4_6044178888634925111.mp3
زمان:
حجم:
7.43M
🎙توصیههای رهبر انقلاب به #زوجهای_جوان
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از فرم های مشاوره استاد فرجام پور
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@MOSaferr1991
نکات و سیاست های همسرداری و مزاج شناسی را در این کانال مطالعه کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
هدایت شده از فرم های مشاوره استاد فرجام پور
سلام دوستان لطفا این بنر را در گروه ها و کانال هاتون بگذارید و برای دوستانتان بفرستید👆👆👆👆👆
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
20.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙ماه عسل 80 ساله....
🎥دیدار با خاله ترنج و حاج باباخان؛ زوج کهنسال خندابی
همسفر مسیر زندگی ...
@IslamlifeStyles
#افطارنه ۱۲
راستش را بخواهی؛رمضان که میشود، به راهی فکر میکنم تا مرا به تو نزدیک کند ...دمِ افطارروزه که باشی ،چقدر زمزمه ی آل یاسین میچسبد ...| سلامٌ علی آل یاسین ... |
#التماس_دعای_فرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
●➼┅═❧═┅┅───┄
#داستان-کودکانه
پاداش بزرگ🌹
صدای زنگ مدرسه بلند شد.
بچه ها با سر و صدای زیاد وارد کلاس شدند.
هر کس سر جای خود نشست.
سینا هنوز داشت لواشکش را با لذت می خورد.
سپهر باقیمانده لقمه اش را در کیف گذاشت.
سهیل آب دهانش را قورت داد.
محمد گفت:
-امروز هوا گرمه. منم تشنه شدم.
سهیل گفت:
-ولی هوای کلاس خنکه.
معلم وارد شد.
همه از جا بلند شدند و سلام دادند.
معلم پاسخ داد و اشاره کرد که بنشینند.
سینا لواشکش را قورت داد.
هنوز بعضی ها با هم پچ پچ می کردند.
معلم کنار تخته رفت و گفت:
-بچه ها حالتون خوبه؟
همه باهم گفتند:
-بله.
-تعطیلات آخر هفته خوش گذشت؟
-بله.
-خدا را شکر. ماه رمضان مبارک باد.
امروز ازتون می خوام که چند خط انشا بنویسید.
خوب به تخته نگاه کنید.
بعد با خط زیبایی روی تخته نوشت
"روزه داری"
بعد رو به بچه ها کرد و گفت:
یک ربع بهتون وقت می دم.
فقط چند تا جمله بنویسید.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که سهیل با اجازه ای گفت، دفترش را آورد و روی میز گذاشت.
معلم به دفتر سهیل نگاه کرد که با خط خوش نوشته بود:
-روزه داری یعنی، به فرمان خدا از دلبخواهی هامون بگذریم. مثلا دلمان می خواهد بخوریم ولی این کار را نکنیم تا افطار صبر کنیم.
معلم آفرین گفت.
سهیل نشست. محمد با اجازه ای گفت و دفترش را آورد.
-روزه داری یعنی، از سحر تا افطار چیزی نخوریم. حتی اگر تشنه و گرسنه شدیم. پدر من در هوای گرم، روزه می گیرد و به سر کارش می رود.
معلم آفرین گفت و او نشست.
وقت تمام شده بود. ولی بعضی از بچه ها هنوز انشایشان را تمام نکرده بودند.
معلم ایستاد و گفت:
-بچه ها وقت تمومه. فقط چند تا جمله بنویسید.
سینا تو چی نوشتی؟
سینا گفت:
-خب آقا ما هم می دونیم روزه داری یعنی هیچی نخوریم. ولی آخه نمی شه، خیلی سخته. گرسنه می شیم. زنگ تفریح، خیلی تشنه می شیم.
هوا هم گرمه بستنی می چسبه.
همه بچه ها خندیدند.
معلم گفت:
-بله درسته. هر کس روزه بگیره توی اینگرما تشنه می شه. گرسنه می شه.
ولی می دونید خدا برای این رنج کشیدن، چه پاداش بزرگی گذاشته. بهشت را بهمون می ده.
سینا گفت:
-اَه !حالا کو تا بهشت. تا اون موقع که از گشنگی و تشنگی می میریم.
بچه ها خندیدند.
معلم گفت:
-پسر خوب، خدایی که ما رو آفریده خودش خوب می دونه که ما با روزه داری کردن، نمی میریم. خیالت راحت.
دوباره همه خندیدند.
معلم گفت:
-بچه ها کی روزه است؟
سهیل و محمد و چند تا دیگه از بچه ها دستهاشون را بالا بردند.
معلم گفت:
-آفرین. سینا دیدی که این بچه ها روزه گرفتند و زنده اند. مطمین باشید که اگر خدا به ما رنجی را می ده، حتما اندازه توان مون هست. تازه شما که هنوز به تکلیف نرسیدید، می تونید، بعصی روزها را روزه بگیرید. در واقع تمرین روزه داری کنید. حتی اگر روزه نیستید، جلوی دیگران چیزی نخورید.
بعد گفت:
-منم می خوام به بچه هایی که روزه می گیرند، جایزه بدم. شماها می تونید، زنگ تفریح و زنگ ورزش، داخل کلاس بمونید و نقاشی کنید یا برید نمازخانه و استراحت کنید. تازه سعی می کنم تکلیف کمتری بهتون بگم تا وقتی رفتید خانه تا موقع افطار استراحت کنید.
سینا گفت:
-آقا پس ما چی؟
معلم لبخند زد:
-شما مگه روزه ای؟
سینا گفت:
-نه. ولی از فردا منم روزه می گیرم. یا اگر نتونستم روزه بگیرم، به قول خودتون، جلوی دیگران چیزی نمی خورم. تمرین روزه داری می کنم.
یه کم گرسنگی و تشنگی بکشم، بهتر از اینه که هی مشق بنویسم.
همه خندیدند.
معلم گفت:
-آفرین، پس منم به کسانی که تمرین روزه داری می کنند، هم جایزه می دم.
روز بعد وقتی معلم پرسید :
-کی روزه است؟
همه کلاس دستها یشان را بالا بردند.
سینا خندید و گفت:
-آقا ما داریم تمرین روزه داری می کنیم.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
بار دگر مرغ سحر وقت اذان نغمه زند
باز شده درب حرم، یار خدا صبح نکند
تا که شود همره ره سر سپرد بر در او
مهر شود بستر او، اشک دلش را شکند
پس بشنو یار دلم در دل شب خود بشکن
تا که شوی محرم او عشق کند بر تو سند
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
در لحطات ناب بندگی کردنتون
ما را از دعای خیر فراموش نکنید🌺
شبتون بهشت🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون