eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فرجام پور، ذخیره
اوج لذت🌺قسمت دوم من وحمید از بچگی باهم همسایه وهم کلاس بودیم باهم بزرگ شدیم حالا اون رئیس بسیج وبچه مثبت . واون وقت من.😞 چی بگم هرچی که بود .درسته من نماز نمی خوندم وروزه نمی گرفتم درسته اسمم (فرهاد مطرب)بود وشغلم مطربی واز خدا که پنهان نیست از شما هم چه پنهان اهل هر گناه وخلافی بودم .🙊 اما همیشه محرم که می شد یه حال دیگه ای داشتم محرم که می شد هیئت می رفتم ودور کثافت کاریهام را خط می کشیدم .🙈 خلاصه پرچم ها را بردیم رساندیم وبرگشتیم . حمید کلی تشکر کردورفت .☺️ وقتی در خانه راباز کردم ورفتم داخل خانه همه جا تاریک بود انگار همه خواب بودند یا نبودند . فرقی نمی کرد 😞 شبهایی که دیر می امدم همین طور بود کسی منتظرم نبود . یه راست رفتم توی اتاقم وافتادم روی تختم . بااون سر دردوحال وخراب.😔
سلام وقتتان بخیر طاعاتتان قبول
یه تنها مسیری می دونه روزه گرفتن توی این روزهای گرم وبلند فقط وفقط امتحانه امتحانه عبد بودن پس باجان ودل روزه می گیره واز روزه گرفتن لذت می بره 😊 من عبدتو ام خدا جون 👌 هر امری بفرمایی فقط می گم چشم وانجامش میدم☺️
هدایت شده از فرجام پور، ذخیره
🌺قسمت 3 ساعت چند بود نمی دانم که باسردرد از خواب بیدار شدم بازهم صدایی نمی امد انگار کسی خانه نبود مامانم که چی بگم. از صبح تاشب بیرون بودوبیشتر شبها هم که مجالس عروسی (شمسی مطربه)معروف بود . هم می خوند وهم می زد وهم می رقصید . بابا که نمی دونم خودش را زده بود به بی غیرتی ومی امد ومی رفت ولی انگار اصلا نبود خواهروبرادرم هم که سرشان توی لاک خودشان بود در کل زیاد از حال هم خبر نداشتیم . رفتم اشپزخانه یه مسکن برداشتم خوردم . برگشتم اتاقم گوشیم رو چک کردم . چند تا پیام از مسعود بود باز هم امشب برنامه داشتیم یه مجلس پارتی . وای دیگه خسته شدم .هرشب پارتی وعروسی ودور همی شاید این صدای خوبم بدبختم کرده اخه همه صدام را دوست دارند ومیگن فقط تو باید برامون بخونی. اگه نخوام برم هم نمی ذارند همین مسعود دوستم یه جورایی شده مدیر برنامه ام. کلافه بودم
سلام وقتتان بخیر طاعاتتان قبول 🌺 در لحظه های خوبی که با خدا دارید مارا از دعای خیر فراموش نکنید التماس دعا🌸
# اسرار_درون 2 سلام راجع به رمزورازهای روحمان می گفتیم اولا :هیچ عقل سالمی قبول نمی کنه که خدایی که این همه در خلقت ظاهری ما وخلقت جسمی که قراره به زودی بپوسه وازبین بره .این همه دقیق وظریف عمل کرده روح مارا که قراره جاودانه باشه را بدون نظم وبیهوده افریده باشه خداوند حکیم است وهمه ی کارهایش از روی حکمت خوب بدن ما عالمی صغیر است ودارای تمایلات ونیازهای مختلف👌 پس روح ما نیز نیازهایی داره نیازهایی که باید به انها توجه شود وبرطرف شوند اگر نیازهای اصلی روحمان برطرف نشود روح ما ارام وقرار ندارد . مثل زمانی که جسم ما نیازی دارد واگر برطرف نشود جسم ما بی تابی می کند 😩 مثلا کودک گرسنه ای را در نظر بگیرید 😫 این کودک نیاز به غذا دارد شما غافل از نیازش اورا به باغ وبوستان ببرید ایا او ساکت می شود ؟؟ مدام گریه می کند وگریه اش بیشتر می شود وبی تابی می کند 😭. شما هر کاری کنید کودک ارام نمی شود تااینکه به غذا بدهید یاشیر بدهید می بینید که چگونه ارام می شود وبه ارامش می رسد ☺️ پس باید نیازهای روحمان را بشناسیم واز راه صحیح انها را برطرف کنیم تا روح ما به ارامش برسد 🌺
هدایت شده از فرجام پور، ذخیره
لذت قسمت 4🌺 کلافه بودم اگه این خوشگذرونی خوبه چرا حالم رو خوب نمی کنه؟😔 چرا هرچی بیشتر توی این مجالس میرم حال بدتری پیدا می کنم😞 توی مجلس که خوش می گذره می خوریم ومی زنیم ومی رقصیم. ولی بعدش اصلا حال خوبی ندارم چرا؟ مگه اینا همش لذت نیست ؟ چراپس برام نمی مونه ؟🤔 چه لذتیه که زود تمام می شه وبعدش احساس پوچی میاد سراغم؟ دوباره اماده شدم وسایلم روجمع کردم وتوی ماشین گذاشتم یه تماس بامسعود وبعدهم اتوسا گرفتم که اماده شوند برم دنبالشون این روزها حتی بودن با اتوسا هم دردم را دوا نمی کرد.😞 برگشتم اتاقم کتم را برداشتم امدم توی پذیرایی مامان داشت باتلفن صحبت می کرد یه لحظه چشمم به عکس بابا بزرگ روی دیوار افتاد.😊 سید بزرگواری بود همه بهش احترام می ذاشتند حتی یادم بهش نذر می کردند وای چه احترامی بین مردم داشت 👌 حالا مامانم که دخترشه شده مطرب ومنم از اون بدتر چرا؟😡