🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 4⃣2⃣2⃣ صداشِ کمی خجالت زده شد " می دونستم اگه ی
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 5⃣2⃣2⃣
به میان حرفش پریدم، باید برایِ منصرف کردنش نیش می زدم.
" من اصلا به کسی مثل شما فکر هم نمی کنم.. پس وقت تون رو هدر ندین.. "
سرش را کمی به سمتم چرخاند. اما رد نگاهش باز هم زمین را کنکاش می کرد. ابرویی بالا انداخت و تبسمی عجیب بر صورتش نشاند
" عجب.. پس کاش امروز تو امامزاده، اون اعترافات رو با جیغ جیغ و عصبانیت نمی گفتین..
چون حالا دیگه من کوتاه بیا، نیستم..
بهترهه شما هم وقتتون رو تلف نکنید.. "
چشمانم گرد شد و این یعنی اعلام جنگ؟؟
با خشم روبه رویش ایستادم
" تو مگه عقل تو کله ات نیست؟؟
اصلا می فهمی داری چیکار میکنی؟؟ می فهمی خواستگاریِ کی اومدی؟؟ من نفسم امروز فرداست.. تو یه جوونِ سالمی که حالا حالاها وقت داری واسه زندگی..
این مسخره بازیا چیه که راه انداختی.. "
با آرامشی عجیب بلند شد و در مقابلم قرار گرفت...
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 6⃣2⃣2⃣
" پدرم وقتی شهید شد، تنش سالم بود حتی یه دندونِ خراب هم نداشت.. ورزش می کرد.. می خندید.. یه تنهِ یه لشگر رو آموزش می داد..
اما عموم همیشه مریض بود. همه می گفتن آخرش جوون مرگ میشه.
جنگ شروع شد. هر دو تا رفتن جبهه.. پدرِ سالمم شهید شد..
عمویِ بیمارم، هنوز هم زنده است..
خدا واسه عمرِ بنده هاش سند صادر نمی کنه..
پس شما هم صادر نکنید و به جای خودتون تصمیم بگیرین .. نه خدا.. "
لحنش زیادی محکم و قاطعانه بود. و حرفهایش منطقی و بنده وار..
سر به زیر انداختم.. راست می گفت خدا را اندازه ی کفِ دستم کوچک می دیدم و او دست و دلبازانه بزرگ بود..
نمی دانم چرا اما دلم فقط و فقط گریه می خواست و من خوشحالی ام در اوجِ بزرگی اش، رنگِ غم داشت.
کجا بود پدر تا ببیند.. مسلمان شدم.. شیعه شدم.. و جوانی پاسدار، شیعه و از اولادِ علی، فاتحِ قلبِ یخ زده ی تک دخترش شده.
وقتی سکوتم را دید، دست در جیبش کرد و شکلاتی را به سمتم گرفت
" حالا من باید چقدر منتظرِ جوابِ "بله" تون بمونم؟؟ "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
#پروفایل
👈آقامون #امام_حسن خیلی #غریبه 😔
براش کم نگذاریم...
تا نمک پرورده ام بر خوان احسانت حسن
من مسلمانم! مسلمان مسلمانت حسن❤️
#امام_حسنی_ام_الحمد_الله 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#پروفایل 👈آقامون #امام_حسن خیلی #غریبه 😔 براش کم نگذاریم... تا نمک پرورده ام بر خوان احسانت حسن م
04 haj mehdi akbari 15 tir 96 heiatealamdar.mp3
3.87M
👈آقامون #امام_حسن خیلی #غریبه 😔
براش کم نگذاریم...
📌پیشنهاد دانلود
آقا حرمی برایتان میسازیم
دربین #عجایب_جهان بنویسند ❤️
انت مولا و انا هرچه صلاح است #حسن
طرز گفتار دعا را #کرمت ریخت بهم
🎤حاج #مهدی_اکبری
🔺شنیدنی
#امام_حسنی_ام_الحمد_الله 👇
🏴 @asheghaneruhollah
3 (3).mp3
6.84M
👈آقامون #امام_حسن خیلی #غریبه 😔
براش کم نگذاریم...
📌پیشنهاد دانلود
یه روزی گنبدت بنا میشه
که اتفاقا شبیه گنبد طلایی #امام_رضا میشه
اتفاقا حرم داری آقا
اتفاقا بزرگه حرمت
اتفاقا بلند علمت
اتفاقا که پهن آقا سفره های کرمت
اتفاقا گدای تو منم
اتفاقا #غلام_حسنم ❤️❤️
🎤کربلایی #سید_جعفر_طباطبایی
🔺شور شنیدنی
#امام_حسنی_ام_الحمد_الله 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🔴 تاریخ را درست بخوانیم!!!
🔸برخی ادعا می کنند که تسخیر سفارت آمریکا تجاوز به خاک یک کشور محسوب می شود و بر خلاف قوانین بین المللی است. اما دقت کنیم:
🔻تسخیر #لانه_جاسوسی آمریکا تجاوز به خاک یک کشور نبود بلکه #عکس_العمل به تجاوز یک کشور به خاک ایران بود. کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ دقیقا از همین نقطه طراحی و انجام شد و ملت ایران پس از ۲۶ سال در ۱۳ آبان ۵۸ با حمله به مرکز عملیات، به آن کودتا پاسخ قاطع داد.
از این رو دانشجویان در واقع به سفارت آمریکا حمله نکردند بلکه یک خانه (لانه) تیمی و مرکز جاسوسی علیه کشورشان را تسخیر کردند.
🔻بازخوانی سیاست خارجی آمریکا در بسیاری از کشورهای دنیا نشان می دهد ؛ از بدیهی ترین کارکردهای سفارتخانه در کشورهای ناهمسو با آمریکا، طراحی #کودتا و #هدایت_خرابکاری گسترده بوده است. به نحوی که یک طنز سیاسی می گوید: "در تنها کشوری که هرگز کودتا رخ نخواهد داد آمریکاست چرا که آمریکا در آنجا سفارتخانه ای ندارد!!!
#یوم_الله_13_آبان
👈 #عاشقان_روح_الله_ایم 👇
🏴 @asheghaneruhollah
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای تسخیر مرکز فرماندهی ناآرامیها و کودتا علیه انقلاب...
📌به مناسبت ۱۳ آبان
👈 #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#خودباختگی 2⃣1⃣ #لذت #خاطره اگه میخوای واقعا لذت ببری از زندگیت باید تلخی ها و سختی های دنیا رو و
#خودباختگی 3⃣1⃣
💠اینقدر بدم میاد که وقتی می بینم
اون شخصی که داره راست راست
گناه میکنه سرش رو بالا میگیره
و از هیچکس خجالت نمیکشه😒
💠اما در مقابل این شخص
یک شخصی که گناه نمیکنه احساس ضعف میکنه
و بجای اینکه داره با نفسش مبارزه میکنه قوی تر بشه
خودش رو در مقابل ظالم ضعیف جلوه میده😕😕
✅ مثلا اون خانمی که نصف موهاشو داده بیرون
و با آرایش اومده بیرون فکر میکنه زیباترین خانم شهره😁
خلاصه اینقدر سرش رو بالا میگیره و با افتخار قدم میزنه که نشون بده که آره داره از زندگیش لذت میبره اما نمیدونه که ما میدونیم تو دلش پر از غم و غصه س👌
ظاهر این افراد اینقدر جذابه و شادن
وگرنه از درون مثل گل پژمرده شده هستن👌
حالا در مقابل این شخص
یک خانم چادری محجبه باحیا چرا باید احساس ضعف کنه یا احساس کمبود کنه
چرا؟
البته نمیگم همه خانم چادریا اینطورین
قطعا یک عده کم اینطورین
ولی در کل
به هیچ عنوان احساس ضعف نکنین
و خوشحال باشین که حداقل با پوشش زیباتون
دل چند تا جوان رو نمی لرزونین
و امنیت روحی روانی جامعه رو حفظ می کنین👏👏👏👏
‼️ ادامه دارد.........↙️
👈عضویت در #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
✡ مستند #برنامه_شیطان 🌐 قسمت هشتم: حق یعنی زور 📌پیشنهاد دانلود 👈ادامه دارد.... 👈 #کمپین_من_انقل
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✡ مستند #برنامه_شیطان
🎯 قسمت نهم: سایبر تروریسم
📌پیشنهاد دانلود
👈ادامه دارد....
👈 #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 6⃣2⃣2⃣ " پدرم وقتی شهید شد، تنش سالم بود حتی یه د
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 7⃣2⃣2⃣
به صورتش نگاه کردم
" از کجا مطمئنید که انتخابِ من درسته؟؟ شما چیزی از گذشته ام می دونید؟ "
سری تکان داد و لبهایش را جمع کرد
" اونقدر که لازم باشه می دونم.. در ضمن گذشته، دیگه گذشته. مهم حالِ الانتونه.. که ظاهرا پیش خدا خریدار زیاد داره.."
تعجب کردم
" از کجا میدونید؟؟ "
لبخند زد
" دور از جون با یه نظامی طرفیدها.. ما همیشه عملیاتی اقدام می کنیم.. دقیق و مهندسی شده..
شما جواب " بله" رو لطف کنید..
بنده در اسرع وقت کروکی رو با مشخصات دقیق تحویلتون میدم.. حله؟؟"
شک داشتم.. به انتخابش شک داشتم..
" فکرِ همه چیزو کردین؟؟ من.. بیماریم.. حالِ بدم.. "
نگذاشت حرفم تموم شود
" وجب به وجب.. حالا دیگه، یا علی؟؟؟؟ "
خدایا عطرت را جایی همین نزدیکی حس می کنم .
خجالت زده با گرمایی که انگار از زیر پوستِ صورتم بیرون میزد، سر تکان دادم:
" یا علی.. "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 8⃣2⃣2⃣
یاعلی" را که از دهانم شنید، لبهایش متبسم شد.. چشمانش خندید.. و نفس شوق زده اش را با صدا بیرون داد
" کشتین ما رو خدایی.. از برگردوندنِ مناطق اشغال شده سختتر بود.."
سر بلند کرد. چشمانش را دیدم.. اما مسیرِ نگاهش باز هم مرا هدف نمی گرفت..
یعنی میشد که در پنجره ی چشمانم زل بزند؟؟
شکلاتِ جدا شده از پوست را به طرفم گرفت
" واجب شد دهنمون رو شیرین کنیم.. بفرمایید. با اجازه من برم این خبر مسرت بخش رو به دانیال بدم تا حساب کار دستش بیاد.. "
میشد کنارِ این مذهبی هایِ بی ترمز بود و نخندید؟؟
با دست به بیرون رفتن از اتاق دعوتم کرد و خودش پشتِ سرم به راه افتاد.
نمی دانم چه خاصیتی در اکسیژن ایران وجود دارد که شرم را به وجودت تزریق می کند.
و منِ آلمان نشینِ سابق، برایِ اولین بار به رسم دخترکانِ ایرانی با هر قدم به سمت سالن خجالت کشیدم و صورت صورت گونه سرخ کردم.
هنوز در تیررسِ نگاهِ سالن نشینان قرار نگرفته بودم که زمزمه ی امیرمهدی را زیر گوشم شنیدم
"این روسری خیلی بهتون میاد..دستِ کسی که خریده درد نکنه.. "
یک پارچه حرارت شدم و ایستادم. اصلا مگر من را دیده بود یا می دانست چه شکلی ام؟؟
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
👈آقامون #امام_حسن خیلی #غریبه 😔 براش کم نگذاریم... من فدای سنگ قبری که نداری یا حســ💚ــن آسمان م
track 10 (2).mp3
7.69M
👈آقامون #امام_حسن خیلی #غریبه 😔
براش کم نگذاریم...
روی #عقیق_دل من
زده #حسن #عشق منی ❤️❤️
خیلی دوستت دارم آقا
همیشه گفتم علنی ....
🎤کربلایی #قاسمعلی_محسنی
🔺شور مستانه کریم اهل بیت_ع_
#امام_حسنی_ام_الحمد_الله 👇
🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جمعه تمام شد، اما هنوز شنبه نیامده ...!
🔻یعنی باید خندید فقط به حماقت اونهایی که برای این سخنان کف سوت میزدند
👤حسن روحانی: کاسبان تحریم، تحریم بر نمی گردد...!
👈 #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 8⃣2⃣2⃣ یاعلی" را که از دهانم شنید، لبهایش متبسم
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 9⃣2⃣2⃣
بی توجه به میخکوبی ام از کنارم عبور
کرد. با سینه ایی جلو داده و لبخندی پیروزمندانه که در نیم رخش میشد تماشا کرد.
یک قدم جلوتر از من ایستاد و در دروبین نگاهِ منتظران قرار گرفت.
شیطنتِ عجیبش یارایِ حرکت را از پاهایم دزدیده بود به همین خاطر ندیدم چه ژستی به چهره اش داد که پروین، فاطمه خانم و دانیال، به محضِ ورودش به سالن با خوشحالی صلوات فرستادند و مبارک باد، حواله ی مان کردند.
و این آغازی شد برایِ هجومِ زندگی، هر چند کوتاه..
آن شب، تاریخِ عقد برایِ چند روز بعد مشخص شد و من برایِ اولین بار با تمامِ ترس از شدت خوشحالی روی زمین راه نمی رفتم.
فاطمه خانم فردایِ آن شب، برایِ خرید پارچه و دوخت لباس به خانه مان آمد و مادرانه هایش را بی منت و ادعا، به وجودم پاشید.
اصلا انگار نه انگار که روزی مخالف بود و حالا با هر برشِ پارچه، صورتم را می بوسید و بخشش طلب می کرد. بخشش، محض خواسته ای که حقش بود و من درکش می کردم.
پروین مدام کارهایِ ریزو درشت را انجام می داد و مانندِ زنانِ اصیلِ ایرانی نصیحتم می کرد، که امیرمهدی اولاد پیغمبرست.. که احترامش واجب است.. که مبادا خم به ابرویش بیاورم.. که نکند دل بشکنم و ناراحتش کنم..
و من خیره به زندگیِ نباتی مادر، فکر می کردم که می شود در کنار حسام نفس کشید و بد بود؟؟
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 0⃣3⃣2⃣
بیچاره مادر که هیچ وقتِ طعم خوشی، زیرِ زبانش مزه مزه نشد و حالا بی خبر از همه جا فقط به تماشا نشسته بود کوک خوردنِ لباسِ عقدِ دخترش را..
چند روزی از مراسم خواستگاری می گذشت و حسام حتی یک بار هم به دیدنم نیامده بود. دلم پرمی کشید برایِ دیدنش و عصبی بودم از این همه بی فکری و بی عاطفه گی..
دوست داشتم با تمام وجود اعتراض کنم اما غرورم مهمتر از هر چیزِ دیگر بود.
صبح روز عقد فاطمه خانم به خانه مان آمد تا به پروین در انجام کارها کمک کند.
هر چه به ساعت عقد نزدیک تر می شدیم، گلبولهایِ استرسِ خونم بیشتر می شد.
و من ریه هایم کمی حسام می طلبید و او انگار پشیمان بود از این انتخاب. که اگر نبود حداقل یکبار به دیدنم می آمد، اما نیامد..
با فاطمه خانم به آرایشگاه رفتیم. وقتی حجاب از سر برداشتم زنِ آرایشگر با صورتی پر دلسوزی به ابروهایِ یکی درمیان و موهایِ یک سانتی ام چشم دوخت.
نگاهش حس قشنگی نداشت.. بغض کردم.. این روزها زیادی تحقیر نشده بودم؟؟
"بهایِ داشتنت خیلی سنگین بود امیرمهدیِ فاطمه خانم، خیلی.. اما می ارزید.."
چشمانِ شیشه شده در آینه اشکم، از مادرِ حسام پنهان نماند. صورتم را بوسید و قربان صدقه ام رفت که بخندم..
که عروس مگر گریه می کند؟؟
که اگر امیر مهدی بفهمد، ناراحت می شود..
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔹 جان عالم به فدایت که غریب الغربایی... 💠 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا 👈 امام رضایی ها 👇 🏴 @a
کربلایی سید مجتبی حسینی (1).mp3
13.92M
اگه همه رهام کنن غمی ندارم
همه ردم کنند، #امام_رضا را دارم ❤️
تو باشی حال نوکرت که بد نمیشه
هیج جای دنیا برامن #مشهد نمیشه ✋
🎤کربلایی #سید_مجتبی_حسینی
👈زمینه برا دلتنگا امام رئوف
👈 امام رضایی ها 👇
🏴 @asheghaneruhollah