eitaa logo
اسماء سرایی
2.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
789 ویدیو
5 فایل
اگه باید حرف بزنید واگه میتونم کمکتون کنم اینجا پیام بدید @poshtiban_hamahangi @Asmasaraei یکشنبه ها #دختران #مشاوره_نوجوان #کار_تشکیلاتی #مجموعه_های_تربیت_محور #راهبری_مجموعه_های_تربیتی_تشکیلاتی
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین‌جان در عرفه به کدام گناه نداشته طلب مغفرت میکنی؟ تنها گناه تو این است که از سر این دنیا زیادی.. ای کشته حسادت دنیا، حسین من.. ..
اگه کسی شب قدر رو از دست داده جبرانی‌ش، روز عرفه است.. برای تجدیدی‌های شب قدر، روزعرفه، مجدد شب قدره.. 🌱
حسین جان مطلب و مطلوب دلهای عاشق ممنونیم که به ما آموختی در میانه ی اینهمه سیاهی چطور لب به اعتراف بازکنیم آنجا که ظهر عرفه فرمودی ..... منم که بد کردم منم که خطا کردم منم که قصد گناه کردم منم که نادانی نمودم منم که غفلت ورزیدم منم که اشتباه کردم منم که به غیر تو اعتماد کردم :) منم که وعده کردم منم که وعده شکستم :) منم که پیمان شکنی نمودم منم که اقرار کردم پس مرا بیامرز ... ‌ به كانال بپیوندید 👇 https://eitaa.com/asmasaraeii
آقای حائری (ره) میفرمودن : گاهی گناه انسان با آمرزیده می‌شود، گاهی هم با . بعضی‌ها می‌توانند با یک تبسّم، خودشان را پاک کنند؛ امّا از کج‌سلیقگی این کار را نمی‌کنند! نمی‌دانند خالق گریه، خالق خنده هم هست! «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَىٰ». گاهی خدا یک لبخند را، به قیمت اشک می‌خرد. مثلاً برادر خود را در آغوش بگیر و لبخندی بزن تا گناهانت پاک شوند! مردم هم نگاه می‌کنند و می‌گویند دین‌ اینها، دین نشاط هم هست... 🌱💚
به كانال بپیوندید 👇 https://eitaa.com/asmasaraeii
عید قربان فرا رسید از خود می پرسم : برای رضای یگانه معبودم ، کدامین تعلقات و دلبستگی هایم را حاضرم ابراهیم وار قربانی کنم ؟ حتی اگر آن را کمتر از اسماعیل دوست داشته باشم..! به كانال بپیوندید 👇 https://eitaa.com/asmasaraeii
🇵🇸
* من صبح کله‌ی سحر ، آفتاب زده و نزده باید بروم آرد پیدا کنم . قد یک کف دست هم که باشد کافی‌ست . همین که بتوانم خمیر کنم و نان بپزم برای بچه هایم کافی‌ست . قد یک کف دست ! دمپایی پلاستیکی های زهوار در رفته‌ام را میپوشم و با یک نگاه که پشت سرم هست مدام ، میروم برای آوردن همان کف دست آرد . نگاهم را با یک فالله خیر حافظایی از پشت سرم ، از بچه هایم میگیرم و به جلو میدوزم . خیلی ها مثل من پی آرد آمده اند . می ایستم ته صفی که صف نیست . ولوله است بیشتر . یک کیسه آرد میرسد به دستم . راه خانه را میگیرم .‌‌‌... من تصور زیاد میکنم . خودم را جای آن زن . جای آن مادر . همان که رفته آرد بیاورد تا خمیرکند . تا نان بپزد . تا بچه هایش از ضعف جان ندهند . آن هم جلوی چشمانش . من زیاد این تصاویر را پیش چشمم میکشم . من زیاد بعد از آوردن آرد ، خانه ام را بمب خورده دیده ام . زیاد بچه هایم را زیر آوار دیده ام . ولی فقط توی تصورم . آن زن اما زندگی کرده تصوراتم را . یا شاید هم نه ! این منم که دارم زندگی اش را برای خودم به تصویر میکشم ! اگر او نبود ، من کِی کنار آوار خانه ام صدای بچه هایم میزدم ؟ کی بعد شنیدن صدای بچه هایم از زیر آوار ، نفسم بند می آمد ؟ کی به هق‌هق می افتادم از این حجم بیچارگی و بدبختی ام ؟ مگر اوج بیچارگی یک مادر چیست ؟ غیر این است که پاره تنت ، صدایت کند و تو فقط بتوانی ضجه بزنی ؟ ... من زیاد ضجه زده‌ام ولی بیصدا ... آن زن اما صدایش خراش برداشته برای بچه‌هایش ‌‌‌... همان زنِ فلسطینی ‌. به كانال بپیوندید 👇 https://eitaa.com/asmasaraeii
نمیدونم چجوری ، ولی شده با یه رشته نخِ نازک با یه تصویر خیلی ضعیف حتا ، خودتون رو به قضیه فلسطین گره بزنید ... به كانال بپیوندید 👇 https://eitaa.com/asmasaraeii