eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام : ثَلاثٌ مُنجِياتٌ لِلمؤمِنِ : كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ و اغتِيابِهِم ، و إشغالُهُ نَفسَهُ بما يَنفَعُهُ لآخِرَتِهِ و دُنياهُ ، و طُولُ البُكاءِ على خَطيئَتِهِ 💢سه چيز نجات دهنده مؤمن است : 1⃣ نگه داشتن زبانش از مردم و از غيبت كردن آنها، 2⃣ مشغول شدن به آنچه براى آخرت و دنيايش سودمند است 3⃣ و بسيار گريستن بر گناهانش. 📚 بحارالانوار، ج ۷۸ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
4.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر در نزدیکی ظهور آقا نقش داریم؟! استاد پناهیان 🌺 https://eitaa.com/IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 سرم را ضمانت میکنم اگر کسی دهانش را ببندد به می رسد . http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
⚠️ سه پیامد مشاجره 🔹 امام صادق علیه السلام، سه پیامد مشاجره را بیان فرمودند. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِيَّاكُمْ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهَا تَشْغَلُ الْقَلْبَ وَ تُورِثُ النِّفَاقَ وَ تَكْسِبُ الضَّغَائِنَ. 🔻 امام صادق عليه السلام فرمود: از مشاجره كردن بپرهيزيد كه: ➖ دل را مشغول مى كند ➖ موجب نفاق مى شود ➖ کینه به بار مى آورد. 📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 301 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
گلهای زیبا 🌸🌹 روزی روزگاری دوتا گلِ زیبا که باهم دوست بودند.🌸🌹 کنارِ جاده ای زندگی می کردند . روزی از روزها ان دو گلِ زیبا باهم دعوا کردند🙈 یاس گفت :تو من را به موش لو دادی😡 نیلوفر گفت:نه به خدا من این کار را نکردم😔🌺 انها یک روز باهم قهر بودند. تا اینکه درخت پیربه انها گفت: برای من و درخت گیلاس هم یک همچین اتفاقی افتاد🌲🌳 من هم به او می گفتم :تو من را به موش کور لو دادی ولی بعد فهمیدم موش کور خودش مارا دیده و فهمیده😔 بعد از ان هیچ وقت باهم قهر نکردیم وهمیشه باهم دوست بودیم وشادِ شاد 😊 شماهم اشتباه کردید باهم قهر کردید. قهر اصلا خوب نیست. پس زود باهم اشتی کنید ☺️ گلها هم که از کار خودشان پشیمان بودند. باهم اشتی کردند 😍🌸🌹 🌹نتیجه🌹 بچه ها اگر سه روز باهم قهر باشیم دیگه به بهشت نمی ریم پس همیشه باهم دوست باشیم 😍😊 http://eitaa.com/joinchat/3567124493Cb0735de9fc @dastanhay دوستان لینک کانالِ مارا برای دوستانتان بفرستید ممنونم🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بابا با لبخند نگاهم کرد و بعد من را به خودش چسباند و روی سرم را بوسید و گفت: _همین حیایی که داری برام ارزشمنده . خودم متوجه تصمیمت شده بودم ولی منتظر بودم خودت بگی . می دونستم دختر عاقلی هستی😊 زبانم بند اومده بود . نمی دونستم چی بگم .اینا چی برای خودشون می گفتند ⁉️😳 خلاصه برای خودشون گفتند و گفتند و منم فقط مبهوت نگاهشون می کردم. صبح بعد از نماز ؛ خواستم برم بخوابم که بابا به اتاقم اومد و گنارم نشست و مثل همیشه دستی به موهام کشید و من را به خودش چسبوند و روی موهام را بوسید و گفت: _گندم طلائی من ؛ فقط خدا می دونه که چقدر دوستت دارم. از روزی که دنیا اومدی ؛ برام آرامش را به ارمغان آوردی. بعد از ده سال ؛ خدا تورا به ما داد . درسته فاطمه بود؛ منم خیلی دوستش داشتم ودارم . ولی دلم می خواست بازهم بچه داشته باشم. برام پسر ودختر ؛ فرقی نمی کرد.برعکسِ مامانت ؛ فقط آرزوی پسر داشت.😊 وقتی تو اومدی انگار دنیا را به من دادند. نمی دونم.ولی حس می کردم ؛ تو مثلِ خودمی . و تو می تونی باقیات وصالحات ِمن باشی. خیلی خوشحال بودم . وقتی برای اولین بار دیدمت ؛ ومادرم تورو توی آغوشم گذاشت؛ حس کردم یه فرشته ای😍 آرام و زیبا بودی با موهای طلائی. درست فصلِ درو گندم ها بود و گندمزار طلائی بود و توی نورِ خورشید خوشه های طلائی گندم می در خشید . ومن احساس خوبی از دیدنِ اون صحنه داشتم. اسمت را گندم گذاشتم. تو برای من برکت وشادی آوردی. هنوز وقتی نگاهت می کنم ؛ وجودم پر ازآرامش می شه. خیلی دوستت دارم . دلم نمی خواد دیگه هیچ وقت ازم دور باشی. و خوشبختی تو آرزوی منه . دلم نمی خواست سرم را از سینه اش جدا کنم . منم با حرفهای بابا آرامش می گرفتم. دستش را بوسیدم و گفتم: _منم خیلی دوستتون دارم . سالهایی که نبودید خیلی عذاب کشیدم . خیلی خوشحالم که کنار شمایم.😊 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
نمی دونم چقدر با هم حرف زدیم. احساس سبکی و آرامشِ خاصی داشتم. به این فکر می کردم که اگر بابا همیشه کنارم بود، من هرگز به سمتِ سپهر کشیده نمی شدم و اون همه اشتباه نمی کردم. دوباره روی موهام بوسه گذاشت و بعد من را از خودش جدا کرد و گفت: _با تمام این حرفها مجبورم شوهرت بدم 😊 _اِه..... بابا....... _چاره ای ندارم دخترم . باید بری و زندگیت را بسازی . درکنارِ یک مرد که بتونه ازت حمایت کنه و تا آخرِ عمر کنارت باشه. سپهر با رفتار دیشبش نشون داد که مورد اعتماد نیست و فقط به خودش و خواسته خودش فکر می کنه . ولی دخترم ؛ قادِر واقعا یه مرده . توی این مدتی که برگشتم و وقتی مادرت برام تعریف کرد که در نبودن من خودش وخانواده اش خیلی هوای شما را داشتند؛ نظرم بهش جلب شد. وقتی شرم را توی نگاهش می دیدم و متوجه رفتارش شدم ؛ هنگامی که تو رو می بینه، به علاقه اش به تو پی بردم. به خاطرِ همین بیشتر بهش تو جه کردم و حتی امتحانش کردم. توی این مدت هیچ رفتارِ بدی ازش ندیدم. واقعا با ایمانه و مهربون و دلسوز . گندم جان ؛ قادر یه مردِ واقعیه . مطمئنم می تونه خوشبختت کنه . و برات تکیه گاه خوبی باشه. ولی بازهم تصمیم با خودته . نمی خوام به خاطرِ ما قبول کنی . خواست وانتخاب خودت مهمه . می دونم امروز هم که برم مزرعه ، باز مش حیدر ؛ ازم جواب می خواد. ولی دلم می خواد بازهم فکرهات را کنی. عصری قراره که همه باهم روی زمین مش حیدر کار کنیم. بهتره با مامانت بیایید اونجا . قادر هم میاد. یه گوشه باهم حرفهاتون را بزنید. هر شرطی داری ؛ هر حرفی داری بگو.اگر به نظرت مردِ مناسبِ زندگیته ؛ اون وقت جواب بده . من امروز هم جواب مش حیدر را نمی دم و می گم که باید صبر کنند. دیگه نتونستم.چیزی بگم در برابرِ حرفهای منطقی بابا . و البته از حرفهای اون روز قادر هم ؛ برای خودم سؤالهای زیادی پیش اومده بود و دلم می خواست با هاش صحبت کنم. پس سکوت کردم و فقط سرم را به نشانه تأیید تکون دادم . باید منتظر می شدم تاببینم سرنوشت چه تقدیری برای من در نظر گرفته . https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا