🌹
لگد زدی به در خانهای که خانهی کیست
شجر در آتش و آتش در آشیانهی کیست
خدا عذاب تو را بیشرف زیاد کند
که مارِ هفت سرت در کمین لانهی کیست
زدی به کندهی زانوی گرگ گیج زدی
به سینهای که نیاگاهِ بیترانهی کیست
#امیر_حسین_هدایتی
#لگد_زدی
#اسرائیل_غاصب
#غزه_اقتدار
@ashareamirhosienhedayati
🌹
چرک و نَمور و سرد و کوتاه و زمستانیست
این رختخواب ما شهنشاهانِ عریانیست
این است آن وضعی که بر آن حکم میرانیم
در خدمت یاری که جلّادی چنین جانیست
هر جا که دیواری نمیبینی سرای ماست
هر چند روشن نیست اما پاک ظلمانیست
ما هم به فرمان خدای جنگ میجنگیم
جغرافی فتح و فتوح ما هویدا نیست
با شانهای در دست بیباکانه میتازیم
شبها دراز و قصهی آن زلف طولانیست
خاکی که از کشورگشایی دست ما افتاد
خشتِ سرِ دیواری از یک قصر اعیانیست
دست چپ خود را بگیری صاف میآیی
میخانهی ما یک سرش بر خاک سامانیست
هر کس خودش بود و چراغش در بیابانش
میرفت و پیدا بود قصدش قصد پنهانیست
چشم و نظر در چشم ما حکمش براندازیست
صحرای خارستانمان برجِ نگهبانیست
وقتی سرِ خود را قسم خوردیم میگوییم
تاج سر ما هم همین خار بیابانیست
از سرنوشت نیکبختان ما خبر داریم
مسعود سعدی مثل هر جاست زندانیست
از کوی ما نگذر محلی هم به ما نگذار
بحث تو ایراد است و حرف ما سخنرانیست
با سایهی روی زمینات درد دل گفتیم
محکم سرش را زد به سنگ و گفت پیشانیست
بر بام ما دارد خدا آواز میخواند
با قطرهی اشکی که این شبهای بارانی ست
بر استخوانها جا میاندازیم و میغلتیم
چادر شبی جز پوست روی پیکر ما نیست
میشد کمی فانوس را بالا نگه داری
وقتی که میبینی هوای شعر طوفانیست
#امیر_حسین_هدایتی
#چرک_و_نمور
@ashareamirhosienhedayati
🌹
من از تو میگذرم با دلم چکار کنم
چگونه آتش یخ زده را مهار کنم
چگونه آب و هوای جویده را بمکم
بدون راه فرار کجا فرار کنم
منام که با سرِ ماهی از آب بیرونام
چگونه زیر فشار هوا هَوار کنم
به تُنگ کوچک خود بر کنارهی دریا
اگر نمیرم با حسرتم چکار کنم
چقدر کوچک و سرخم چقدر بیتابم
نفس گرفتم تا خرج انتظار کنم
میان تُنگ زمین خورده از تو میپرسم
که اسب چوبی خود را کجا سوار کنم
سر از میانهی این ماجرا در آوردم
به داستان خودم باید افتخار کنم
چلانده سینهی بیشیر هفت دریا را
بر این کرانه نماندم که زار زار کنم
منام که با تنِ ماهی به تو افتادم
چگونه زنده بمانم کجا فرار کنم
#امیر_حسین_هدایتی
#من_از_تو_میگذرم
#کودکان_غزه
#روایت_غزه
@ashareamirhosienhedayati
سلام و عرض ادب
خدمت استاد گرامی در کانال اشعار خودشون.. خوش اومدید استاد هدایتی عزیز🌺
🌹
نبض قدمهایم نمیزد بر زمینم
پنهان نشد مارِ درون آستینم
در کودکان و در میانسالان نبودم
هر طور فکرش را میکنم آنان نبودم
آیا به محض ِ گوشهگیری پیر بودم
آیا اگر آهو نبودی شیر بودم
وقتی جوانی رفت گفتم چارهیی نیست
رحل اقامت بار هر آوارهیی نیست
آن رفتهی آواره وقتی بازگردد
میبیند این بیچاره هست و کارهیی نیست
میبیند از هر سو کلافی میگشاید
جز کژدم بیجنبهی جرّارهیی نیست
از اتصال و انفصال و مثل اینها
ردی میان رشتههای پارهیی نیست
روزی برای راه دادن خانهیی بود
حالا به جز یک حفره بر دیوارهیی نیست
این زنگی بیدست و پا ماند و زمیناش
پای خودش دست خودش بی آستیناش
پایی که با یک دومِ سرعت فراریست
آبی که در جوییست اما نیمه جاریست
از شاعران پرسیده و از فیلسوفان
آیا بگیرد پنجه با گیسوی طوفان
پرسیده چشمت روم بوده روس بوده
ساقط شدن با مغز من روی زمینی
حق منی اما تو ای سیلی همینی
#امیر_حسین_هدایتی
#نبض_قدمهایم
@ashareamirhosienhedayati
🌹
دیگر تمامش کن از آن ظلمت بیا بیرون
این درد را آرام کن این مرد را ممنون
دیگر چه خاکی مانده تا بر سر کند دنیا
این چرخ نابازیگر با پشتکیِ وارون
آیا از این هم بیشتر تغییر باید کرد
در کوچهها دارد گدایی میکند قارون
دیگر برای ریختن چیزی نمیماند
وقتی به جای آب مینوشی عزیزم خون
بادی که موهای سیاهت را پریشان کرد
از لای دندانش دلم را تف کند بیرون
با کمتر از افسانهات خوابم نخواهد برد
مردم به این دیوانه میگویند آن مجنون
در غربتی هستم که رودش نیز جاری نست
وقتی زمستانی نباشد هم بهاری نیست
خالیست جای برف روی قلهی شادی
اما خود شادی چه میخواهد در این وادی
پای وصیتنامه را خاراند با انگشت
در خانهی ویرانهی خود خان آبادی
باید وکیل مردهای پیدا کنم شاید
احیا کند حق مرا از خون اجدادی
جای نفسهایی که بند آوردهام خالی
حالا که با زنجیر میچسبم به آزادی
من با همین افکار نامربوط تنهایم
دریای نرم ماسهای با قایقی بادی
لکّ سفید شانهات مُهر نبوت نیست
کافیست هر لاطائلاتی خوردِ من دادی
تصمیم من تصمیم جنگیدن به تنهاییست
پس شادی بعد از گلم خیلی تماشاییست
#امیر_حسین_هدایتی
#دیگر_تمامش_کن
@ashareamirhosienhedayati
🌹
تو چه کاری کنی برای غمم
پس و پیشام نکن که بیش و کمم
به چه میکوشی ای ارادهی من
به که بشتابم و کجا برمم
اشتیاق زیاد و فرصت کم
ماجرای دل من است و دَمم
دست چوپان باد در دستم
در گره بندِ نِی نوای گمم
سرِ زیبا بچرخ رو به من ای
زهر چشم تو جوهر قلمم
شریان بند باد اگر باز است
به سرم میزند در آن بدمم
نُت پیچیده در سه تار طلا
من به این معجزات متهمم
تا زمانم نرفته مغتنمم
تا مکانم نبسته محترمم
بگشایی ورق ورق ورقم
بشماری قدم قدم قدمم
سرعتم را نگیر خوش نفسم!
جوهرم را ننوش نو قلمم!
بوی شیر از کرانههای لبت
معبدم را میآکند صنمم
سخت مشتاق رمیِ آن جَمرم
که بگویی نشسته در حرمم
تا به ابروی کج اشاره کنی
سرم افتاده در پی قدمم
چشم حیران از در آمدهام
استکانها که میزنی به همم
جفتمان را به کشتی آوردند
با وجود تو من کی ام عدمم
#امیر_حسین_هدایتی
#تو_چه_کاری_کنی
@ashareamirhosienhedayati
🌹
صدها گره با ریسمان خویش درگیرم
چرخ جوانی میزنم در حلقه با پیرم
وقتی صدای پیر من اینگونه میگیرد
من هم جوانی را زبان در کام میگیرم
یک پای پیر بینوایم بر لب گور است
گوری که من هم بشنوم از ترس میمیرم
کی حالت ویرانه را از گور بشناسم
جسمم کجا مدفون و با روحم کجا گیرم
دیگر نمیدانم که خواهد کرد تحسینم
اما تو هم دیگر نخواهی کرد تحقیرم
این رشته سرهای درازی داشت و دارد
از حلقه بیرون میزنم با کند و زنجیرم
دارم رجز میخوانم ای تنها شکار من!
کی باطلالسحر نگاهت بوده تکبیرم
آهویی و در کام خود شیری نمیبینی
آخر چرا خود را به مردن میزند شیرم
خود را میان این گرهها کور میبینم
شیری که از فکر گوارا بودنم سیرم
آهو نباید از جوانی بگذرد با من
گوری ندارم تا از آن هم بگذرد پیرم
امشب شب طولانی این قصه خواهد شد
کو آن شراب کهنه اما دیر تاثیرم
از مرگ و حتی عشق هم دیگر نمیترسم
چرخ جوانی خورد و من یکبار میمیرم
#امیر_حسین_هدایتی
#صدها_گره
@ashareamirhosienhedayati
هدایت شده از اوراق مجازی؛ امیرحسین هدایتی
✅کانال اشعار امیر حسین هدایتی
از اساتید شعر و ادب
🌹اینجا در کنار خوانش شعر، معرفت می آموزیم.
#شعر_شعور
@Benvic
@ashareamirhosienhedayati
هدایت شده از اوراق مجازی؛ امیرحسین هدایتی
🌹
هر که از ما رویگردان است بگذاریم باشد
خواب او با ما پریشان است بگذاریم باشد
هر که از ما رویگردان نیست اما در پیِ ما
مثل گرگی کُند دندان است، بگذاریم باشد
هر که جز کفتار پیری نیست اما نعرههایش
نعرههای شیر غرّان است، بگذاریم باشد
هر چقدر این گرگ، این کفتار، این روباه، این سگ
نی به چنگ آورده چوپان است، بگذاریم باشد
زیر جلد ماست باشد، پیش چشم ماست باشد
در کمین ما و پنهان است بگذاریم باشد
هر کسی با نقش بازی کرد بازی کرد و حتی
هر که پشت پرده پنهان است بگذاریم باشد
چشم ما را دور دید و نقش ما را کور و تنها
رفته روی صحنه رقصان است، بگذاریم باشد
جای مروارید از دریا حباب آورد در کف
هر چه این لفّاظ نادان است، بگذاریم باشد
#امیر_حسین_هدایتی
#اللهاکبر
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_رژیم_صهیونیستی
#رژیم_صهیونیستی_محکوم_به_زوال_است
@ashareamirhosienhedayati