دارم دلکی به تیغ هجران خسته ‌از یار جدا و با غمش پیوسته

قصد تعجیل نداری برسی مقصد خویش ؟ وای از این فرصت کوتاه من و پیر شدن .. #صاحبــــنا

دعا کردم بیایی زیر باران دعا در زیر باران مستجاب است #صاحبــــنا

کم آورده ام علی ..

امروز جمعه بود ؟ تمام شد ؟ باور کنم ؟ اگر باور کنم و وجودم پر از درد نشود با بار شرمی که از تو روی دوشم حس می‌ کنم چه کنم ؟ اگر باور کنم و وجودم پر از درد نیامدنت شود ضمانت میکنی تاب بیاورم تا جمعه ی دیگر ؟ من دوست ندارم پیش از آمدن تو بمیرم ولی درد نیامدنت مگر جان می‌ گذارد برای کسی ؟ اگر اشتباه می‌ کنم خودت اصلاحم کن من می خواهم فراموش کنم هفته‌ ها جمعه‌ ای هم دارند . می‌ خواهم باور کنم کل روزگار تنها یک جمعه دارد آن هم جمعه ی آمدن توست . هر جمعه‌ ای که خواستی بیایی شنبه‌ اش به یادم بیاور که روز هفتم هر هفته نامش جمعه است تا از همان روزی که گفتی ثانیه‌ ها را هزار هزار تکه کنم و شروع کنم به شمردن آن تکه‌ ها . این طور نه از تو خجالت خواهم کشید و نه با درد نیامدنت می‌ میرم . شبت بخیر جمعه ی روزگار من ! محسن عباسی ولدی #بهانه_بودن

۱:۱۰

چه کنم طفل گنهکار امیر نجفم هوس مغفرت و مرحمت أب کردم

هوس مغفرت و رحمت أب کردم