eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
596 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
تفریح 99 درصد ایرانیا تو 13 بدر😐😂 خب فردا رو لطفا همینجوری تو خونتون سیزده رو بدر کنید😂😂😂 #درخانه_میمانیم ✅ @asheghaneruhollah
▪️پزشک مسیحی لبنانی الاصل در ایتالیا توییت کرده بعد از سرکشی بخش قرنطینه بیماران کرونایی دربرابر تصویر حضرت مریم و مسیح و دعا کردم اگر پس از پایان #کرونا سالم ماندم به زیارت سه مرقد بروم: ۱.‌ مرقد حسین در کربلا ۲. مرقد شهید عماد مغنیه در لبنان ۳. مرقد شهید قاسم سلیمانی در کرمان ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥با دیدن این کلیپ حال دلتان را خوب کنید من قالیچه سلیمانم 🌺تقدیم به همه مدافعان سلامت برای سلامتیشون کنیم 👇 بفرمایید یه‌کم حالِ خوش👇 ✅ @asheghaneruhollah
⭕️مجموع مبتلایان کووید ۱۹ در کشور به ۴۷۵۹۳ نفر رسید/ بهبودی و ترخیص ۱۵۴۷۳ نفر از بیماران 🔸دکتر جهانپور سخنگوی وزارت بهداشت: 🔹از ظهر دیروز تا امروز ۱۳ فروردین ۱۳۹۹ و بر اساس معیار‌های قطعی تشخیصی، ۲۹۸۷ بیمار جدید مبتلا به کووید ۱۹ در کشور شناسایی شدند و مجموع بیماران شناسایی شده بر اثر این بیماری به ۴۷۵۹۳ مورد رسید. 🔹خوشبختانه تا کنون ۱۵۴۷۳ نفر از بیماران بهبود یافته و ترخیص شده اند و این روند ادامه دارد. 🔹متاسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۱۳۸ نفر از بیماران مبتلا به کووید ۱۹ در کشور جان خود را از دست دادند و مجموع درگذشگان بر اثر این بیماری در کشور به ۳۰۳۶ نفر رسید. 🔹 ۳۸۷۱ نفر از بیماران در وضعیت شدید این بیماری قرار دارند. ✅ @asheghaneruhollah
رواق و مرقد خلوت به تو نمی آید حرم بدون طراوت به تو نمی آید بیا دوباره دعا کن دوباره برگردیم ز راه دور زیارت به تو نمی آید ما رو ببخش ، بابت همه ی لحظاتی که قدر حرم و مشهد رو ندونستیم ببخش که فکر کردیم ، هر وقت بخوایم ، میتونیم بیایم ببخش و رحمی کن ،،، بدجور دلمون تنگ شده این بار اگه بشه بیایم .... هیچی ، فقط بذار بیایم 👇 بفرمایید یه‌کم حالِ خوش👇 ✅ @asheghaneruhollah
اب﷽ پوستر | شهدای فرشته گون #پزشکان ، #پرستاران، بقیّه‌ عوامل درمانی حقیقتاً در حال جهاد فی‌سبیل‌الله‌ هستند؛ این کاری که امروز این‌ها می‎کنند جهاد فی‌سبیل‌الله است و ارزش خیلی بالایی دارد. لازم می‌دانم از خانواده‌های این عزیزان هم تشکّر کنم - همسرانشان، فرزندانشان و پدر مادرهایشان که تحمّل می‌کنند این سختی را- بعضی از این عزیزان روزها، شبهای متوالی به منازل خودشان سر نمی‌زنند و مشغول کار هستند، کار شبانه‌روزی در واقع می‌کنند، خانواده‌ها تحمّل می‌کنند، صبر می‌کنند، از آنها هم من عمیقاً متشکّرم. مقام معظم رهبری، امام خامنه ای ۱۳۹۸/۱۲/۱۳ #مدافعان_سلامت ✅ @asheghaneruhollah
💠 خدايا من جوانیَم را در #مستی دوری از تو پیر نمودم... #مناجات_شعبانیه 👇 بفرمایید یه‌کم حالِ خوش👇 ✅ @asheghaneruhollah
عاشقانه ای از جنس شعبان.mp3
5.49M
💌 ✨ مناجات شعبانیه یعنی ؛ من و خدا و دیگه هیــچ کس ... خدایا من فـرار کردم از خودم به سویِ تو.. رمز رسیدن من، به توست! 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 😔عبدماتم زده ات بازهوايي شده است 💚ذکر شيرين لبش نوحه سرايي شده است 😔بي سبب نيست اگر گوشه چشمش شده خيس 💚شب جمعه ست دلش كرب و بلايي شده است. @asheghaneruhollah 🌷 🌷 🌷
4_5778356177205200908.mp3
11.65M
؟ عبادت اگر صحیح باشد ؛ در ما اُنس ایجاد خواهد کرد! یعنی، قلب ما، برای عباداتِ بعدی ، به تپش می‌اُفتد، منتظر می‌شود، و با رسیدن وقت عبادت، آرام می‌گیرد... @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#بســـــم_اللّہ عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا 🌺 #قسمت_سی_ام🌺 بعد از
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 روی صندلی آشپرخانه نشسته بودم و با انگشت هایم بازی میکردم. شمار صلوات هایی که فرستاده بودم از دستم در رفته بود. صدای زنگ در آمد: مادر، پدر را صدا زد: مرتضی پاشو اومدن! و درحالی که چادرش را سرش میکرد در را باز کرد. پدر پیراهنش را مرتب کرد و رفت جلوی در. اول پدر و بعد مادر آقاسید-همان خانمی که در نمازخانه دیده بودمش- و بعد خودش وارد شدند. بازهم لباس روحانیت نپوشیده بود. یک جعبه شیرینی و دسته گل بزرگ دستش بود. وقتی نشستند مدتی به سلام و احوال پرسی گذشت. پدر پرسید: خوب آقازاده چکارن؟ پدر سید جواب داد : توی مغازه خودم کار میکنه، توی حوزه هم درس میخونه. چهره پدر عوض شد. نگاهی به سید انداخت که با تسبیح فیروزه ای اش ذکر میگفت. خیلی زود حالت چهره اش عادی شد: خیلی هم خوب… مادر سید اضافه کرد: بجز یه موتور و یه مقدار پس انداز چیزی نداره، اما اگه زیر بال و پرشونو بگیریم میتونن خونه تهیه کنن. مادر صدایم زد: دخترم… طیبه… سینی چایی را برداشتم و رفتم به پذیرایی. آرام سلام کردم و برای همه چایی تعارف کردم و نشستم کنار مادر. سید زیر لب بسم الله گفت و بعد با صدای بلند گفت: یه مسئله ای هست آقای صبوری! قلبم ایستاد. سید ادامه داد: بنده تصمیم دارم تا چند ماه آینده به سوریه اعزام بشم؛ برای دفاع از حرم…. چهره پدر درهم رفت: تکلیف دختر من چی میشه؟ سید سرش را تکان داد: هرچی شما بگید!… ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 سرم را پایین انداختم و گفتم : من مشکلی ندارم. دربارش خیلی وقته که فکر کردم. پدر یکه خورد: خودت باید پای همه چیش وایسی. مطمئنی؟ – آره. میدونم. – پس برید تو اتاق حرفاتونو بزنید! آقاسید جلو میرفت و من از پشت سر راهنمایی اش میکردم. هردو روی تخت نشستیم، چند دقیقه ای در سکوت گذشت. بالاخره آقاسید پرسید: واقعا مطمئنید؟ – خیلی بهش فکر کردم؛ به همه اتفاقاتی که میتونه بیفته. خیلی وقته این تصمیم رو گرفتم. – من از نظر مادی چیز زیادی ندارم! – عیبی نداره. منم توقعی ندارم. فقط یه شرط دارم. – بفرمایید! – بدای عقد بریم شلمچه! لبخند ریزی زد: پس میخواین همسنگر باشین! – ان شاءالله. … ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 – طیبه… بیا سیدمهدی اومده! مثل فنر از جایم پریدم و دستی به سر و رویم کشیدم. صدایش را می شنیدم که یا الله میگفت و سراغم را می گرفت. در اتاقم را باز کرد و آمد داخل:سلام خانومم! – سلام… خوبی؟ احساس کردم خیلی سرحال نیست. به چشم هایم نگاه نمیکرد. پرسیدم: مطمئنی خوبی؟ – آره. بیا کارت دارم. نشست روی تخت، من روی صندلی نشستم. مثل هميشه با انگشتر عقیقش بازی میکرد. معلوم بود برای گفتن چیزی دل دل میکند. بالاخره به حرف آمد: طیبه من دارم میرم. امروز باید اعزام بشم. نفسم را در سینه حبس کردم، باور نمیکردم انقدر سخت باشد. نمیدانستم باید چه عکس العملی نشان دهم. نفسم را بیرون دادم و به زور لبخند زدم: به سلامتی! – میتونی باهام بیای فرودگاه؟ – باشه! صبرکن آماده بشم! درحالی که داشتم لباس می پوشیدم، سید پرسید: به پدر و مادرت میگی؟ – شاید ولی الان نه. با سیدمهدی از اتاق بیرون آمدیم و خواستیم برویم که مادر گفت: کجا؟ مى خواستم چایی و میوه بیارم! گفتم : نه ممنون. میخوایم یکم بریم بیرون. ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 رسیدیم به فرودگاه. درتمام راه ذکر میگفتم. سیدمهدی از چهره ام خوانده بود که نگرانم. – خانومم نگرانی نداره که! میرم و زود میام. خیالت راحت. باشه؟ اینها را با زبانش میگفت. حرف دلش چیز دیگر بود. این را وقتی فهمیدم که دیدم چشمهایش قرمز است. چمدان را دستش دادم. چند قدمی رفت، اما دوباره برگشت. دستش را به ریش هایش گذاشت و به زمین خیره شد. بعد با صدایی بغض آلود گفت: دوستت دارم! به راهش ادامه داد. حرفی در گلویم سنگینی میکرد. گفتم: سید! دوباره برگشت. انگار میترسید پشیمان شده باشم. با پریشانی نگاهم کرد. هرچه مى خواستم بگويم یادم رفت. شاید اصلا حرفی نبود، بغض بود. میخواستم نگاهش کنم. فقط توانستم بگویم: منم همینطور؛ مراقب خودت باش! لبخند زد، خوشبختانه نفهميد حال دلم را… … ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 روبه روی باب الجواد ایستاده بودیم. سید اذن دخول خواند، با صدایی که من هم می شنیدم. عبارات هربار با گریه سیدمهدی می شکستند. تاکنون او را با این حال ندیده بودم. از گریه او گریه ام گرفت. وارد حرم که شدیم دیگر اصلا روی زمین نبود. من هم حال و هوای معنوی خاصی داشتم اما او فرق میکرد. اصلا متوجه اطرافش نبود. چشم های بارانی اش را به گنبد طلایی حرم دوخته بود، ذکر میگفت، سلام میداد و شعر میخواند . دستش هنوز روی سینه اش بود. روبروی پنجره فولاد نشستیم و نماز و زیارتنامه خواندیم. صدای اذان مغرب که در صحن پیچید، گریه اش بیشتر شد. صدای زمزمه آهنگینش را شنیدم: همه فرشته ها صف بستن/که اذان بگه موذن زاده… بلندتر گریه کرد و ادامه داد : کوله بار غصه بردن داره/به امانات سپردن داره/ با یه سینه پر از سوز و گداز/ آب سقاخونه خوردن داره… بین هر مصراع خودش را می شکست. شانه هایش تکان میخورد… … ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
عزیز 🌹 عشق خوبست……. ای کاش یارخدایی با…… ✍️رمان
عزیز 🌹 هیچ موقع از این جور نوشته ها و رمان ها خوشم نمیومد و دوست نداشتم ولی با خوندن این داستان نظرم به طور کلی عوض شد.بی صبرانه منتظر ادامه ی داستان هستم خیلی کم میذارین😢 ✍️رمان
عزیز 🌹 واقعا این داستان عالیه بسیار متشکرم ✍️رمان
عزیز 🌹 سلام به نظرم زود متوجه متفاوت بودن طلبه با بقیه شد و زود چادری یا کلا مذهبی شد مثل رمان های قبلی قوی نیست. باتشکر ✍️رمان
عزیز 🌹 داستانه خیلی عالیه 👌👌واقعا متاثر شدم.اجرتون با حضرت زهرا....🌺 ✍️رمان
😍 با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا مجنون علی شد همه ی شهر ولی من مجنون اکبر لیلام به مولا ارباب زاده ای و همه نوکر تواییم ...😍 👇 بفرمایید یه‌کم حالِ خوش👇 ✅ @asheghaneruhollah
39.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا الله یا الله آمد 😍🌺 به دنیا آمد....❤️✊ 🎤کربلایی ارباب زاده ای و همه نوکر تواییم ...😍 👌پیشنهاد دانلود 💐میلاد شاهزاده حضرت علی اکبر(علیه السلام )مبارک... ✅ @asheghaneruhollah