرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه سایۀ مرحمت‌آمیزِ لوای حرمت هدیه کرده‌ست «مؤید» به غزالان حرم غزلی را که سروده‌ست برای حرمت ✍: مرحوم 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تا گوهر اشکم سر بازار نیاید کالای مرا هیچ خریدار نیاید در سوز جگر مصلحت ماست كه مارا غير از جگر سوخته در كار نيايد خارم من و در سینه ي من عشق شکفته است تا خلق نگویند ، گل از خار نیاید ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت مدح تو جز از خالق دادار نیاید نومیدی و درگاه تو بی سابقه باشد هر کار ز تو آید و این کار نیاید در صحن و سرايت همه جا ديده گشودم جايی ننوشته است گنهکار نیاید يك عمر به دربار رضا رفتم و حاشا بر ديدن اين دِلشُده يكبار نيايد آخر به کجا روی کند ، ای همه رحمت گر بر در تو شخص گرفتار نیاید 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 ✍️ https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
نيش و كنايه هاست كه از يار مي خورم از دست يار زهر شرر بار مي خورم اصلا به جنگ و نيزه و لشكر نياز نيست وقتي ميان خانه ز دلدار مي خورم دارم ز همسري كه ز من جز صفا نديد چوب كدام تندي رفتار مي خورم شعله شود بلند از اين زخم بر جگر تا آب از دو چشم گهر بار مي خورم از اين صداي هلهله آزار مي كشم با جان خسته غصه ي بسيار مي خورم وقتي كه مي برند مرا روي پشت بام با صورتم به گوشه ي ديوار مي خورم پهلو شكسته مادر كم سن و سال من ديگر بيا كه حسرت ديدار مي خورم ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
سر را زِ خاکِ حُجره اگر بَر نداشتی تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی خواهر نداشتی كه اگر بود می‌شكست وقتی كه بال می‌زدی و پَر نداشتی از طوس آمدند بِگِریند در غمت یاری به غیرِ چند كبوتر نداشتی وقتی كه زهَر بر جگرَت چَنگ می‌كشید جُز یاحسین ناله‌یِ دیگر نداشتی ختمی گرفته‌اند برایَت كنیزکان لبخند می‌زدند و تو باور نداشتی تو تشنه كام و آب زمین ریخت قاتلت چشمت به آب بود و از آن بَر نداشتی كف می‌زدند دور و بَرَت تا كه جان دهی كف میزدند و تاب به پیكر نداشتی كف می‌زدند ولیكن به روی دست دستِ زِ تن جُدایِ برادر نداشتی شُكرِ خدا كه پیرهنی بود بر تنت یا زیرِ نیزه‌ها تنِ بی سر نداشتی شُكرِ خدا كه لحظه‌ی از هوش رفتنت خواهر نداشتی ، غمِ معجر نداشتی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
از دل حجرۀ تاریک که بسته است درش می‌رسد ناله‌ای و دل شده خون از اثرش چیست؟این نالۀ سوزنده و از سینۀ کیست؟ صاحب ناله مگر سوخته پا تا به سرش این فروغ دل زهراست که خون‌ست دلش این جگر گوشۀ موساست که سوزد جگرش این جواد است که از تشنگی و سوزش زهر جان سوزان بود و نالۀ جانسوز ترش خانه‌اش قتلگه و همسر او قاتل اوست بارالها تو گواهی که چه آمد به سرش همسر مرد برایش پر و بال است ولی همسر سنگدل او بشکسته است پرش آتش زهر چنان کرده به جانش تأثیر که کند هر نفس سوخته‌اش تشنه ترش شهر بغداد بود شاهد مظلوم دگر پسری را که دهد جان ز ستم چون پدرش کاش می‌بود غریب الغربا در آنجا تا زمانی نگرد غربت تنها پسرش ✍: مرحوم 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
همین بس است که دردانه ی پدر بودی دوام نسل پدر بودی و پسر بودی درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت برای نخل ولا بهترین ثمر بود اگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدی زبانزد همگان در دل و جگر بودی خدا به نام شما زد جواد بودن را ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی خدا نخواست فدایی مادرت بشوی که حکمت است پس هر نبود و هر بودی برای دین به جوانیت اکتفا کردی تمام عمر کمت در دل خطر بودی خدا مگر که بداند چه محشری می شد به عمر نوح اگر منشاء اثر بودی مسیر باد به امر تو شد جنوب-شمال مدینه تا به خراسان که در سفر بودی اگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برت به نام خویش به کام همه شکر بودی به کوری همه ی چشمهای شور عرب همین بس است که دردانه ی پدر بودی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی سایه‌سار خلقی اما پیکرت در آفتاب... سرپناه عالمی و بی‌پناه عالمی در مقاماتت از اسماعیل هم بالاتری تشنه‌ای اما نداری غیر اشکت زمزمی خط به خط روضه‌ها در بیت بیت نوحه‌ها گشتم و بالاتر از داغت ندیدم ماتمی گرچه دلخونی ولیکن شوق دیدار پدر بر تمام زخم‌هایت می‌گذارد مرهمی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592