eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
606 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
278 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
متن کامل بیانات ۸۸ دقیقه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در دیدار رمضانی مسئولان نظام را از پیوند زیر مطالعه کنید👇 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=39655 🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم ✅ @asheghaneruhollah
بیست و سه روز میخواهیم روزه بگیریم روزه ای که قرار است حالمان را خوب کند 🍁 یک روز با انصاف باشیم،به خودمان حق بدهیم،به همان اندازه به دیگران هم 🌹 کمپین @asheghaneruhollah
قبله ام شد حسن ، صیام حسین قطب قد قامت و قیام حسین روز هشتم خدا ببخش مرا به علی اکبرِ امام حسین شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ 🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم ✅ @asheghaneruhollah
Rozeh-Panahian-RazeMazareAliakbareAbaAbdeallah-32k.mp3
1.15M
⭕️ 😭 راز مزار علی اکبر اباعبدالله! 🎤 حجت الاسلام شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ 🌹 کمپین @asheghaneruhollah
Roze-Panahian-BarayeManFaghatRozehAliAkbarBekhanid-64k.mp3
1.73M
| روضه ای که به درخواست شهید مدافع حرم خوانده شد 🎤 حجت الاسلام شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ 🌹 کمپین @asheghaneruhollah
16.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠سرت به سینه گذارم که دردهای دلم را .... 🎤حاج حسن ⭕️پیشنهاد دانلود اشک چشمی آمد التماس دعا شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ 🌹 کمپین @asheghaneruhollah
96070606.mp3
12.39M
داری میری آروم برو همه کس برو آروم برو 🎤حاج محمدرضا شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ 🌹 کمپین @asheghaneruhollah
video_2018-05-24_21-10-58.mp3
4.06M
امام من توشه میخوام طواف ضریح میخوام😍 هرسال تو حرم امام رضا میپوشم 🎤کربلایی شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ 🌹 کمپین @asheghaneruhollah
💞 📚 _علے جلوے محضر منتظر وایساده بود... بابا جلوے محضر پارک کردو از موݧ خواست پیاده شیم علے با دیدݧ ما دستشو گذاشت روسینشو همونطور کہ لبخند بہ لب داشت بہ نشونہ سلام خم شد _اردلاݧ خندید و گفت ببیـݧ چہ پاچہ خوارے میکنہ هیچے نشده محکم زدم بہ بازوش و بهش اخم کردم. اردلاݧ دستم و گرفت و از ماشیـݧ پیاده شدیم ماماݧ و بابا شونہ بہ شونہ ے هم وارد محضر شدـݧ منو اردلاݧ هم با هم علے هم پشت ما با ورود ما بہ داخل محضر همہ صلوات فرستادند _فاطمہ خواهر علے اومد و دستم از دست اردلاݧ کشید و برد سمت سفره ے عقد دختره با مزه اے بود صورت گرد و سفید با چشماے مشکے،درست مثل چشماے علے داشت. _مادرش هم چادر مشکیمو از سرم برداشت و چادر سفید حریرے کہ بہ گفتہ ے خودش براے زݧ علے از مکہ آورده بود و سرم کرد و روصندلے نشوند _هیچ کسي حواسش بہ علے کہ جلوے در سر بہ زیر وایساده بود نبود عاقد علے و صدا کرد آقا داماد بفرمایید بشینید همہ حواسشوݧ بہ عروس خانومہ یکے هم هواے دامادو داشتہ باشہ _با خجالت رو صندلے کنارے مـݧ نشست باورم نمیشد همہ چے خیلے زود گذشت و مـݧ الاݧ کنار علے نشستہ بودم و تا چند دیقہ ے دیگہ شرعا همسرش میشدم استرس تموم جونم و گرفتہ بود. _دستام میلرزید و احساس ضعف داشتم عاقد از بزرگ تر ها اجازه گرفت کہ خطبہ عقد و جارے کنہ علے قرآن و گرفت سمتم و در گوشم گفت: بخونید استرستوݧ کمتر میشہ قرآن رو باز کردم _"بسمِ اللہ الرحمـݧ ارحیم" یــــس_والقرآن الکریم... آیہ هاے قرآن و تو گوشم میپیچید احساس آرامش کردم تو حال و هواے خودم بودم کہ با صداے حاج اقا بہ خودم اومدم _براے بار آخر میپرسم خانم اسماء محمدے فرزند حسیـݧ آیا وکیلم شما را بہ عقد آقاے علے سجادے فرزند محمد با مهریہ معلوم در بیاورم❓آیا وکیلم❓ همہ سکوت کرده بودند و چشمشوݧ بہ دهـݧ مـݧ بود چشمامو بستم خدایا بہ امید تو _سعے کردم صدام نلرزه و خودمو کنترل کنم با اجازه ے آقا امام زماݧ،پدر مادرم و بقیہ ے بزرگتر ها "بلہ" _صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و همہ خوشحال بودݧ علے اومد نزدیک و در گوشم گفت:مبارکہ خانوم از زیر چادر حریر نگاهش کردم خوشحالے و تو چهرش میدیدم. حالا نوبت علے بود کہ باید بلہ میگفت. با توکل بہ خدا و اجازه ے پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر هاے جمع "بلہ" _فاطمہ انگشتر نشونو داد بہ علے و اشاره کرد بہ مـݧ دستاے علے میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد سرشو آورد بالا و چادرمو کشید عقب و خیره بہ صورتم نگاه کرد حواسش بہ جمع نبود همہ شروع کردݧ بہ دست زدݧ و خندید. دستشو فشار دادم و آروم گفتم: زشتہ همہ دارݧ نگاهموݧ میکنـ. _متوجہ حالت خودش شد و سرشو انداخت پاییـݧ مامانینا یکے یکے اومدݧ با ما روبوسے کردݧ و براموݧ آرزوے خوشبختے میکردݧ اردلان دستم و گرفت و در گوشم گفت دیدے ترس نداشت خواهر کوچولو دیگہ نوبتے هم باشہ نوبت داداشہ خندیدم و گفتم:انشا اللہ علے و رو در آغوش کشید و چند ضربہ بہ شونش زدو گفت خوشبخت باشید _بعد از محضر رفتم سمت ماماݧ اینا کہ برگردیم خونہ مادر علے دستم رو گرفت و رو بہ مامان اینا گفت خوب دیگہ با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو میبریم... ✍ ادامه دارد .... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانوم علی آبادی 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 ✍ @asheghaneruhollah