#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
#نظر-شما
استاد چند بار خواستم بهتون پیام بدم تشکر کنم اصلا وقت نشد
واقعا ازتون ممنونم
خیلییییییییی بهتر شدم
استرس و همه چی
فقط و فقط از کمک خدا و لطف شماست
هیچوقت یادم نمیره تو بدترین شرایط زندگیم شما دستمو گرفتین
آرامشی که تا حالا حسش نکرده بودم که چقدر شیرینه
شما فرشته نجات من هسین
هیچ وقت نمیخوام ازتون دور باشم🙈همیشه کنارمون باشین😊ما به شما نیاز داریم😊😍
خیلی خوشحالم کاش زودتر پیداتون کرده بودم❤️🙈
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر 🌹
هر چه هست لطف خداست🌺
ای دی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇👇
@asheqemola
درسرزمینِ عشق تو سامانِ عالمی
جانِ حسینِ فاطمه، جانانِ عالـمی
ارباب زاده ای و همـه نوکرِ توییم
تـو ســـرورِ تمـامِ جـوانـانِ عالمـی
#میلاد_جوان_رشید_کربلا_مبارک
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع_مبارک
روز جوان مبارک🌺🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌺
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
اى على! چهار چيز را پيش از چهار چيز درياب: جوانى ات را پيش از پيرى؛ و سلامتى ات را پيش از بيمارى؛ و ثروتت را پيش از فقر و
زندگى ات را پيش از مرگ.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💖✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا هر چه پسر بر او بیارد
حسین اسم علی را می گذارد
الهی کور باشد چشم دشمن
حسین اسم علی را دوست دارد
#میلاد_حضرت_علی_اکبر✨🌺
#روز_جوان_مبارکباد✨🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#انگیزشی💪
درسهاى زندگى آنقدر تكرار ميشوند، تا ياد گرفته شوند.
در مشكلاتى كه برایتان پيش مي آید، لحظه اى خود مشكل را رها كن،
به درسى كه برایت دارد دقت كن...
خدا یا به امید خودت❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
سلام ،،، سلام،،،هزاران سلام بر شما خوبان🌺🌺
عیدتون مبارک🌺🌺🌺
پیشاپیش عید نیمه شعبان هممبارک💐💐💐💐💐💥💥💥💥
خب طبق رسم همیشگیمون
براتون عیدی داریم💥💥💥
#نذر_فرهنگی💥💥
السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج )
به مناسبت میلاد پر شکوه یگانه منجی عالم،
دوره های
#اسرار_زناشویی
#اسرار_ارتباط_موفق
#اسرار_تربیت_جنسی_کودک و نوجوان
هر کدام با #تخفیف_۷۰/۰ ارائه می شود😍👏👏
جهت اطلاع بیشتر و ثبت نام دورهها
به ای دی زیر مراجعه کنید👇
@asheqemola
فقط تا پایان روز نیمه شعبان👏👏
از این تخفیف استثنایی جا نمانید✅
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
لطفا یک همتی کنید
همگی
این بنر را برای دوستانتون بفرستید
و توی گروه هاتون بگذارید
تا دیگران هم از این نذر فرهنگی استفاده کنند
و
شما هم در ثوابش شریک باشید👏👏
آیا ایتا
شما را هم اذیت می کنه؟
یا فقط من رو؟
برای ارسال یک عکس یا حتی استیکر کلی باید معطل بشم😢
وقتم هدر میره
و نمی تونم برنامه های کانال را ان طور که باید به موقع و خوب ارائه بدم
خدایا خودت کمک کن
خدا را شکر 🌺
مثل اینکه منتظر این دوره ها بودید😊👌
پس حتما از این عیدی ویژه استفاده کنید👏👏
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_229
گویی یاد آوری خاطراتِ گذشته قلبش را فشرد. دست روی سینه اش گذاشت. مادربزرگ گفت:" بسه دخترم. این همه سال، همگی بسیج شدیم که تو یادت بره.
چرا دوباره یادآوری میکنی؟ نمی خوام ب که باز حالت بد بشه."
مادر نفس عمیقی کشید وگفت:"باید یه جایی تموم بشه. این دردی که سالهاست داره آزارم میده. باید بگم تا سبک بشم. کاش همون موقع؛ می ذاشتید گریه کنم. می ذاشتید از ته دل فریاد بکشم. شاید الان این وضعیتم نبود."
رو کرد به امید و ادامه داد:" برای هر زنی داشتنِ فرزند، آرزوی بزرگیه. منم خوشحال بودم که دارم بچه دار می شم.
گاهی توی تنهاییم، کلی با فرزند توی شکمم، دردِ دل می کردم. خیلی دوست داشتم زودتر دنیا بیاد. تا شاید تنهاییم رو پر کنه. ولی اون روز، وقتی اون حرف هارو شنیدم، با سرعت به طرفِ پله ها دویدم. می خواستم ثابت کنم حرف هاشون دروغه. مامان وبابا از پایین داد زدند."مواظب خودت باش." ولی کو گوش شنوا. پام رو که روی اولین پله گذاشتم، سر خوردم و کف پذیرایی افتادم. فقط دیدم مامانم زد توی سرش و گفت"یا فاطمه زهرا". ولی برای گفتن این حرف ها هم دیر شده بود. خیلی دیر.
آخه بچه ام از دستم رفت. به همین راحتی، یادگارِ محمدم رو از دست دادم. فقط و فقط هم خودم مقصر بودم. من اون بچه رو کشتم. من لیاقت نداشتم، فرزند محمد رو بزرگ کنم. محمد رفت. امانتی اش را هم با خودش برد. اون من رو قابل ندونست. بی کس ِ بی کس شدم."
دوباره دستهایش را جلوی صورتش گرفت و ناله زد. امید دست روی شانه مادرش گذاشت وگفت:" مامان خودت رو اذیت نکن. دوباره قلبت ناراحت می شه."
مادر بزرگ باز جلو آمد و لیوان آبمیوه را جلوی دهان دخترش گرفت.
قطره های اشک از چشمان امید بی اختیار می چکید. هیچ وقت فکر نمی کرد، مادری که هر روز یک دست لباس شیک می خرد و هر هفته مهمانی می دهد و مهمانی می رود، این همه غم در دل دارد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_230
چند دقیقه ای در سکوت گذشت. مادر سر بلند کرد و اشک هایش را پاک کرد.
نگاهی به چهره غمزده امید انداخت. از جا بلند شد. خم شد و پیشانی پسرش را بوسید دستی به نوازشِ روی صورتش کشید و گفت:" روزهای خیلی سختی گذروندم. تا می خواستم گریه کنم، داروی آرام بخش بود که مهمون تنم می شد. بیشتر وقتم رو خواب بودم. تا بیدار می شدم دور و برم را می گرفتند. تا به قول خودشون غصه نخورم. ولی مگه می شد که به محمد و بچه ام فکر نکنم. عزیزانی که بیشتر از جانم دوستشون داشتم. بد تر از همه قبری هم نبود که برم دیدارش و عقده ی دلم را خالی کنم. محمد بدنش هم بر نگشت.
نمی دونم چند ماه گذشت. هنوز حالم خوب نبود که پدرت دوباره پیداش شد. دیگه حوصله حرف زدن و بحث کردن و مخالفت کردن نداشتم. فقط اطرافیان بودند که مرتب نظر می دادند"باید ازدواج کنی. وگرنه نابود می شی." اینقدر توی گوشِ مامان و بابا خوندند که بالاخره پدرم راضی شد.
یه روز کنارم نشست و گفت:" ببین دخترم منم سنی ازم گذشته. شاید چند سال بیشتر زنده نباشم. تو باید ازدواج کنی تا خیالم راحت بشه." با تعجب بهش نگاه کردم. ولی گفت:" من خوبی تو رو می خوام. محمد برای همه ما عزیز بود. ولی چه کار می تونیم بکنیم. اگه خوب نگاه کنی این رو یک امتحان می بینی. محمد به هدفی که دوست داشت رسید. ولی تو چی؟ آیا محمد راضیه تو رو توی این وضعیت ببینه؟ توی این شرایط هم خواستگارِ به این خوبی پیدا نمی شه. درسته من قبلا مخالف بودم. ولی الان شرایط فرق کرده. کلی تحقیق کردم. مطمئن شدم آدم خوبیه. وگرنه اصرار نمی کردم. بهتره هر چه زودتر به زندگیت سر و سامون بدی. باید از این وضعیت بیرون بیای." دیگه از اون به بعد حرفِ همه همین بود. این قدر توی گوشم خوندند، که فکر کردم توی اون خونه زیادی هستم. برای اینکه از دستِ حرف زدن هاشون نجات پیدا کنم. قبول کردم.
قبول کردم خواسته خودم را نادیده بگیرم. با کسی ازدواج کنم که دوستش ندارم. ولی اینقدر حالم بد بود که فقط می خواستم با این ازدواج از شرِّ حرف و حدیث ها نجات پیدا کنم. من به خودم ظلم کردم. به پدرت ظلم کردم. نباید قبول می کردم. نباید."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#بازخورد_دوره_اسرار_زناشویی
یا
#سواد_جنسی
سلام استاد بزرگوار خانم فرجام پور عزیز
وقت تون بخیر و خدا قوت🌹
ممنون و سپاسگزارم بابت دوره (اسرار زناشویی )
واقعاً کامل و جامع و بسیار کاربردی ست👌
و دقیقا مطالبی ست که دونستنش نیاز هر بانوست
بنده در دوره های مختلفی شرکت کردم
و بنظرم این دوره واقعاً فوق العاده ست😍👌👌
از صمیم قلب برای شما بهترین ها رو آرزو میکنم 🤲
بنده کارگاه آموزش خانواده در پایگاه ها و مساجد برگزار میکنم
و از نکات کاربردی شما در جلساتم استفاده میکنم
و خانمها بسیار استقبال میکنن
قطعاً در ثواب جلسات شریک هستید😘
امروز عصر در محضر
شهید ابراهیمی
شهید مدافع وطن
در کافه ای در یکی از مساجد شهر که به نام این شهید بزرگوار مزین است،
دورهمی و جلسه ای با دوستان داشتیم
درباره مسئله حجاب
ان شاءالله به حق خون پاک این شهیدان
خداوند نظر لطفی به همه بانوان و دختران سرزمین اسلامی مان کند، تا شرمنده خون شهیدان نباشیم.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺
شادی روح شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلام به خدا
که آغازگر هستی ست
سلام برمنجی عالم
که آغازگر حکومت الهیست
سلام به آفتاب
که آغازگر روزست
سلام به مهربانی
که آغازگر دوستیست
سلام به شماکه
آفتاب مهربانی هستید
الهی به امید تو💚
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌺
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
كسى كه در دنيا به امانتى خيانت كند و آن را به صاحبش برنگرداند و آنگاه بميرد بر دين من نمرده است و با خدا ديدار مىكند درحالى كه بر او خشمگين است..✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄