27.mp3
15.45M
✅ جزء 7⃣2⃣ قرآن کریم...
#صوتی
⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء
👇👇👇👇فایل متنی بصورت پی دی اف
📚 التماس دعا
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
بهترین ها👇👇👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
27.pdf
2.14M
✅ جزء 7⃣2⃣ قرآن کریم...
#فایل_متنی
⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء
👆👆👆👆فایل صوتی
📚 التماس دعا
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
بهترین ها👇👇👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
💠دعای روزبیست وهفتم ماه مبارک رمضان💠
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین.
خدایا روزى كن مرا در آن فضیلت شب قدر را و بگردان در آن كارهاى مرا از سختى به آسانى و بپذیر عذرهایم و بریز از من گناه و بار گران را اى مهربان به بندگان شایسته خویش.
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
✅ @asheghaneruhollah
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_پنجاه_و_پنجم
آهے کشیدم و جلوتر از علے حرکت کردم...
قرار بود کہ همہ واسہ بدرقہ تا فرودگاه برݧ .ولے علے اصرار داشت کہ نیاݧ .
همہ چشم ها سمت مـݧ بود .همہ از علاقہ منو علے نسبت بہ هم خبر داشتـݧ هیچ وقت فکر نمیکردݧ کہ مـݧ راضے بہ رفتنش بشم .
خبر نداشتـݧ کہ همیـݧ عشق باعث رضایت من شده
بغض داشتم منتظر تلنگرے بودم واسہ اشک ریختـݧ اما نمیخواستم دم رفتـݧ دلشو بلرزونم.
روپاهام بند نبودم .کلافہ ایـݧ پا و اوݧ پا میکردم.تا خداحافظے علے تموم شد
اومد سمتم .تو چشمام نگاه کردو لبخندے زد .همہ ے نگاه ها سمت مـا بود .
زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآݧ رد شد .
چشمامو بستم بوے عطرش و استشمام کردم وقلبم بہ تپش افتاد.
چشمامو باز کردم دوبار از زیر قرآن رد شد ، هر دفعہ تپش قلبم بیشتر میشد و بہ سختے نفس میکشیدم
قرار شد اردلاݧ علے رو برسونہ
اردلاݧ سوار ماشیـݧ شد
کاسہ ے آب دستم بود .علے براے خداحافظےاومد جلو .
بہ کاسہ ے آب نگاه کرد از داخلش یکے از گل هاے یاس شناور تو آب و برداشت بو کرد .
لبخندے زد و گفت :اسماء بوے تورو میده
قرآن کوچیکے رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش
بغض بہ گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردݧ نداشتم .
اسماء بہ علے قول دادے کہ مواظب خودت باشے و غصه نخورے
پلکامو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
خوب خانم جاݧ کارے ندارے؟؟
کار داشتم ،کلے حرف واسہ ے گفتـݧ تو سینم بود اما بغض بهم اجازه ے حرف زدݧ نمیداد .
چیزے نگفتم .
دستشو بہ نشونہ ے خداحافظے آورد بالا و زیر لب آروم گفت :دوست دارم اسماء خانم.
پشتشو بہ مـݧ کرد و رفت.
با هر سختے کہ بود صداش کردم .
علے؟؟
بہ سرعت برگشت.جان علے؟؟
ملتمسانہ با چشمهاے پر بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم اجازه بده تا فرودگاه بیام.
چند دیقہ سکوت کرد و گفت:باشہ عزیزم .
کاسہ رو دادم دستش ،بہ سرعت چادرمشکیمو سر کردم و سوار ماشیـݧ شدم .
زهرا هم با ما اومد .
بہ اصرار علے ما پشت نشستیم و زهرا و اردلاݧ هم جلو
احساس خوبے داشتم کہ یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم.
از همہ خداحافظےکردیم و راه افتادیم .
نگاهے بهش انداختم و با خنده گفتم:علے با ایـݧ لباسا شبیہ برادرا شدیا
اخمے نمایشے کردو گفت :مگہ نبودم
ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم:ݧ شبیہ علے مـݧ بودے
بہ کاسہ ے آب نگاه کردو گفت :ایـݧ دیگہ چرا آوردے؟؟؟
خوب چوݧ میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم کہ زود برگردے
سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم:علے دلم برات تنگ شد چیکار کنم؟؟
یکمے فکر کردو گفت:بہ ماه نگاه کـݧ .
سر ساعت ۱۰ دوتاموݧ بہ ماه نگاه میکنیم
لبخندے زدم و حرفشو تایید کردم.
علےوتند تند زنگ بزنیا
چشم
چشمت بے بلا .
بقیہ راه بہ سکوت گذشت .
بالاخره وقت خداحافظے بود .
✍ ادامه دارد ....
🌹🌹🌹🌹🌹
#ادامه_دارد
✍ نویسنده:خانوم علی آبادی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_پنجاه_و_ششم
ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم بہ خاطر اردلاݧ تونستیم بیایم
اردلاݧ زهرا خداحافظے کردݧ و رفتـݧ داخل ماشیـݧ .
تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے برگردیا مـݧ منتظرم
پلک هاشو بازو بستہ کرد و سرشو انداخت پاییـݧ
دلم ریخت .
دستشو گرفتم:علے ،جوݧ اسماء مواظب خودت باش
همونطور کہ سرش پاییـݧ بود گفت :چشم خانم تو هم مواظب خودت باش
بہ ساعتش نگاه کرد دیر شده بود
سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود .
اسماء جاݧ مـݧ برم؟؟؟
قطره اے اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم :برو اومدنے گل یاس یادت نره
چند قدم ،عقب عقب رفت .دستشو گذاشتم رو قلبش وزیر لب زمزمہ کرد:عاشقتم
مـݧ هم زیر لب گفتم:مـݧ بیشتر
برگشت و بہ سرعت ازم دور شد.با چشمام مسیرے کہ رفت و دنبال کردم.
❤️❤️
در رفتن جان از بدن، گویند هرنوعی سخن
من با دو چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود
❤️❤️
وارد فرودگاه شد .در پشت سرش بستہ شد .
احساس کردم سرم داره گیج میره جلوے چشمام سیاه شد
سعے کردم خودمو کنترل کنم.کاسہ ے آب و برداشتم و آب رو ریختم هم زماݧ سرم گیج رفت افتادم رو زمیـݧ ،کاسہ هم ازدستم افتاد و شکست
بغضم ترکید و اشکه ام جارے شد . زهرا و اردلاݧ بہ سرعت از ماشیـݧ پیاده شدݧ و اومدݧ سمتم.
اردلاݧ دستم و گرفت و با نگرانے داد میزد خوبے؟؟
نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم
با زهرا دستم رو گرفتــݧ و سوار ماشیـنم کردݧ.
سرمو بہ صندلے ماشیـݧ تکیہ دادم و بے صدا اشک میریختم ـ
اومدنے با علے اومده بودم.حالا تنها داشتم بر میگشتم
هرچے اردلاݧ و زهرا باهام حرف میزدݧ جواب نمیدادم.
تا اسم کهف اومد .سرجام صاف نشستم و گفتم چے اردلاݧ؟؟؟
هیچے میگم میخواے بریم کهف؟؟
سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم
قبول کردم کہ برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد.
✍ ادامه دارد ....
🌹🌹🌹🌹🌹
#ادامه_دارد
✍ نویسنده:خانوم علی آبادی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
از_محسن_بدم_میاد_حاج_حسین_یکتا_128k.mp3
22.81M
#از_محسن_بدم_میاد!!!!!!!❌
🎤روایتگری حاج حسین یکتا
در جوار #شهید #محسن_حججی
شام عاشورا ۹۶/۷/۹
👈اشک چشمی آمد التماس دعا
#از_دستش_ندهید
#اللهمارزقنےتوفیقشهادة😔
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
20.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من جا موندم
توی حسرت #شهادت
دو سه سالی هست
بی تابم 😭
🎤کربلایی مهدی #رعنایی
کلیپ بسیار زیبا
#اللهمارزقنےتوفیقشهادة😔
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
❁﷽❁
🌹 #سحر_بیسٺ_و_هشتم🍃
#ندبہها عشقاسٺ اجرش در #سحر بالاتر اسٺ
اشڪ #توبہ قیمتش از سیم و زر بالاتر است
یا رب #العفو گفتنم را #بالحسین بخشیده اند
شأن عبد روضہ خوان از هر نظر بالاتر اسٺ
#اللهم_ارزقنے_شفاعةالحسین❤️
@asheghaneruhollah