🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
📌پیشنهاد خواندن ‼️جوان بزهکار و اوباشی که بعد از 18 سال در پیاده روی اربعین توبه کرد‼️ جشن تولد ب
#قسمت_دوم
#خسر_الدنیا_و_الآخره_بودم_و_توبه_کردم
روایت زندگی پر ماجرای جوان لاابالی دیروز که حالا یکی از بندگان خوب خداست در این روزها که هنوز عطر و بوی حسینی دارد شنیدنی است. سه دهه عمرش را تقسیم می کند. به سفید و سیاه و خاکستری. 13 سال اول زلال و سفید، 20سال دوم سیاه و چرک اما اربعین 3 سال قبل دعوتش کردند و او لوح دلش را به حسین (ع) سپرد تا پاکش کند از بدی ها و پلیدی ها.
حالا او در آخرین روزهای ماه صفر روزهای سیاه زندگی اش را مرور می کند تا شیرینی تولد دوباره اش را به کام ما هم بچشاند. محمدرضا می گوید:« من بد کردم. به خودم. پدر و مادرم. ضعیف کشی کردم. چه حق هایی که از خلق خدا ضایع کردم. چه آسیب هایی که به دیگران رساندم. 2دهه عمرم به بدترین شکل گذشت. مصداق«خسر الدنیا و آخره» خود من بودم. در قرچک ورامین زندگی می کردیم و در نوجوانی الگوی من مرد میانسالی شد که از قضا قداره کش محله بود. نمی دانم چرا از او الگو گرفتم و در این وادی قدم گذاشتم و نمی دانم از کدام لکه های سیاه زندگی ام برایتان بگویم. خجالت می کشم از بیان دوباره اش اما باید بگویم، برای اینکه جوان ترها بخوانند و بدانند امام حسین(ع) همه جوره خریدار است. حتی اگر بدترین آدم روی کره زمین باشی باز هم روزنه امیدی باقی هست برای تغییر تقدیر.»
❤️جشن #تولد به میزبانے #علمدار_کربلا
در عمود۱۴۵۲
👇👇👇👇
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#قسمت_سوم #آفتابه_دور_گردن_و_ناکجا_آباد_زندگی_من! «عربده کشی ودعواشغل شبانه روزی ام شده بود.برای را
#قسمت_چهارم
مادرم طلب مرگم را کرد، این یعنی تهِ تهِ خط 😔😭
محمدرضا از شبی می گوید که فهمید به آخر خط رسیده است: «یک شب مست و لایعقل با لباس های خونین و سر و صورت آشفته به خانه آمدم. ماه صفر بود و مادرم کنج خانه نشسته بود. خسته شده بود از نصیحت های بی فایده به پسر ناخلفی که گوشش بدهکار هیچ حرفی نبود. فقط نگاهم می کرد. یک آن دیدم پرچم یا علی اکبری را که من در نوجوانی به خانه آورده بودم روی صورتش گذاشته و بلند بلند گریه می کند. صدایش کردم. اصلا به چشمانم نگاه نکرد. سرش را بالا گرفت و گفت الهی به حق عزای حسین و این پرچمی که در دستم گرفتم دفعه بعد که برای چاقوکشی و دعوا از در این خانه بیرون رفتی دیگه برنگردی. این را گفت و دوباره صورتش را میان پرچم پنهان کرد و های های گریه. نفرین مادر و گریه های از سر درماندگی اش، چنگ به دلم انداخت. این نفرین یعنی من به ته ته ته خط رسیده بودم. دلم لرزید. آن شب خواب به چشمانم حرام شد.»
❤️جشن #تولد به میزبانے #علمدار_کربلا
در عمود۱۴۵۲
👇👇👇👇
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#قسمت_چهارم مادرم طلب مرگم را کرد، این یعنی تهِ تهِ خط 😔😭 محمدرضا از شبی می گوید که فهمید به آخر خط
#قسمت_پنجم
حکایت پرچم یا علی اکبر و من و پیاده روی اربعین ‼️
صدای گریه های بی امان مادردرگوشش پیچیده بود.پرچم یا علی اکبر(ع) را دردستانش گرفت و انگارپرت شدبه سال های نوجوانی و خاطرات هیاتی که بادستان خودش درخانه شان راه انداخته بود.رمضان پورمیگوید:این پرچم حکایت هاداشت۱۲ ساله بودم.محرم بود و اهالی محل مشغول سیاه بندان کوچه ها و من هم سرگرم بازی.درسیاه بندان سهیم شدم و دستمزدمشارکت من پرچم یاحضرت علی اکبر(ع) شد.پرچم رابه خانه آوردم و به برادرهاگفتم بیایندجلوی خانه مان تکیه حضرت علی اکبر(ع) راعلم کنیم؟با عشق دوران کودکی ام به حسین(ع) تکیه راعلم کردیم.تکیه تبدیل به هیات شد.آن زمان خادم نوجوان هیاتمان شدم. برای عزاداران حسینی چای می ریختم و .... چند سال بعد به قدری در باتلاق گناه فرو رفتم که حتی روی آمدن به هیاتی که خودم بانی اش بودم را هم نداشتم. آن شب در ماه صفر، خاطرات راه اندازی هیات از ذهنم گذشت. حالم از خودم بهم می خورد. رادیو را روشن کردم تا گوش دهم و شاید خوابم ببرد. هر موج رادیو را که میگرفتم ازاربعین وپیاده روی زائران میگفت.حالم بدبودبدتر شد.آن شب بهترین تصمیم زندگی ام را گرفتم وفردای آن روزمقدمات رفتن به پیاده روی اربعین رافراهم کردم اماپنهانی وبی سروصدا.شنیدن خبر رفتن من به پیاده روی اربعین برای همه خنده داربود.فقط موقع رفتن مادرم راصدا زدموگفتم یادت هست آن شبازخداطلب مرگم را کردی؟ حلالم کن و دعا کن اگر قرار است کربلا بروم و درست نشوم خبر مرگم را برایت بیاورند.جواب پدرومادرم فقط گریه بود.
❤️جشن #تولد به میزبانے #علمدار_کربلا
در عمود۱۴۵۲
👇👇👇👇
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#قسمت_پنجم حکایت پرچم یا علی اکبر و من و پیاده روی اربعین ‼️ صدای گریه های بی امان مادردرگوشش پیچی
#قسمت_ششم
این زخم کجا و آن زخم ها کجا!
گاهی وقت ها فکر می کند شاید همان هیات حضرت علی اکبر(ع) و آن حسین(ع) گفتن های خالصانه اش در کودکی بود که بالاخره یک جایی به کارش آمد و از مهلکه ای که مثل باتلاق هر روز بیشتر در آن فرو می رفت نجاتش داد. محمدرضا می گوید:«عشق من به امام حسین(ع) در کودکی کشتی نجاتم در بزرگسالی شد. از ابتدای سفر به کربلا سر و صورتم را با چفیه پوشاندم تا فقط خودم باشم و خودم. از عمود یک تا 1452 را با پای برهنه رفتم. پاهایم تاول زد. خون راه افتاد اما این دردها برای من که اگر هفته ای یکی دوبار چاقو کشی نمی کردم و نمی زدم و نمی خوردم روزم شب نمی شد، بی معنا بود. اما این زخم ها کجا و آن زخم هاکجا؟ این درد کجا و آن درد کجا؟ تمام راه را گریه کردم. عمود به عمود دعایم این بود که وقتی برگشتم پاک شده باشم. از خدا خواستم به عمود 1452 که رسیدم نوری به دلم بتاباند و کمکم کند دست بشویم از همه شرارت ها. دعایم اجابت شد.»
❤️جشن #تولد به میزبانے #علمدار_کربلا
در عمود۱۴۵۲
👇👇👇👇
✅ @asheghaneruhollah
#قسمت_پایانی
تا دنیا دنیاست بدهکارم!
این روزهای زندگی محمدرضا شنیدنیست؛ «وقتی به تهران برگشتم دیگر آن محمدرضای سابق نبودم. روزی چند بار پیشنهادهای کلان برای شرخری به من می دادند و جواب نه می شنیدند. دور همه دوستانم را یک خط قرمز کشیدم. امسال با روی باز وارد هیات حضرت علی اکبر(ع) شدم. چای ریختم و پیش پای عزاداران کفش جفت کردم. تا قبل از آن سفرسبز، کار درست و حسابی نداشتم. درآمدم از شرخری بود. حرام اندر حرام. اما بالاخره با هر دردسری بود وارد کارخانه بلورسازی شدم. روز و شبم را با کار گره زدم و لذت روزی حلال به جانم نشست.»
سراغ مسئول کارخانه بلورسازی می رویم تا از این روزهای محمدرضا رمضان پور بیشتر بدانیم. «اصغر جوادی» می گوید:« تا وقتی سرگذشت زندگی اش را از زبان خودش نشنیده بودم باور نمی کردم جوانی با چنین عقبه ای بتواند اینطور زندگی اش را سر و سامان دهد و از این رو به آن رو شود. او حالا ناجی جوان های آسیب دیده است. نصف حقوق ماهیانه اش را بذل و بخشش می کند. هنوز موعد پرداخت حقوق نشده از من مساعده می گیرد. چند روز بعد متوجه می شوم یکی از کارگرانی که آلوده به مصرف مواد مخدر شده را با پول خودش در کمپ ترک اعتیاد بستری کرده است. به خانواده زندانیان جرائم نقدی که کمک می کند و هوایشان را دارد. می پرسم این همه زحمت می کشی و جلوی کوره عرق می ریزی نصف حقوقت را بذل و بخشش می کنی؟ جوابش شنیدنی است وقتی می گوید: من تا دنیا دنیاست بدهکارم، به خودم و به آنهایی که بهشان بد کرده ام.»
❌پایان❌
❤️جشن #تولد به میزبانے #علمدار_کربلا
در عمود۱۴۵۲
👇👇👇👇
✅ @asheghaneruhollah