eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4.7هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
حالت بدنی ما در نماز خیلی به تمرکز ما کمک میکنه ✅ در بسیاری از کتابها و روایات توصیه هایی برای تمرکز در نماز شده که اغلب حالت بدنی انسان رو هدف قرار دادن ✅ 💥اینکه چگونه به نماز ایستادیم باعث استارت تمرکز در نماز میشه 💥 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ توجه توجه 💥💥💥 تمرین امروز اینکه علاوه بر نکات قبلی در رعایت ادب نماز نکاتی که امروز گفتیم رو هم اضافه کنید و حساسیتتون نسبت به بهتر شدن ادب نماز باید بالاتر بره✅ دیگه در مرحله مقدماتی نیستیما😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃دخترها و دختر دارها حتمأ ببینید... 🎊ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک... http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
@Panahian_irPanahian-VighegiHayeDokhtaranAzNegaheEmamSadegh-64k.mp3
زمان: حجم: 1.98M
🎵ویژگی‌های منحصر به‌فرد دختران از نگاه امام صادق(ع) @Panahian_ir
1.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مکالمه زیبای حاج قاسم با دختر شهید بافنده تقدیم به تمام دختران شهدا 🌺 🌷http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 از کجا بفهمیم خدا هر امتحان رو با چه قصدی از ما می‌گیره؟ @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگ ترین عید زینب سادات لباسِ جدیدش را پوشید. تصویر خودش را در آینه نگاه کرد. لبخندی زد. چرخی خورد و دور تا دور دامنِ چین دارش را بر انداز کرد. با صدای بلند گفت:"مامان جون دستت درد نکنه. خیلی قشنگ شده." بعد به سمتِ اتاق رفت. مادر مشغولِ دوختنِ چادرش بود. کنارِ مادر رفت و دستش را بوسید. مادر او را بغل کرد و گونه اش را بوسید و گفت:"مبارکت باشه. سادات خانم." زینب سادات منتظرِ فردا بود. چون عیدِ بزرگی بود. هر سال مادر برایش لباس قشنگ می دوخت. پدر میوه وشیرینی می گرفت. همه دوستان، فامیل و آشنا به دیدنشان می آمدند. پدر به هم عیدی می داد. صبح زودتر بیدار شدند. مادر ظرفِ میوه و شیرینی و شکلات را آماده کرده بود. زینب سادات، با شوقِ پوشیدنِ لباسِ جدید، از جا بلند شد. دست و رویش را شست. به مادرش سلام صبح بخیر گفت. مادر گفت:"سلام عزیزم. بیا اول صبحونه بخور بعد برو لباس بپوش." ولی او اصرار کرد که باید اول لباسش را بپوشد. وقتی لباسِ قشنگش را پوشید دوباره جلوی آینه ایستاد. پیرهنِ صورتی رنگ با دامنِ چیندارِ توری باز هم چرخی زد و خوب خودش را بر انداز کرد. پدر با نانِ تازه وارد شد. زینب سادات سلام داد و پدر با لبخند جوابش را داد و گفت:"به به. چقدر خوشگل شدی. مبارک باشه عزیزم." مادر دوبار گفت:" دخترم اول باید صبحونه بخوری."زینب دامنش را با دودستش چسبید به طرفِ آشپزخانه رفت. کنارِ سفره نشست. امیر علی هم نزدیکش بود. مادر فنجان های چای را در سفره گذاشت. زینب فنجانش را برداشت. امیر علی دستش را دراز کرد تا فنجان زینب را بگیرد. زینب با سرعت دستش را عقب کشید. امیر علی بازهم دستش را جلو تر آورد. زینب با حرص فنجانش را بالا برد. نیمی از چای فنجانش روی لباسش ریخت. با ناراحتی به لباسش نگاه کرد. لکه های بد رنگی، لباس زیبایش را خراب کرده بود. از ناراحتی فریاد کشید. "وای لباسم" (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 یارب آمدم امشب که من باعشق مهمانت شوم مثلِ هر شب خوانمت یا که غزل خوانت شوم آمدم با کوله باری از گنه دل پر ز درد بهر امیدی که بخشایی و قربانت شوم گرچه دارم رویِ همچون شب ولی قلبم سپید پر زمهرت آمدم تا غرقِ احسانت شوم گرگنه کاری چو من داند که لطفت بی حداست آید و گوید که یارب من چه حیرانت شوم (فرجام‌پور) اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 شبتون بهشت دلتون آرام التماس دعا 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا