eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
596 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت خدای رحمان من _حسنا! منم امروز یه کاری کردم. 😔می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم ... قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم ... اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم ... دیگه ندارمش ... .😞 . به زحمت آب دهنم رو قورت دادم ... . خنده اش گرفت ...😁 _شوخی می کنی؟ ... یه کم که بهم نگاه کرد، خنده اش کور شد ... شوخی نمی کنی ... . - چرا استنلی؟ ... چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ .😥😒 . ملتمسانه بهش نگاه می کردم ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: _حسنا، یه قولی بهم بده ... هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت بگم ...😒 . . مکث عمیقی کرد ... _شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ . - برای من گفتنش ... خیلی سخته ... اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته ...😔 . . بدجور بغض😢 گلوش رو گرفته بود ... _پس تو هم بهم یه قولی بده ... هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی ... کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه ...😢 . به زحمت بغضش رو قورت داد ... با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: _فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم ... تا بعد خدا بزرگه...😢☺️ . . اون شب تا صبح توی مسجد موندم ... توی تاریکی نشسته بودم ...😣😞 . . - خدایا! من به حرفت گوش کردم ... خیلی سخت و دردناک بود ... اما از کاری که کردم پشیمون نیستم ... بود که در ازای و نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم ... اما نمی دونم چرا دلم شکسته ... خدایا! من رو که دستورت بر من شده بود ... به من بده و از بی کرانت به بده و یاریش کن ... به ما کن تا من رو ... و به قلبش بده ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است