16.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 مهم نیست جایی که هستی یه روستای کوچیکه یا یه شهر بزرگ. مهم اینه توان و ظرفیت خودتو خوب بسنجی و کاری رو انجام بدی که جای خالیش همیشه احساس میشده.
مستند آیه - قصه چهارم: "ملیحه" - بخش اول
💥بخش بعدی این قصه را سهشنبه 10مرداد ببینید.
🔸با ما همراه باشید با سری #مستند_آیه
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/716832812C602beb61fd
🗓 یکشنبهها و سهشنبهها
⏰ ساعت ۲۱
#کلیپ
#ستاره_بشیم
#ستاره_های_زمین
#جلسات_خانگی_قرآن
•┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈•
«پویش ستاره های زمین»
🆔 @setare114
🌐 https://b2n.ir/z58400
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 "محفل مادر فرزندی"
مادر سرچشمه محبت توی خونست. پس چه بهتر که شروع انس بچههای خونه با قرآن از راه همین محبت مادرانه باشه. حتی شده با یه دورهمی ساده و جمع و جور مادر فرزندی.
🔸با ما همراه باشید با مجموعه کلیپهای کوتاه ستارههای زمین
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/716832812C602beb61fd
🗓 شنبهها و دوشنبهها
⏰ ساعت ۲۱
#کلیپ
#ستاره_بشیم
#ستاره_های_زمین
#جلسات_خانگی_قرآن
•┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈•
«پویش ستاره های زمین»
🆔 @setare114
🌐 https://b2n.ir/z58400
گفت پادشاه: من ديدمى در خواب هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را بخوردى و هفت خوشۀ سبز و هفت ديگر خشك، اى جماعت فتوى كنید مرا در خواب من اگر شما خواب را تعبير مىكنید!
گفتند: آميخته خوابهاست! و نيستيم ما به تأويل خوابها دانا!
یاد آمد پس از روزگاری یکی از آن دو زندانی که نجات پیدا کرده بود، گفت: من خبر دهم شما را به تأويل آن، بفرستید مرا.
{و به زندان رفت و گفت}اى يوسف! اى راستگير! فتوى كن ما را در هفت گاو فربه كه مىخورد ايشان را هفت گاو لاغر و هفت خوشۀ سبز و ديگر خشك تا مگر من باز شوم با مردمان تا مگر ايشان بدانند.
یوسف گفت: بكارید هفت سال پيوسته آنچه درو میکنید رها كنى در خوشه الّا اندكى از آنچه بخورید.
پس آيد از آن پس هفت سالِ سخت! بخورند آنچه از پيش نهاده باشى آن را الّا اندكى از آنچه نگاه دارى. پس آيد از پس آن سالى كه در او فرياد رسند مردمان را و در او انگور فشارند.
برگرفته از تفسیر روض الجنان و روح الجنان، سوره یوسف آیه ۴۳ تا ۴۹
🖼️ تفسیر رویا، اثر پل گوستاو دوره، نقاش فرانسوی
#ستاره_بشیم
#ستاره_های_زمین
#جلسات_خانگی_قرآن
•┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈•
«پویش ستاره های زمین»
🆔 @setare114
🌐 https://b2n.ir/z58400
4.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : قرآن و تعلیم دهنده قرآن، هر دو لازم است
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_نظافت
#ستاره_بشیم
#ستاره_های_زمین
#جلسات_خانگی_قرآن
•┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈•
«پویش ستاره های زمین»
🆔 @setare114
🌐 https://b2n.ir/z58400
گوشی را میگذارم روی آیفون و شقیقهام را ماساژ میدهم. الهام دست بردار نیست:«چرا نمیفهمی چی میگم؟ من با خود دکتر حرف زدم. میگه هیچی معلوم نیست. چرا از الان عزا گرفتی؟» رسپی را از روی میز ناهارخوری برمیدارم و توی آشپزخانه قدم میزنم. الهام تقریبا دارد داد میزند:«گوشِت با منه؟ اصلا چرا باز پاشدی رفتی اونجا؟ توی تنهایی هزارتا فکر و خیال میاد توی سر آدم» چشمهایم را به رسپی نزدیک میکنم و با صدای بلند میگویم:«نمک به مقدار لازم یعنی چهقدر؟» الهام چند ثانیه سکوت میکند. لابد صدایم را نشنیده. بغض دارد توی گلویم جوانه میزند. دهانم را نزدیک گوشی میبرم و میگویم:«چرا هیچوقت نمینویسن نمک به مقدار لازم یعنی چهقدر؟» الهام میگوید:«عزیزم...» حالت آیفون را قطع میکنم و گوشی را با گردنم نگه میدارم و همانطور که قاشق نمک را بالای قابلمه نگه داشتهام منتظر میمانم. الهام میگوید:«چرا نمیای پیش ما؟» نمک را برمیگردانم توی قوطی و گوشی را با دستم نگه میدارم. صدام شروع میکند به لرزیدن:«ایناست که داره منو میکشه» حالا دستهام هم میلرزند. «من که نمیگم دکتر بهم بگه حالم خوبه» گره توی گلویم را قورت میدهم. «اصلا بهم بگه قراره بمیرم. ولی اینو بگه. اینکه هیچی معلوم نیست منو میکشه. این که حتی معلوم نیست چهقدر باید توی این کوفتی نمک بریزم منو میکشه. اینهمه احتمال، این همه ابهام، این همه نامعلومبودن داره منو میکشه» هر دو سکوت میکنیم. تحملش را ندارم: «تو رو خدا یه چیزی بگو» الهام بینیاش را بالا میکشد و صداش را صاف میکند. بعد با خنده میگوید:«نصف قاشق چایخوری. از همون قاشقا که مامان برات از تجریش خریده. به مقدار لازم یعنی نصف اون قاشقا»
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ
مبارک است خداوندی که وسیلهی تشخیص حق از باطل را بر بندهاش نازل کرد
سوره فرقان، آیه یکم
#ستاره_بشیم
#ستاره_های_زمین
#جلسات_خانگی_قرآن
•┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈•
«پویش ستاره های زمین»
🆔 @setare114
🌐 https://b2n.ir/z58400
اولش مثل خیلیا میگفتم هیچ وقت فراموشت نمیکنم. کور شوم اگه دروغ بگم. تو میگفتی: از دل برود هر آنکه از دیده برود.
میگفتم: ول کن این حرفای قدیمی رو. جای تو اینجاست.
و انگشت اشارهام رو میخ میکردم روی قفسه سینه و قلبم.
تو میگفتی: حکمتها هیچ وقت کهنه نمیشن. حتی اگه هزار سال ازش بگذرند.
من باز میگفتم: هیچ وقت فراموشت نمیکنم. حتی اگه هزار سال بگذره. کور شوم اگر...
کور شدم. سالها گذشت. چطور میشود کسی رو که نیست دید؟ هزار سال گریه کردم تا یک شب توی خواب ببینمت. به من گفتی: نشانهها رو دست کم نگیر. من همین نزدیکیهام. توی آخرین آیهای که خوندی. کنار آخرین ضریحی که بوسیدی.
گفتم: خداجون عزیزم! چطور میشه تو رو دید؟
تو باز گفتی: همین نزدیکیها! توی قلبهای شکسته. توی کوکوی فاختهای که از تنهایی داره میخونه.
من گریه کردم. دست کشیدی روی چشمم. بیدار شدم. سرم رو که بالا آوردم تو رو دیدم.
وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ ... بِإِذْنِ اللَّه...
و کور مادر زاد را به امر خدا شفا دهم
سوره آل عمران، آیهی چهل و نهم
#ستاره_بشیم
#ستاره_های_زمین
#جلسات_خانگی_قرآن
•┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈•
«پویش ستاره های زمین»
🆔 @setare114
🌐 https://b2n.ir/z58400