eitaa logo
مسجد امام حسن عسکری ع
283 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
11.3هزار ویدیو
149 فایل
این کانال باهدف ترویج فرهنگ دینی اسلامی(مشاوره،تربیتی،احکام،اجتماعی،زندگی و.....)فعالیت میکند،لطفا مارا تبلیغ کنید، @masuodi ایدی مدیر جهت انتقادوپیشنهاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابد بود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی." @askari_masjed1
🔅 ✍ معشوقه‌ای بهتر از خدا نیست 🔹صاحب نوری همیشه در ذکر خدا بود و هر کجا می‌نشست دل به ذکر حبیبش مشغول می‌داشت. 🔸هرچه کردند دل از او فراموش نکرد و برای لحظه‌ای دل از او برنگرفت. 🔹از او پرسیدند: چرا خدای را نمی‌توانی فراموش کنی؟! 🔸گفت: در جوانی عاشق دختر صاحب جمال و صاحب کمالی شدم. هرچه کردم او را که میلی به من نداشت، نتوانستم فراموش کنم. برای درمان این درد نزد پیر دانایی رفتم. 🔹پیر دانا گفت: تا بهتر از آن دختر ندیده‌ای و نیافته‌ای هرگز قدرت فراموش‌کردن او نیابی. 🔸کنون که عاشق خدا گشته‌ام، یک راه بیشتر برای فراموشی او ندارم و آن اینکه معشوقه‌ای بهتر از او بیابم. @askari_masjed1
🔅 ✍ به ظاهر نیک اعمال کسی یقین مکن 🔹پادشاهی بود که وزیری باهوش و بادرایت داشت و هر از گاهی که قصد نصب یا تغییر والی ولایتی داشت، او را با لباسی مبدل به آن ولایت می‌فرستاد تا امین‌ترین و دلسوزترین فرد را که در آن ولایت یافت، والی آن ولایت کند. 🔸وزیر همیشه هم در انتخاب خود موفق بود. 🔹روزی پادشاه با او به ولایتی رفت و از او خواست در انتخاب والی آن شهر همراه او باشد. 🔸هر دو با لباسی مبدل به تاکستانی رفتند و مشتری انگور تاکستان شدند. صاحب تاکستان قیمت بالایی گفت. 🔹پادشاه برگشت و به وزیرش گفت: به تاکستان دیگری برویم. 🔸صاحب تاکستان دوم پرسید: به گمانم شما غریبه‌اید و برای تجارت آمده‌اید و قصد دارید انگور برای فروش به شهر خود ببرید؟! 🔹گفتند: آری! 🔸گفت: پس من به شما انگور ارزان‌تر دهم. 🔹وزیر و پادشاه برگشتند و شاه گفت: صاحب تاکستان دوم را به ولایت‌داری انتخاب کردم، چراکه وقتی دید ما انگور به شهر دیگری می‌بریم، هزینه حمل را از روی انصاف تخفیف داد. 🔸وزیر ابتدا سکوت کرد و سپس گفت: اگر من بودم صاحب تاکستان اول را بر ولایت‌داری انتخاب می‌کردم. 🔹اما پادشاه پیکی فرستاد تا صاحب تاکستان دوم را به ولایت منصوب کنند. 🔸مدتی گذشت و خبر رسید والی مالیاتی که می‌گیرد کمتر از میزان وجه، به دربار می‌فرستد‌. 🔹پادشاه که بر صحت خبر آگاه گشت، او را عزل و روانه زندان کرد و صاحب تاکستان نخست را به پیشنهاد وزیر به منصب ولایت گمارد. 🔸شاه از وزیر پرسید: چگونه من خطا کردم و تو نکردی؟ 🔹وزیر گفت: صاحب تاکستان نخست قیمت را بالا گفت تا ما محصول آنان را به ولایت دیگر نبریم و در شهرشان انگور به‌علت کمبود گران نشود. 🔸ولی کسی که تو انتخاب کردی ظاهر عملش نیک و به سود تو بود ولی او انگور ارزان می‌داد تا محصول از شهر او برود، پس قیمت انگور در شهرش بالا برود تا او سود بیشتری کند. 🔸تا از نیت نیک کسی که در درونش پنهان است، کاملا مطمئن نشده‌ای، به ظاهر نیک اعمال کسی یقین مکن. 🔹پس دیدی صاحب تاکستان نخست آرزوی ارزانی رزق در شهر خود داشت. برعکس صاحب تاکستان دوم که گران‌ترشدن کالا و سود بیشتری در سر می‌پروراند و طماعی بیش نبود، نتیجه طمع او را در اخذ مالیات و فرستادن آن به دربار، خود شاهد شدی. @askari_masjed1
🔅 ✍ اگر می‌خواهی فرزند خوبی داشته باشی اول روی خودت کار کن 🔹دو برادر بودند که یکی پیشه رفتگری گرفت و دیگری دیوان‌سالار شد. 🔸برادر دیوان‌سالار همیشه مراقب فرزندان بود که گمراه نشوند و رفتگر نه بلد بود و نه از خستگی فرصت داشت وقتی صرف فرزندان خود کند. 🔹فرزندان دیوان‌سالار از اشرار شدند و فرزندان رفتگر از ابرار. 🔸دیوان‌سالار روی به برادر رفتگر خود کرد و گفت: در عجبم از تو که هیچ مراقبتی از فرزندان خویش نکردی و من بسیار کردم، ولی فرزندان تو آن شدند که من بر فرزندان خود از تربیتشان اراده کرده بودم. 🔹برادر رفتگر گفت: تو در زندگی، اعمال خود رها کرده بودی و ترسی از خدا نداشتی و مراقب اعمال فرزندان بودی که خطا نکنند. 🔸ولی من اعمال فرزندان خود رها کرده بودم و مراقب اعمال خود بودم که خطا و معصیت خدا نکنم. 💢 برای تربیت فرزند باید خود را نخست تربیت کرد. @askari_masjed1
باید بدونیم که، زن و مرد به یک اندازه برای خانواده زحمت می‌کشند. 👈خانومای خانه‌دار، بدونید که کار کردن و کسب روزی حلال، هر روز مردا رو حسابی خسته می‌کنه.✨ 👈 آقاهایی که خانومتون خانه‌داره؛ باور کنید کار خونه، دست کمی از کار بیرون نداره.✨ پس خواهشا هوای همدیگر رو داشته باشید 😉 @askare_masjed1
🔅 ✍ عجیب‌ترین موجود عالم 🔹از حكيمى پرسيدند: عجيب‌ترين موجود عالم چيست؟ 🔸گفت: انسان. 🔹گفتند: چرا انسان؟ 🔸گفت: زيرا براى به‌دست‌آوردن مال، سلامتى‌اش را به‌خطر مى‌اندازد و پس از آنكه مالى به‌دست آورد، براى بازيابى صحت و سلامتى‌اش مصرف می‌کند. 🔹چنان غم آينده را می‌خورد كه از امروز خود لذتى نمی‌برد. 🔸چنان زندگى می‌كند كه گويا هرگز نمی‌ميرد. 🔹و چنان می‌ميرد كه گويى اصلاً زنده نبوده است. @askari_masjed1
🔅 ✍ برای هر اتفاقی خودت را آماده کن 🔹مزرعه‌داری بود که زمین‌های زراعی بزرگی داشت و به‌تنهایی نمی‌توانست کارهای مزرعه را انجام دهد. 🔸تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه‌ای بدهد. چون محل مزرعه در منطقه‌ای بود که طوفان‌های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها می‌شد افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند. 🔹سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه‌دار آمد. 🔸مزرعه‌دار از او پرسید: آیا تاکنون دستیار یک مزرعه‌دار بوده‌ای؟ 🔹مرد جواب داد: من می‌توانم موقع وزیدن باد بخوابم. 🔸به‌رغم پاسخ عجیب مرد، چون مزرعه‌دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد. 🔹مرد به‌خوبی در مزرعه کار می‌کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می‌داد و مزرعه‌دار از او راضی بود. 🔸سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می‌رسید. 🔹مزرعه‌دار از خواب پرید و فریاد کشید: طوفان در راه است. 🔸فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت: بلند شو، طوفان می‌آید، باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آن‌ها را با خود نبرد. 🔹مرد همان‌طوری که در خواب بود، گفت: نه ارباب، من که به شما گفته بودم وقتی باد می‌وزد، من می‌خوابم. 🔸مزرعه‌دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند. 🔹سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد. اما با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است. گاوها در اصطبل و مرغ‌ها در مرغ‌دانی هستند. پشت همه درها محکم شده است و وسایل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند. 🔸مزرعه‌دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته، بنابراین حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد. 💢 وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت. @askari_masjed1
🔅 ✍ خوبی‌های دیگران رو ببین نه عیب‌هاشونو 🔹ما آدم‌ها دو تا سبد بهمون آویزونه؛ یکی پشتمون و یکی جلومون. 🔸خوبی‌هامونو میندازیم تو سبد جلویی و بدی‌هامونو تو سبد پشتی. 🔹وقتی تو مسیر زندگی راه می‌ریم فقط دو چیز می‌بینیم؛ خوبی‌های‌ خودمون‌ و عیب‌های‌ نفر جلویی‌. @askari_masjed1
🟡 شخصی به دکان زرگری می‌رود تا ترازوی زرگر را برای وزن کردن قطعه طلایی قرض بگیرد؛ ولی زرگر به او می‌گوید من غربال ندارم. آن فرد تاکید می‌کند که من ترازو می‌خواهم و این بار زرگر پاسخ می‌دهد من جارو ندارم! آن فرد می‌گوید چرا مسخره بازی در می‌آوری؟! چرا خودت را به کری میزنی؟! □ زرگر پاسخ می دهد: "من با دیدن قطعه طلای خُرد شده تو و دست لرزان و تن پیر تو حدس زدم که در هنگام وزن کردن، طلا از دست تو خواهد افتاد، آنگاه جارو خواهی خواست که در میان خاک کف دکان طلای خود را بروبی و سپس غربال خواهی خواست تا از میان خاکها طلای خود را بیابی. چون من غربال و جارو ندارم، پس ترازوی خود را به تو قرض نمی‌دهم!" ز ابتدای کار آخر را ببین تا نباشی تو پشیمان "یوم دین" 🔹 اگر دو قدم بعد از انتخاب هایمان را بسنجیم، بسیاری از رنج های ما قابل اجتناب هستند. مشکل اینجاست که "مغز غریزی" ما به دنبال "ارضای آنی" است و اغلب به سریع‌ترین راه رسیدن به لذت یا دفع تنش می اندیشد، نتیجه این که نه‌تنها کمتر به نتایج اخروی اعمال خود فکر می‌کنیم بلکه دقت و مصلحت را هم فدای سرعت می‌کند. 🌹 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @askari_masjed1
🔅 ✍ باید بدانیم که از خدا چه می‌خواهیم 🔹از حکیم مرشدی پرسیدند: چگونه بدانیم به مرتبه نهایت کمال و معرفت خدا رسیده‌ایم؟! 🔸حکیم گفت: هرگاه که دانستی چه چیز از خدا بخواهی و چگونه آن چیز از خدا بخواهی. @askari_masjed1
🍁 🔴 شیطان کجاست؟ ✍واقعا شيطان را در شهر نمی‌بينی؟ او اينجاست و بیداد می‌کنه اما ما نمی‌بینیم. 🔸لابه‌لای كم‌فروشی‌های بقال محل، توی فحش‌های ركيک همسایه به همسایه، روی روسری بادبرده دختركان شهر، روی ساپورت‌های بدن‌نما، و مردانی که خودشان را مثل زن آرایش می‌کنند. 🔹تو واقعا صدای خنده‌هايش را نمی‌شنوی؟ 🔸لای موسيقی‌های تند ماشين‌ها، توی دعواهای بی‌انتهای پدر و پسر، توی بی‌احترامی به پدر و مادر، بين جيغ‌های پيرزن مال‌باخته! 🔹تو واقعا جولان دادنش را ميان زمين و آسمان نمی‌بينی؟ 🔸نمی‌بينی دنيا را چقدر قشنگ رنگ‌آميزی كرده و بی‌آنكه من و تو بدونیم "جاهليت مدرن" را برايمان سوغات آورده است؟ توی وجود من و تو چقدر شک و شبهه انداخته است؟ توی رختخواب گرم و نرمت موقع نماز صبح؟ زمان پنهان كردن اسكناس‌هايت وقت ديدن صندوق صدقات؟ 🔹نفوذش را نمی‌بینی؟ 🔸موقع باز كردن سايت‌های ناجور اينترنت، میان تغییر لب و بینی و چهره انسان‌ها و دست بردن در کار خدا. 🔹او همين جاست. هرجا كه حق نباشد، هرجا كه از یاد خدا غافل باشیم. 🔸چقدر به شيطان نخ می‌دهيم!؟ 💠 ای مردم از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. (بقره:۱۶۸) =صَــــدَقِہ جاریِہ @askari_masjed1
🔅 ✍️ خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری 🔸آدمی که رفته است، شغلی که آن را از دست دادی، رفاقتی که دیگر وجود ندارد، رابطه‌ای که به هر دلیلی به‌هم خورده است، راهی که به بن‌بست رسیده است، همه را رها کن تا بتوانی درهای جدید زندگی‌‌ات را ببینی! 🔹وقتی دَری به‌سوی خوشبختی بسته می‌شود، دَر دیگری باز می‌شود. ولی اغلب آن‌قدر به دَر بسته خیره می‌شویم که دَری را که برای ما باز شده، نمی‌بینیم! 🔸در حالی که باید با بسته ‌شدن یک در به‌دنبال درهای باز دیگر برویم. چون قطعا همه درها بسته نشده است. @askari_masjed1