✍️رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🔻 #قسمت_هفتادم
از صدایی دستی که به در میزد، چشمانم را گشودم. خواب😴 بعد از ظهر یک روز گرم تابستانی آن هم در خنکای کولر گازی حسابی دلچسب بود و به سختی میشد از بستر نرمش دل کَند.😍😌
ساعت سه🕒 بعد از ظهر بود و کسی که به در میزد نمیتوانست مجید باشد. با خیال اینکه مادر آمده تا سری به من بزند، در را گشودم و دیدم عبدالله پشت در ایستاده که لبخندی زدم و با صدایی خواب آلود گفتم:
_«ببخشید دیر باز کردم، خواب بودم.»
و تعارفش کردم تا داخل شود. همچنانکه قدم به اتاق میگذاشت، با لبخندی گرفته گفت:
_«ببخشید بیدارت کردم.»
سنگین روی مبل نشست و من با گفتن _«الان برات چایی میارم.» خواستم به سمت آشپزخانه بروم که صدایم زد:
_«چیزی نمیخوام، بیا بشین کارت دارم.» 😐
و لحنش آنقدر جدی بود که بیهیچ مقاومتی برگشتم و مقابلش روی مبل نشستم.
مثل همیشه سر حال به نظر نمیآمد. صورتش گرفته و چشمانش غمگین بود که نگاهش کردم و پرسیدم:😟
_«چیزی شده عبدالله؟»
به چشمان منتظرم خیره شد و آهسته شروع کرد:
_«الهه تو بهترین کسی هستی که میتونی کمکم کنی، پس تو رو خدا آروم باش و فقط گوش کن.»
با شنیدن این جملات پر از اضطراب، جام نگرانی در جانم پیمانه شد و عبدالله با مکثی کوتاه ادامه داد:
_«من امروز جواب آزمایش📄 مامانو گرفتم.»
تا نام مادر را شنیدم، تنم به لرزه افتاد و باقی حرفهای عبدالله را در هالهای از ترس میشنیدم که میگفت:
_«هنوز به خودش چیزی نگفتم... یعنی جرأت نکردم چیزی بگم... دکتر میگفت باید زودتر اقدام میکردیم، ولی خُب هنوزم دیر نشده... گفت باید سریعتر درمان رو شروع کنیم...»😧😞
نمیدانم چقدر طول کشید و عبدالله چقدر مقدمه چینی کرد تا سرانجام به من فهماند درد کهنه مادر،😧سرطان معده😨 بوده است. مثل اینکه جریان خون در رگهایم یخ زده باشد، لرز عجیبی به تنم افتاده بود. نفسهایم به سختی بالا میآمد و شاید رنگم طوری پریده بود که عبدالله را سراسیمه به آشپزخانه بُرد و با یک لیوان آب بالای سرم کشاند. زبانم بند آمده بود و نمیتوانستم چیزی بگویم یا حتی قطرهای آب بنوشم. به نقطهای مبهم روی دیوار روبرویم خیره مانده و تنها به مادر فکر میکردم که حدود ده ماه این درد و رنج را تحمل کرده و خم به ابرو نمیآورد و همین تصویر مظلومانهاش بود که جگرم را آتش میزد.😢
عبدالله کنارم روی مبل نشست و همچنانکه سعی میکرد آب را به دهانم برساند، با صدایی بغض آلود دلداریام میداد:
_«الهه جان! قربونت برم! قرار بود آروم باشی! تو باید به مامان کمک کنی. مامان که دختری غیر از تو نداره! تو باید همراهیش کنی تا زودتر درمان بشه. ان شاءالله حالش خوب میشه...خدا بزرگه...»
و آنقدر گفت که سرانجام بغضم ترکید و اشکم جاری شد.😭
دستانم را مقابل صورتم گرفته بودم و بیتوجه به هشدارهای عبدالله که مدام گوشزد میکرد مادر میشنود، با صدای بلند گریه میکردم. 😩😭نمیتوانستم باور کنم چنین بلایی به سر مادر مهربان و صبورم آمده باشد.
عبدالله لیوان را روی میز گذاشت، مقابلم روی زمین نشسته بود و مظلومانه التماسم میکرد:
_«الهه جان! مگه تو نمیخوای مامان خوب شه؟ دکتر گفت باید از همین فردا درمانش رو شروع کنیم. تو باید کمک کنی که به مامان بگیم. من نمیتونم تنهایی این کارو بکنم. تو رو خدا یه کم آروم باش.»
با چشمانی که از شدت گریه میسوخت، به چشمان خیس عبدالله نگاه کردم و با صدایی که از میان گلوی لبریز از بغضم به سختی بالا میآمد، ناله زدم:
_«عبدالله من نمیتونم به مامان بگم... من خودم هنوز باور نکردم... میخوای به مامان چی بگم؟!!! بخدا من دیگه نمیتونم تو چشمای مامان نگاه کنم...»
و باز سیل گریه نفسم را برید و کلامم را قطع کرد.😭
من که نمیتوانستم این خبر را حتی در ذهنم تکرار کنم، چگونه میتوانستم برای مادر بازگویش کنم که صدای مادر که از طبقه پایین عبدالله را به نام میخواند، گریه را در گلویم خفه کرد و نگاهم را وحشتزده به در دوخت.😰
با دستپاچگی از جایم بلند شدم و رو به عبدالله کردم:
_«عبدالله تو رو خدا برو پایین... اگه مامان بیاد بالا، من نمیتونم خودم رو کنترل کنم...»
و پیش از آنکه حرفم به آخر برسد، عبدالله از جا پرید و با عجله از اتاق بیرون رفت. با رفتن عبدالله، احساس کردم در و دیوار خانه روی سرم خراب شد و دوباره میان هق هق گریه گم شدم.😭😣😫
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دانشجویان در جلسه دیروز مسجد #دانشگاه_تهران خطاب به ریاست دانشگاه چه گفتند؟ #نقد_تند
🔻تاریخ انقضا مدیریت شما تمام شده
—————
ماجرای دانشگاه تهران
چند روز پیش
"بعد از تذکرات حراست دانشگاه تهران به دانشجویان در رابطه با حجاب در صحن دانشگاه، دانشجویان چپ گرا دست به اعتراض زدن؛ و یکی از خواهران روزه دار محجبه توسط هنجارشکنان احمق مورد ضرب و شتم قرار گرفت....
#دانشگاه_تهران
#جوان_انقلابی_درود_برغیرتت
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ همراه با #حسینیه_مجازی_عاشقان_روح_الله باشید ...
#کانال_خودتون_رو_به_دوستانتون_معرفی_کنید
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب زیارتی مخصوص ❤️ارباب❤️
به سمت #گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من😭
🎤حاج #محمود_کریمی
👌روضه سوزناک
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
⭕️ هرشب بعد از افطار یک ذکر ارباب مهمان مایید👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
3-bicheragh118-Moharam97-shab04 .mp3
14.41M
شب زیارتی مخصوص ❤️ارباب❤️
روا مدار یارب که دست من جز خونه ی علی جایی دراز باشه
رو مدار تو خونه ی دلم جزء غصه ی حسین سوز و گداز باشه
🎤کربلایی #مهدی_صدیقی
👌شور
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
⭕️ هرشب بعد از افطار یک ذکر ارباب مهمان مایید👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
💠دعای روز یازدهم ماه مبارک💠
للهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.
خدایا دوست گردان بمن در این روز نیكى را و نـاپسند بدار در این روز فسق و نافرمانى را و حرام كن بر من در آن خشم و سوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان.
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
✅ @asheghaneruhollah
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
11.mp3
13.86M
✅ جزء 1⃣1⃣ قرآن کریم...
#صوتی
⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء
👇👇👇👇فایل متنی بصورت پی دی اف
📚 التماس دعا
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
بهترین ها👇👇👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
11.pdf
1.36M
✅ جزء 1⃣1⃣ قرآن کریم...
#فایل_متنی
⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء
👆👆👆👆فایل صوتی
📚 التماس دعا
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
بهترین ها👇👇👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
دهه ی اول را همگی یاد محرم بودیم
روز یازدهم را همگی فکر غم قافله ایم😔
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
✅ @asheghaneruhollah
دم افطار که بی تاب تر و تشنه ترم
می شوم غرق علمدار، عمو، آب، حرم
بعد یاد تو می افتم که غریبی آقا
تو کجا دعوتی افطار؟ چرا بی خبرم؟
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
✅ @asheghaneruhollah