eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
601 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 3⃣7⃣1⃣ حالا می فهمیدم چرا وقتی از یان می پرسیدم که دوست ایرانی ات کیست؟؟ اسمش چیست؟؟ مدام بحث را عوض می کرد.. بیچاره یانِ مهربان.. دیوانه ترین روانشناس دنیا.. تک تک تصاویر، لبخندها، شوخی هایِ حرص دهنده و محبت هایِ بی منتِ یان در مقابل چشمانم رژه رفت.. مرگ حقش نبود.. به حسام خیره شدم.. این صورت محجوب چطور می توانست، پر فریب و بد طینت باشد؟ او با کلک، یان را وارد مسیری کرده بود که هیچ ربطی به زندگی اش نداشت.. دروغگویی هایِ این جوان و خودخواهی اش محضِ به دام انداختنِ مردی دو رگه، یان و خیراندیشی هایش را به دهان مرگ پرتاب کرده بود.. حالا باید از حسام متنفر می شدم؟؟ چرا انزجار از این جوان تا این حد سخت بود؟ " پس تو و دوستات باعث کشته شدنِ یان شدین.. این حقش نبود.. اون به همه مون کمک کرد.. " سری تکان داد و لبی کش آورد " بله.. درسته.. حقش نبود به همین خاطر هم الان زنده است دیگه.. " به شنیده ام شک کردم.. با تحیر خواستم تا جمله اش را دوباره تکرار کند و او شمرده شمرده این کار را انجام داد. " امکان نداره.. چون خودت اون شب، وقتی تو اون اتاق گیر افتاده بودیم بهم گفتی که اونا یان رو کشتن.. من اشتباه نمی کنم.. " کنار ابرویش را خاراند " درسته.. خودم گفتم.. اما اون مال اون شب بود.. " ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 4⃣7⃣1⃣ معنی حرفش را نمی فهمیدم و او این را خوب متوجه شده بود " اون شب چندین بار بهتون گفتم که اونجا پره دوربینه.. پس من نمی تونستم از زنده بودنِ یان حرفی بزنم.. چون عثمان و بالا دستی هاش فکر می کردن که یان رو کشتن.. و من حق نداشتم رویاشون رو بهم بزنم.. " رویا؟؟ یعنی یان زنده بود؟؟ هرچی بیشتر می گذشت ذهنم توانایی حلاجی اش را بیشتر از دست می داد. و حسام با صبوری جز به جز را برایم نقل می کرد " خب یان یه روانشناس صلح طلب آلمانی بود که با طعمه قرار دادنش می خواستیم به هدفمون برسیم. پس مردونگی نبود که بی خیال امنیت و آسایشش بشیم. یعنی تو قاموسمون نامردی جا نداره.. مدتی که از ورود یان به نقشه می گذره، اون به واسطه ی تغییراتی که عثمان کرده بود بهش شک میکنه و تصمیم می گیره تا بیشتر در موردش تحقیق کنه.. توی تحقیقاتش متوجه میشه که یکی از سه خواهر عثمان یعنی خواهر وسطی، چندین سال قبل توسط افراطیون تو پاکستان کشته شده اما اون قصه ی دیگه ای رو واسه شما تعریف کرده.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 5⃣7⃣1⃣ پس سراغ من میاد و جریان رو مو به مو بیان میکنه.. چند روزی به پروازتون مونده بود و من می ترسیدم تا همه چیز بهم بخوره به همین خاطر، کمی از ماجرا رو با کلی سانسور براش تعریف کردیم.. و اون به این نتیجه رسید که وجود عثمان خودِ خطر، واسه امنیت خوونواده ی دانیاله.. پس از اونجایی که خودشو یه صلح طلب می دونست، پا به پای ما واسه خروج تون از آلمان تلاش کرد.. بعد از پرواز هواپیماتون به سمت ایران، ما مطمئن بودیم که رفقای عثمان و صوفی، بی خیال یان نمیشن. به هر حال یان یه حلقه ی اتصال به ما بود هر چند ناخواسته و این خطر وجود داشت تا هویت واقعی عثمان توسط یان لو بره.. پس از نظر اون ها به ریسکش نمی ارزید و بهتر بود که از بین بره.. اما با یه مرگ بی سروصدا مثل تصادف.. حالا دیگه یان می دونست که من یه ایرانی معمولی نیستم. به همین خاطر بود که هر وقت تو تماس های تلفنی تون در باره ی من ازش می پرسیدین سعی می کرد تا بحث رو عوض کنه.. بعد از چند روز حفاظت، کار دوستان ما واسه صحنه سازی مرگ یان شروع شد. چون اونا با دست کاری ماشین یان واسه کشتنش اقدام کرده بودن. یکی از بچه ها به شکل یان گریم شد و به جای اون سوار ماشینی شد که توسط هم ردیف های عثمان و صوفی دست کاری شده بود ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آه ... یااباعبدالله🌷 ♦️گفتم محرم میرسد آقا مرا هم میخرد ♦️دارد محرم میرود آقا مرا کی میخری؟ 🏴 @asheghaneruhollah
رقیه ،بی بی جان ما رو امشب امضا کن ... ‼️بابایی می دونی چرا صورت من شده کبود نبود می دونی چرا گرفته بوی دود عمو نبود 😭 می دونی چرا تو زانوهام نبود عمو نبود می دونی چرا رفتم محله ی عمو نبود 😭 😭 😭 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
✋ #یا رقیه ،بی بی جان #کربلای ما رو امشب امضا کن ... ‼️بابایی می دونی چرا صورت من شده کبود #عمو نبو
هیئت عاشقان روح الله_محرم96_شب چهارم (7).mp3
4.23M
😔 ❤️ به یاد مراسم هیئت/دهه سوم محرم1396 بگو پناه خیمه ها کجا مونده بابا میون علقمه چرا مونده؟!😔 این عمی العباس بگو که این دختر ها میخوان بگو رقیه تازه به عادت کرده شد اگه پاره فدا سرش 😭 🎤کربلایی ✅شور روضه ای بسیار زیبا 📌پیشنهاد دانلود 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 5⃣7⃣1⃣ پس سراغ من میاد و جریان رو مو به مو بیان
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 6⃣7⃣1⃣ " و درست تو یه جاده ی کوهستانی و پرپیچ و خم، نزدیک رودخونه از مسیر منحرف شد و به ته دره سقوط کرد. اما با خروج به موقع رفیقمون و نجات جونش قبل از انفجار و قرار گرفتن ماشین در مسیر جریان شدید رودخونه، همه فکر کردن که جنازه رو آب برده.. یان هم در حال حاضر، برای مدتی با یه هویت جدید به یه کشور دیگه نقل مکان کرده.. " با چشمانی درشت شده به حرف پدرم ایمان آوردم. سپاه بیش از حد پیچیده بود.. این جوان و دوستانش لحظه به لحظه شگفتی ام را بیشتر می کردند.. از او خواستم تا با یان صحبت کنم و او مردانه قولش را داد.. و باز بازگویی ادامه ماجرا " اون شب وقتی سراسیمه وارد خونه تون شدم، اجرای نقشه کمی جلو افتاد. چون حالا دیگه اونا مطمئن بودن که من به اون خونه رفت و آمد دارم. بچه ها شبانه روز شما و منزلتون رو زیر نظر داشتن که اتفاقی رخ نده. چون به هر حال ما به طور قطع نمی دونستیم که عکس العمل بعدی شون چیه.. اما اینم می دونستیم که میان سراغتون. اون شب که تو بیمارستان گوشی به دستتون رسید، من خواب نبودم در واقع مثلا خواب بودم.. پس تو اولین فرصت یه شنود تو گوشیتون کار گذاشتم و تمام مکالماتتون شنود می شد و.... ما می دونستیم که قراره به واسطه ی اون دعوای سوری از مطب پزشک فرار کنید.. و انتظار دزدیده شدن حسام یعنی من رو هم داشتیم.. اما شیوه اش رو نه.. پس اون تصادف و به دنبالش، گیر افتادنم توی تله شون، نوعی غافلگیری به حساب میومد.. " ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 7⃣7⃣1⃣ تلخی تمام آن لحظات دوباره در کامم زنده شد. " نترسیدین جفتمونو بکشن؟؟ " دستی به محاسنش کشید و قاطع جوابم را داد " نه.. امکان نداشت.. حداقل تا وقتی که به رابط برسن.. اونا فکر میکردن که من و دانیال اسم اون رابط رو میدونیم . پس زنده موندنمون، حکم الماس رو براشون داشت.. و اصلا اونا تا رسیدن ارنست جرات تصمیم گیری برایِ مرگ و زندگیمون رو نداشتن " چهره ی غرق در خونش دوباره در ذهنم تداعی شد و زیر لب نجوا کردم که چیزی تا کشته شدنت نمانده بود ای شوریده سر.. ،‌و باز پرسیدم، از نحوه ی نجات و زنده ماندمان.. نفسی عمیق کشید " خب با ورود عثمان و صوفی به ایران، بچه ها اونا رو زیر نظر داشتن و محل استقرارشون رو شناسایی کرده بودن.. در ضمن علاوه بر اون ردیابهایی که لو رفت یه ردیاب کوچیک هم زیر پوست دستم جاسازی شده بود که در صورت انتقالم به یه مکان دیگه، با فعال کردنش بتونن پیدام کنن.. شما هم که به محض دزدیده شدن توسط همکارا زیر نظر بودین.. بعدشم که با ورود ارنست به فرودگاه و تماسش مبنی بر رسیدن، بچه ها دستگیرش کردن و همه چی به خیر و خوشی تموم شد.. " راست می گفت. اگر او و دوستانش نبودند.... اما عثمان... ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ رهبر انقلاب به توهمات ظریف وقتی ظریف پس از چند دهه دیپلمات بودن هنوز نمیفهمد بهانه‌های آمریکا تمامی ندارد آقای ظریف برجام برای شما عبرت نشد؟ یا دنبال چیزهای دیگه‌ای هستید؟ 👈 👇 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#خداحافظ_محرم دير از ره آمدی و زود رفتی ماه غم يازده ماه دگر بايد به راهت چشم دوخت 🏴 @asheghaneruhollah
چقدر حرف در این سینه من جمع شده چند وقتیست که با حال خودم درگیرم بیست روز جلوتـر به شما می گـویم اربعین کرب و بلایم نبری می میرم😭 #۲۰_روز_تا_اربعین_حسینے 🍂 🏴 @asheghaneruhollah
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم قدم پا میذارم تو جاده ها تا برسم به کربلا 🎤حاج 👈زمینه احساسی اربعین 🔺عالیه از دستش ندهید 😭 آقا جان امسال منو میبری 😢 🏴 @asheghaneruhollah
#دعاي_ماه_صفر ▪️صدقه فراموش نشود 🔺امروز اول ماه صفر است. 🔹قربانی و صدقه و دود کردن اسفند فراموش نشود، ان شاءالله با خواندن این دعا در اول ماه صفر ازبلا دور باشید. 🏴 @asheghaneruhollah
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فیلم لو رفته از دوربین مداربسته جلسه اتاق بازرگانی با وزیرصنعت 📍سخنان تند موثقی به وزیر: به ما گفتند صبر کنید، بره... چی فکر می کردیم، چی شد! دولت ، مانند است... 👈این از دستش ندهید 👈 👇 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 7⃣7⃣1⃣ تلخی تمام آن لحظات دوباره در کامم زنده شد
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 8⃣7⃣1⃣ وجود عثمان نگرانی ام را بیشتر می کرد.. او تا زهرش را نمی ریخت دست از سر زندگی هیچکدام مان برنمی داشت.. با صدایی تحلیل رفته، از هراسم گفتم " اما عثمان.. اون ولمون نمیکنه.. " خندید " واسه همین بچه های ما هم ولش نکردن دیگه.. دو روز پیش لب مرز گیرش انداختن. " نفسی راحت کشیدم.. حالا مطمئن بودم که دیگر عثمان نمی تواند قبل از سرطان جانم را بگیرد. " دانیال کجاست؟؟ کی می تونم ببینمش. می خوام قبل از مردن یه بار دیگه برادرمو ببینم.." نفسش عمیق شد " مرگ دست من و شما نیست.. پس تا هستین به بودن فکر کنید.. دانیال هم سوریه ست. داره به بچه های حزب الله لبنان کمک میکنه.. نگران نباشین.. زود میاد .. خیلی زود.." ترسیدم " سوریه؟؟ یعنی فرستادینش که بجنگه؟؟ حزب الله لبنان چه ربطی به سوریه داره؟؟ " لبخندش شیرین شد " بله بجنگه.. اما ما نفرستادیمش.. خودش آبا و اجدادمون رو آورد جلو چشممون که بفرستینم برم.. بچه های حزب الله واسه کمک به سوریه، نیروهاشون رو اونجا مستقر کردن. دانیالم که یه نخبه ی کامپیوتریه.. رفته پیش بچه های حزب الله داره روی مخِ نداشته ی داعشی ها، سرسره بازی میکنه. البته با تفنگ و اسلحه نه. با ابزار کار خودش.. کامپیوتر.. " دانیال هم رنگِ حسام و دوستانش را گرفته بود.. انگار خوبی میانِ این جماعت مرضی مُسری بود.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 9⃣7⃣1⃣ به جوانِ سر به زیر رو به رویم خیره شدم.. همان که زمانی کینه، تیز می کردم محض یکبار دیدنش و خونی که قرار بر ریختنش داشتم، به جرمِ مسلمانی اش.. اما.... مدیونم کرده بود به خودش.. جانم را، برادرم را، زندگی ام را، آرامشم را، خدایی که "نبود" و حالا یقین شد "بودنش" .. و.. و احیایِ حسی کفن پیچ شده به نام دوست داشتن.. انگار از گورِ بی احساسی به رستاخیزِ مسلمانی، مسلمان زاده بپاخاسته ام.. و امروز یوم الحسرتی پیش از قیامت بود.. خواستن و نداشتن.. این حسامِ امیر مهدی نام، گمشده هایِ زندگی ام را پیدا کرد.. این مسلمانِ شجاع و مهربان، تمام نداشته هایِ دفن شده ی زندگی ام را تبدیل به داشته کرد.. اینجا ایران بود.. سرزمینی که خدا را با دستانِ اسلامی اش به آغوشم پرت کرد.. اینجا ایران بود.. جایی که مسلمانانش نه از فرط ترس، سر خم می کردند..نه از وجه وحشی گری، گریبان می دریدند.. اینجا ایران بود.. سرزمینی پر از حسام هایِ مسلمان.. در تفکراتم غوطه ور بودم. ناگهان به سختی از جایش بلند شد " خیلی خسته شدین.. استراحت کنید.. من دیگه میرم اتاقم.. احتمالا امروز مرخص میشم.. اما قبل رفتن میام بهتون سر میزنم.. " چشمانش خسته بود.. شک نداشتم، هر چند که چشم دوختن هایش به زمین، فرصتِ تماشایِ خونِ نشسته در سفیدیِ چشمانش را نمی داد.. راستی پنجره ی نگاهش چه رنگی بود؟؟ ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛳️شب جمعه،، شب زبارتی ابا عبدالله بدون فن غزل ،،،بی کنایه می گویم .... دلم برای تو تنگ است،، ایها الارباب...... بطلب اربعین،پای پیاده 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹کربلا خواهی اگر از وادی بگیر 🔹چون در اختیار زینب است 📌پیشنهاد دانلود ای همه ی جان ها 🌙شب زیارتی مخصوص❤️ارباب❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حضرت زینب(س)،کلید حل مشکلات هر گره ای که به کارتون افتاد اگر هیچ دعایی ، زیارتی،ذکری نتونست حل کنه متوسل به عمه جانم زینب بشین😭 🔹روایتی شنیدنی از زبان استاد انصاریان 📌پیشنهاد دانلود 🌙شب زیارتی مخصوص❤️ارباب❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
😭 😭 ما جرعه نوش باده ی اندوه زینبیم در سایه سار پرچم نستوه زینبیم زینب اگرچه رنج امانش نداده بود چون کوه بود و باد تکانش نداده بود این شیرزن به دیده خود گرچه خار داشت در دست خود شبیه علی ذوالفقار داشت او که حسین دور کمالش طواف کرد دشمن به حیدر سخنش اعتراف کرد زینب رسول هیبت و زهرا صلابت است مردم! ضعیفه خواندن این زن خیانت است خوانده حسین سرّ ازل را به گوش او بعد از خودش سپرده علم را به دوش او بعد از حسین لشگر غم زد به خیمه ها عباس رفت و شمر قدم زد به خیمه ها بعد از حسین ضربه ی شلاق بود و زجر رگبار داغ پشت سر داغ بود و زجر بعد از حسین ظلم و جنایات بود و بس عباس خیمه عمه ی سادات بود و بس بعد از حسین لشگر غارت به او رسید خاکی ترین لباس اسارت به او رسید خلخال ها ربوده شد و گاهواره رفت از گوش های دخترکان گوشواره رفت باور کنید عمه ی سادات پیر شد با ابن سعد و حرمله تا هم مسیر شد منزل به منزل از همه کس طعنه می شنید از خولی و سنان و انس طعنه می شنید در کوفه ای که خار و خس افتاد بر سرش خنده زدند بر سر پاک برادرش اُف بر تو کوفه، زحمت حیدر به باد رفت زینب چرا به مجلس ابن زیاد رفت «آنان که طبل خاتمه جنگ می زدند» با لفظ خارجی به سرش سنگ می زدند وای از دمی که دختر زهرا به شام رفت چونان اسیر ترک به بزم حرام رفت تشت شراب بود و سر اطهر حسین یک عده مست دور و بر خواهر حسین یک دست جام باده و یک دست خیزران روی لب حسین که بنشست خیزران آمد صدای ناله ی ناموس پنج تن بس کن یزید بر لب و دندان او نزن بس کن یزید فاطمه بی تاب می شود او را نزن رقیه دلش آب می شود در این میان سکینه دلش ریز ریز شد وقتی درون قصر سخن از کنیز شد... 👈 🏴 @asheghaneruhollah
Sibsorkhi-Haftegi13910230[03].wma
9.29M
❤️در خواستی اعضای عزیز ✅نوای به یاد ماندنی فوق العاده زیبا هوا هوای کربلا هوای هوای شور و مستی و هوای گریه بر دلم دوباره پر زده شبیه این کبوترا حس میکنم پر میکشم تو آسمون 🔺سالار زینب امیری حسینم و نعم الامیرم 🎤حاج 👈شور به یاد ماندنی 🌙شب زیارتی مخصوص❤️ارباب❤️ 🏴 @asheghaneruhollah